کودتاچیان تنها

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

هفته دوم آذر تمام می شود و ایران به استقبال 16 آذر سبز می رود. از خون سه یار دبستانی “انقلاب” روئید؛ و از خون نداو سهراب و دیگر کشتگان در روزگار استبداد دینی نهال سبز آزادی سر بر می کشد که در آوندهایش خون همه آزادیخواهان ایران جاری است؛ از بابک درتاریخی که دارند درکتاب های درسی تغییرش می دهند تا سهراب  که درمیهن زیرشکنجه کشته می شود تا هنرمندی آمریکائی تندیسش را بر پا دارد.

همه چیز زیر باران پائیزی شسته و آشکار شد. نیویورک تایمز از “نشست تفرقه در روز نمایش وحدت” می نویسد.

جهان بینی حکومت اسلامی را سردار رجب زاد، فرمانده انتظامی تهران بزرگ، رک و راست اعلام می کند: “مردم عادت کرده‌اند که یک مبصر بالای سرشان باشد. اگر مبصر را برداریم، وضع بر می‌گردد. تا روزی‌که مردم عادت نکرده‌اند که بدون مامور تخلف نکنند، ماموران پلیس هم حضور خواهند داشت.”

بر اساس همین بینش است که سردار رجب زاده به صراحت تمام می گوید که از پلیسی کردن جامعه هراسی ندارد. دارد برای 16 آذر خط و نشان می کشد.

بهزادنبوی که بر اساس “تصمیمات جدید در ستادکودتا” به خانه برگشته است، لب به سخن می گشاید. می گوید که آقایان خودرا مدافع نظام ومارا ضد نظام می دانند. برای همین هم به گفته خانم نسرین ستوده، وکیل دادگستری، از 12 خرداد ـ یعنی 10 روز قبل از انتخابات- حکم دستگیری تعداد زیادی توسط قاضی مرتضوی امضاء و در سطح وسیع بین مامورین امنیتی توزیع شده است. بهزاد نبوی هم در دیدار همگانی خبر می دهد که حکم دستگیری او هم در 12 خرداد امضاء شده است.

در چنین شرایطی است که: “دیکتاتوری نظامی تحت عنوان مقابله با تهدیدات نرم” بر قرار می شود. کروبی می گوید : “این وحشیگری در زمان شاه هم نبود.”

حداد عادل که در شمار دانشمندان کودتاچیان است، روایت امنیتی حوادث بعد از کودتا را تکرار می کند: “در حوادث بعد از انتخابات۳۷ نفر کشته شدند که از این تعداد ۲۰ نفر بسیجی بودند.در روز جهانی قدس عده‌ای با بطری آب در دست و سیگار بر لب شعار «نه غزه، نه لبنان» سر دادند. “

پدر عروس مقام رهبری نام یکی از این 20 نفر بسیجی را که نمی برد هیچ، قسمت دوم شعار “ نه غزه، نه لبنان” را هم سانسور می کند. معلوم است ایشان حتی در کلام هم حاضر نیست بگوید:” جانم فدای ایران.”

این مهدی کروبی است که باز هم فریاد می زند: “پای منافع ملی ایستاده ام…”. مقام رهبری هم حتما نشنیده است که: “متوسط انتقال روزانه پول از ایران به دوبی توسط صرافی های مستقر در این شیخ نشین بیش از 100 میلیون دلار است. این مبلغ بیشتر جهت انتقال مجدد به کشورهای دیگر جهت خرید کالا و واردات به ایران استفاده شده و مقدار کمتری در دوبی رسوب می شود. واردات رسمی ایران طی دوره 4 ساله 84 الی 87 مبلغ 190 میلیارد دلار اعلام شده است که بخش اعظم این واردات از طریق دوبی تدارک می شود، در حالیکه واردات سال 88 بیش از 60 میلیارد دلار تخمین زده می شود.”

بنا براین از “ قفل شدن صنعت کشور” و” جایگزینی دلالی بجای تولید” بی خبر است. ایشان پس از حل و فصل مسائل فرهنگی کشور، به امورجهانی ادبی و هنری پرداخته است: “نوبل و اسکار هیچ ارزشی ندارند.”

