تو آزادی و ما در بند

علی کلائی
علی کلائی

برخی نام ها هستند که با تاریخچه یک جنبش عجین می شوند. هرچه تلاش می کنی و می کنند، نمی توانی و نمی توانند آن نام را و آن یاد را از تارک آن جنبش بزدایند. نامهایی که از جمله حق داران آن جنبش و حرکت اند.

جنبش دانشجویی در روزگار ما، روزگار روزهای زیبای پس از خرداد 1376 جنبشی دیگر بود. جنبشی از جنس به تمام معنی نداشتن و نخواستن. نداشتن و نخواستنی که به تعبیر معلم شهید شریعتی روئین تنشان کرده بود و انگار هیچ امری جلودار این بارداران آرمان خواه نبود. روزهای پس از خرداد 80 اما نسلی تازه در جنبش دانشجویی به خود دید. نسلی که روزهای ترس دهه 70 را در دانشگاه تجربه نکرده بود و آمده بود تا با فعالیت مسالمت آمیز سیاسی و مدنی در جامعه ایران، روزهایی خوش را برای مردمان این دیار نوید بدهد. روزهایی که البته چه زود به خزان خود نزدیک شد. خزان خرداد و تیر 84. اما یک اتفاق افتاده بود. آن نسل که به نسل سوم پس از انقلاب معروف شد تبدیل به نسل شده بود. نسلی در میانه میدان. نسلی که در سالهای گردن کشی مابعد 1384 بنیادگرایان به معضلی اساسی برای ایشان تبدیل شد. معضلی که هنوز و تا همیشه گریبان زور مداران زر دار تزویر گر را در ایران خواهد گرفت.

تیرماه 1386. عصر بود که خبر را شنیدم. در صبحگاه 18 تیرماه 1386، شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در اعتراض به بندی شدن و حق کشی دانشجویان دانشگاه پلی تکنیک و آن سه یار دبستانی آن روزها، سحرگاهان به تحصنی در مقابل در دانشگاه امیرکبیر دست زده بود. تحصنی که به شدت امنیت بانان نظام را به خشم آورده بود. خشمی که به شکستن در ادوار تحکیم وحدت و تیراندازی در مقابل آن ختم شد و بازداشت دهها تن از فعالین دانشجویی در آن روز.

اما وقتی عکسهای آن روزها را مرور می کنی یک عکس تو را در مقابل خود میخکوب می کند. عکسی که به یک تاریخ فرودستی یک جنس خط بطلانی می کشد. تصویر بانو بهاره هدایت در مقابل دانشگاه امیرکبیر، تنها لحظاتی پیش از دستگیری. نگاهی قاطع و استوار و بدون لغزش. این یکی از ماندگارترین تصاویر جنبش دانشجویی در تاریخ ایران است.

بهاره هدایت دانشجو است. دانشجویی که نخواسته و نمی تواند از سعادت و آزادی و عدالت برای ملتش چشم بپوشد. دانشجویی که هیچ گاه از تلاش برای سرافرازی جنبش دانشجویی دریغ نکرده است. بهاره هدایت امروز هزینه بیش از نه ساله زندان را می پردازد. این روزها تولدش بود. تولدی برای بهاره هدایت در بهار. بهار در بهار متولد شده تا نوید دهنده بهاری برای مردمان زجر کشیده ایران باشد. این دختر ایران ایستاده و سرفراز حسرت یک آخ را به دل دشمنان آزادی در ایران گذاشته است. در زندانهای جمهوری اسلامی ایستادن دلاوری ای می خواهد که در هرکسی سراغ آن نیست. کسانی زیر این فشار جنایت بار امنیت بانان ولایی قد خم کرده اند که نامشان زمانی بسیار بزرگ بود. اما بهاره هدایت دلاورانه، بدون خواستن دنیای دون اینان ایستاد تا فردایی بهتر را با روزهای عمرش در بند، با ثانیه های تنهاییش و با لحظه لحظه عمرش برای مردمان کشورش نوید دهد.

بهاره هدایت هزینه جنبش دانشجویی را می پردازد. بغضی که قداره بندان بنیادگرا از جنبش دانشجویی دارند را باید در حکم بهاره هدایت به عینه دید. بغضی که از سر کین است و حقد و حسد و حقارت. و این بغض هنوز هم ادامه دارد. با ماهها ممنوع الملاقات کردن بهاره هدایت و همچنین مهدیه گلرو. این ممنوع الملاقات کردنها و زیر فشار گذاشتن ها جز برای شکستن کوه مقاومت این سرداران آزادی ایران زمین نیست. اما زهی خیال باطل که کوه با باد بال پشه ای نمی لرزد.

اما تصویر آخر و تبریک تولد خواهرم بهاره :

نمایش فیلم سه زن در سینما ایران. همسر عزیز بهاره یکی از کسانی بود که آن روز برای حق فیلم دیدن در زمانی که برای فعالین مدنی رزرو شده بود و توسط امنیتی ها مصادره گشته بود تلاش بسیار کرد. امین احمدیان آن روز تا لبه تیغ بازداشت رفت. اما یک نفر نجاتش داد.

آری! بهاره. چون کوهی استوار و در وضعیتی که ما جماعت مثلا مرد پاهایمان می لرزید، ایستاد و بر سر آن امنیتی خروس نشان! فریاد زد. فریادی که هم رستن امین را به دنبال داشت و هم قوت قلبی سترگ برای ما. برای مایی که فهمیدیم اگر روزگار سخت نگیرد، زنان سختی از جنس کوه و پولاد در میان نسل جوان هست که در مسیر آزادی و توسعه و تکامل می توانند در پیشانی ملت ایران قرار بگیرند.

بهاره هدایت عزیز! خواهر عزیزم! همرزم گرامی سالهای دانشجویی ام و همسنگر بزرگوارم در سنگر آزادی خواهی و عدالت طلبی برای مردم ایران! تولدت مبارک. امسال و در بهار 1390 تولدت را در زندان و به دور از امین ات هستی. اما بدان که تو آزادی و ما مثلا آزادان در بند. تولد مبارک خواهرم بهاره عزیز، دختر مبارز و گرامی ایران.