جامعه ریاکار و مایوس

نویسنده
یوسف محمدی

» نگاه

 

خلاصه فیلم : مسعود برای تصاحب محموله ای از محصولات آتش بازی که متعلق به فاتحی است به جنوب کشور می رود ومحموله را در انباری مخفی می کند تا بتواند مشتری مناسبی برای آن پیدا می کند. در این موقع لادن – دوست قدیمی خود را که به تازگی طلاق–در فیس بوک می بیند و در می یابد او در شرکتی کار می کند که ممکن است خریدار محموله باشد. لادن به همراه هومن – از کارمندان شرکت و علاقه مند به لادن- و مرد برقی که از خود الکتریسیته متصاعد می کند، راهی کیش هستند. مسعود نیز در این سفر همراه آنان می شود. مسعود که به کشیدن علف و حشیش علاقه مند است، در میانه سفر با منصور – پزشکی سالخورده – آشنا می شود که به کشیدن مواد مخدر سبک علاقه دارد و هم دود می شوند. قرار است لادن قراردادی با صاحب یک سیرک در کیش امضا کند، اما در لحظه آخر مرد برقی منصرف می شود و معامله به هم می خورد. از سوی دیگر هومن نیز با فاتحی ارتباط برقرار می کند و قرار می شود محل اخفای محموله را از زیر زبان مسعود بکشد و به او لو بدهد، اما مسعود متوجه این موضوع می شود و هومن را به شدت مجروح و چسب پیچی و راهی پاکستان می کند. خودش نیز راهی چین می شود تا محموله را مرجوع کند و بخشی از پول را از این راه به جیب بزند. او لادن را تنها رها می کند و سوار هواپیما می شود اما خبر از آن ندارد که شاگردش به دلیل کینه از او، کل محوله را در چابهار آتش زده است…

نگاه: ژانر فیلم عامدانه روشن، یعنی نه مانند نخستین فیلم حمید نعمت اله ما با یک فیلم واقعگرای سیاه و گزنده مواجه هستیم و نه مانند بی پولی با یک درام کمدی که در نهایت سرخوشی لطیفی بر جای می گذارد.

ظاهرا نعمت الله قصد داشته است فیلمی استعاری از تناقص های اخلاقی امروز جامعه ایران بسازد. شخصیت های آرایش غلیظ نهایتا همه در یک فراطبقه قرار می گیرند که خیلی از یکدیگر دورند و خیلی نزدیک. مسعود که عمر خود را در بنادرگذرانده، همانقدر شارلاتان است که هومن که در یک شرکت تر و تمیز شاغل است. لادن که دختری امروزی و خوش قد و بالا است همانقدر از تنهایی به خود می لرزد که منصور در هشتاد سالگی، و این چهار تن باندازه مردبرقی ریا کار هستند.

نعمت الله موفق شده است از بازیگران شخصیت های غریب بسازد. حامد بهداد ( مسعود) بدون دیوانه بازی های مرسوم و تکراری اش بازی نسبتا یکدستی ارائه می دهد. حبیب رضایی(هومن) با سر تراشیده و سبیل های نازک و مرتب و مشکی و خنده های ریز اش تماما به یک شارلاتان غیر قابل پیش بینی بدل شده است. علی عمرانی ( مرد برقی) بازی بی نظیری از خود به جای گذاشته است، . او بیچارگی، تشنج زایی و غیرقابل اعتماد بودن و پدرسوختگی پنهان را یک جا عرضه می کند. جلال اجلالی ( منصور) هم بعد از مدت ها که حضوری جدی در سینما نداشت، به طرز اعجاب آوری در نقش پیرمردی جدی و در عین حال بی اندازه بی قرار ظاهر شده است.

تنها استثنا شاید طناز طباطبایی باشد که انتخاب مناسبی برای نقش لادن نبوده است. لادن فیلم خل وضعی و مصومیتی یگانه دارد. طنازبازیگر معصومیت را اجرا می کند، اما بنتوانسته است خل و چل بودن لادن را به طور کامل ارائه دهد.

اگر ریاکاری و دودوزه بازی و خود فریبی و سست عنصری را وجه اشتراک شخصیت های آرایش غلیظ بدانیم، عصاره این اخلاقیات در فیلم نعمت الله نتیجه ای ندارد؛ جز بدبختی و مرگ و بی کس ماندن شخصیت های فیلم. به راستی هم آیا چنین نیست؟ آیا بروزعمیق خود فریبی و ریاکاری، اضطراب و نگون بختی بیشتر انسان ها دامن نزده است؟

 فیلم تنها ما را شاهد می گیرد، نه وعده ای می دهد و نه وعیدی، نه کلاس اخلاق برگزار می کند، تنها از ما می خواهد در این سیاحت با شخصیت های کلاش هم سفر شویم و سرنوشت آن ها را حدس بزنیم.

فیلم سکانس های درخشان و تکان دهنده ای دارد، حضور آدم برقی در سیرک با آن فضای کج و معوج ارجاعی درخشان است به دلقک ِ فدریکو فلینی. یا سکانسی را به خاطر بیاورید که مرد برقی تصاویر بازیگران بلوند و کلاسیک آمریکای که در بچگی در شهر فرنگ می دیده است و حالا در ۵۰ سالگی آن ها را از ذهن می گذراند.

فضای کامو واری را بعد از مرگ منصور بر اثر اوردوز در نظر بگیریم، که مسعود که چند شب پرتقالی ( استعاره مسعود و منصور برای مصرف مواد مخدر) را با رفیق تازه یافته اش گذرانده بود و بعد چه بی عاطفه و خالی با جسد بی جان او مواجه می شود. حتی باقی مواد مخدر و پرتقال های او را نیز بر می دارد و جسد پیرمردی که عمری در فرنگ بوده است را به حال خود در مهمانخانه ای کهنه در چابهار رها می کند.

سکانس نفس گیر و پر از خشونت ضرب و شتم هومن توسط مسعود نیز یک شوک واقعی است، کاملا میخکوب کننده. خون چنان بر سر و روی هومن می نشیند، چوب چنان صورت او را له می کند که لحظه ای احساس می کنیم، مشغول دیدن یکی از کمدی های سیاه برادران کوئن هستیم. کاتی بی مقدمه از کمدی به خشونت عریان که نعمت الله استادانه از پس آن بر آمده است.

اما فراموش نکنیم که همه چیز آرایش غلیط استادانه نیست. بدتر از همه این است که دیالوگ ها بیش از اندازه می خنداند، زیاده روی دارد، گاهی به لودگی می زند، گاهی زیادی حرف می زنند و تماشاچی خسته می شود، حوصله اش سر می رود.

موسیقی متن هم چنان که باید بر فضای فانتزی سیاه فیلم نمی نشیند و همراهی ویژه ای با هزارتوی آرایش غلیط ندارد.

در نهایت فیلم تمام می شود. تیراژ می آید با صدای همایون شجریان که معلوم نیست اینجا چه کار می کند، چرا خواننده فیلم شده است، چرا سازهای الکترونیکی پس ترانه اش است. انگار او قرار است هر آنچه پدرش انجام نداد را انجام دهد.

در نهایت باید گفت آرایش غلیظ ِ حمید نعمت الله فیلمی با ساختار قدرتمند سینمایی، برخوردار از نگاهی خاص به جامعه وهم زده، با بازی های یکدست و قصه ای قابل قبول است، در قضاوتی کلی درباره آثار نعمت الله این فیلم بالاتر از بی پول و پایین تر از بوتیک قرار می گیرد.

نویسنده و کارگردان: حمید نعمت الله

بازیگران: حامد بهداد، طناز طباطبایی، حبیب رضایی، علی عمرانی، جلال اجلالی، هومن برق نورد

فیلم بردار: علیرضا برازنده

موسیقی: سهراب پورناظری

تدوین: خشایار موحدی

محصول: ۱۳۹۲

اکران: تابستان ۱۳۹۳