لابد بعد ازاین هم جهانیان صدها دانشمند وهنرمند را که جوایز فوق راگرفته اند “عاق” می کنند و دنبال “فرج اله سلحشور” می افتند که میلیونها تومان بودجه ملت راگرفته تا داستان عاشقانه یوسف را تغییر بدهد و سریال دست هشتمی در باره عفاف بسازد.

 بعد هم بدنبال روحانیون دولتی، مدرسین سپاهی را به مدارس می فرستند که این افکار مشعشع رابه خورد دانش آموزان بدهند. استادان دانشگاه هم تحت نظارت قرار می گیرند که علوم انسانی براساس تفکیک جنسیتی تدریس شود.

حتما هم اهمیت ندارد که آیت‌الله جوادی آملی  در اعتراض به جو کشور از امامت جمعه قم کناره گیری می کند. مهم این است امام جمعه مشهد باقی بماند وفرمایش تاریخی دیگری کند: “مابا کشورهای کافر مانند ونزوئلا رابطه داریم، اما رابطه باآمریکا شرک است.”

 وقتی قدرت در لباس مذهب همه چیز را “توجیه” می کند  رابطه با کمونیست نما ها توجیه می شود و ارتباط با آمریکا که رهبرانش مذهبی هستند، شرک نام می گیرد.

روزنامه نیویورک تایمز اوضاع ایران را در یک جمله خلاصه می کند: “خامنه ای تنهاشده است.”

فایننشیال تایمز هم وضعیت جهانی جمهوری اسلامی  را به تیتر تبدیل می کند: “شطرنج سیاسی: دنیا علیه ایران.”

جیمز بلیتز نویسنده این روزنامه توضیح می دهد: “اتفاق قابل توجهی در مذاکرات بین المللی بر سر برنامه هسته ای ایران پیش آمده است. ایران  در بازی دیپلماتیک پنج سال گذشته، اغلب همچون یک بازیگر باهوش و زیرک رفتار کرده و معمولاً با بهره گیری از برخی روش ها، میان ایالات متحده و روسیه شکاف انداخته است؛ به طور هوشمندانه ای به انجام مذاکرات تن داده، و دل مخالفان خود را گاه و بیگاه شاد کرده است. از نظر من، دیپلمات های ایرانی ازآن دسته آدم هائی هستند که معمولاً هیچ کس رغبتی به بازی شطرنج با آنها ندارد. آنها در تاکتیک شناسی قهار هستند و می دانند چگونه باید رقیبان خود را گیج و مبهوت کنند. اما ناگهان همه چیز تغییر کرده است. به دور از آنچه از یک بازیگر زیرک شطرنج دیپلماتیک انتظار می رود، ایران خود را در گوشه ای به دام انداخته است. همه قدرت های بزرگ، که حتی شامل روسیه و چین نیز می شود، یکصدا خواهان تعطیلی دومین تأسیسات مخفی غنی سازی اورانیوم آن کشور شده اند. مدیرکل آژانس بین المللی انرژی هسته ای نیز که اغلب نقش آشتی دهنده را برای ایران بازی می کرد، از «به بن بست رسیدن» مذاکرات با ایران بر سر برنامه هسته ای خبر داد.”

هر چه کودتاچیان تنهاتر می شوند، جنبش سبز از همه سوگسترش می یابد.     

 محسن مخملباف  جایزه “آزادی آفرینش” را به آیت‌الله منتظری تقدیم می کند و اورا “پدر معنوی جنبش سبز ایران” می نامد. مرجع سالخورده دلاور هم جنبش سبز را “تبلور مطالبات اکثریت مردم ایران” می داند و در تبیین جنبش سبز همان برنامه مهندس موسوی رامطرح می سازد.

جهان درتدارک  انتخاب “جنبش سبز” ایران بعنوان شخصیت سال مجله تایمز است. ایرانیان سراسر جهان تدارک 16 آذر سبز را می بینند.پائیز به نیمه می رسد و فصل سبز به دیدار  16 آذر سبز می رود. صدای آیت اله منتظری است  در زمزمه باران: