آن اپل بلوم
بیایید یک لحظه جدی فکر کنیم: باراک اوباما ایران را بمباران نخواهد کرد. دلیلش این نیست که او لیبرال یا طرفدار صلح است یا جراتش را ندارد که به تشویق های دانیل پایپس عمل کند یا همانطور که سارا پیلین گفت “ریاست جمهوری اش را نجات دهد”.
رئیس جمهور آمریکا به تاسیسات اتمی ایران حمله نخواهد کرد به همان دلایلی که جورج بوش این کار را نکرد: چون ما دقیقا نمی دانیم این تاسیسات کجا هستند، چون ما نمی دانیم آیا این کار باعث می شود که ایران دست از برنامه های اتمی اش بردارد و به این دلیل که ما در حال حاضر نمی خواهیم با پاسخ تهدید آمیز ایران به این اقدام علیه اسرائیل و ارتش آمریکا از طریق متحدانش در عارق و افغانستان و فلسطین و لبنان، روبرو شویم. در عین حال دلمان نمی خواهد قیمت نفت فورا بالا برود. هیچ رئیس جمهور آمریکایی که کمی حساب کتاب بداند در این موقعیت که ارتش آمریکا در دو جبهه در جنگ است، جنگ دیگری را آغاز نمی کند و هیچ رئیس جمهور آمریکایی نباید توقع حمایت افکار عمومی از این اقدامش را داشته باشد.
اما اگر اوباما هم ایران را بمباران نکند،معنایش این نیست که کس دیگری این کار را نخواهد کرد. دولت درگیر مسئله خدمات درمانی و انتخابات میاندوره ای ماساچوست است وچنین به نظر می رسد که مهم ترین مسائل روبروی اوباما با مسائل داخلی است. در آینده، ممکن است اهمیت این مسائل از یادمان برود و یکی از لحظات فراموش نشدنی ریاست جمهوری اوباما زمانی باشد که در ساعت دو بامداد زنگ تلفنش به صدا در بیاید و به او گفته شود که تخست وزیر اسرائیل پشت خط است: اسرائیل همین لحظه به تاسیسات اتمی ایران حمله کرد. بعد چه باید کرد؟
این یک سناریو آنقدرها هم گریزناپذیر نیست: اگر اسرائیلی ها آنقدر که بسیاری معتقدند به حمله به ایران علاقه مند بودند، تا بحال این کار را کرده بودند. آنها بدون اینکه تردیدی به خود راه بدهند، در سال 1981 با هشت جنگنده به تاسیسات اتمی صدام حسین در عراق حمله کردند یا در سال 2007 به تاسیسات سوریه حمله کردند.هر دو این عملیات بعنوان دو نمونه موفق شناخته شده اند. این عملیات کوتاه و موفقیت آمیز بودند، با مقابله به مثل مواجه نشد و دنیا هم آن را بعنوان یک اقدام دفاعی مشروع پذیرفت.
همانطور که زیو راز، فرمانده اسرائیل در حملات 1981 می گوید:« وضعیت ایران متفاوت است. در ایران هدف واحدی وجود ندارد که بتوان تنها با 8 فروند هواپیما به آن حمله کرد. همچنین اسراییل به اندازه دیگران در باره تاثیر این حمله ها شک دارد و به همین دلیل است که به عملیات خرابکاری پنهانی، براندازی سری و حتی به رغم نداشتن روابط دیپلماتیک با ایران به دیپلماسی محرمانه روی آورده است به این امید که روند تحولات هسته ای ایران را کند کند. آنها همچنین با دانستن این نکته که ایران در دو دهه آینده در فناوری هسته ای دارای مزیت هایی خواهد بود، بی سر و صدا به بررسی راه های بازداشتن و ترساندن ایران پرداخته اند. با اینکه اسراییل همه گزینه ها را در مد نظر دارد، اما تاکنون به این نتیجه رسیده است که حمله هوایی به ایران با توجه به عواقب و پیامدهایش ارزش ندارد.
البته این حساب و کتاب ها ممکن است در یک مقطع تغییر بکند. همانطور که آمریکایی ها همیشه می گویند که دیگران هم دنیا را مثل ما می بینند، بهتر است یک بار دیگر موضوعات مشخص را تکرار کنیم: بسیاری از اسرائیلی ها به برنامه های اتمی ایران به مثابه موضوع مرگ و زندگی نگاه می کنند. دورنمای ایران اتمی فقط یک تهدید آزاردهنده نیست. تلقی انها از ایران اتمی مستقیما بر می گردد به حملات محمود احمدی نژاد که وجود تسرتئیل را مورد تهدید قرار داده بود و حمایت های آشکارش از انکار هولوکاست. اگر می خ.اهید یک اسرائیلی را بترسانید به او القا کنید که ممکن است یک کشتار جمعی اتفاق بیافتد. محمود احمدی نژاد هم دقیقا همین کار را کرد.
اگر آن تلفن در ساعت دو بامداد به صدا دربیاید، عواقبش دامن ما را خواهد گرفت، ارتش ما در عراق است و کشتی هایمان در دریا. من دلم نمی خواهد چنین اتفاقی بیافتد اما باید برای آن آماده شویم. برخلاف پیلین، من عقیده ندارم که اوباما مثل شخصیت فیلم “ سگ را بجنبان”، با بمباران کردن ایران ریاست جمهوری اش راپربار خواهد کرد. اما امیدوارم دولت اوباما از لحاظ نظامی و روانی برای یک جنگ ناخواسته مهیا باشد و نه یک جنگ اختیاری و خود خواسته و بی دلیل. این زندگی واقعی است و یک زندگی هالیوودی نیست.
منبع: واشنگتن پست 23 فوریه