فیلم شبکه آخرین ساخته ایرج قادری
فیلمفارسی فیسبوکی
همزمانی پخش آخرین فیلمی که ایرج قادری ساخته در شبکه نمایش خانگی با بازنشر اینترنتی توبهنامهاش در نشریات اول انقلاب، هرچند اتفاقی است، اما فرصت خوبی خواهد بود برای تعریف دوباره فیلمفارسی و فیلمسازانی که قبل از انقلاب خود را مبلغ فرهنگ حکومت میدانستند و بعد از انقلاب، توبه کرده، از مردم مسلمان درخواست کردند که فرصت خدمت کردن را از آنها نگیرند. ایرج قادری گرچه بعد از فوتش توسط نشریات زرد داخلی تبدیل به اسطورهای دست نیافتنی شده است، اما آخرین فیلمش شبکه تصویر تمامنمایی است از تصور او از سینما و خدمت کردن به مردم از طریق این هنر.
شبکه یکی از همان فیلمفارسیهای قدیمی قادریوار است که سعی شده با استفاده از مسائل روز، شکل جدیدتری به خود بگیرد. مرد بدطینت، قهرمان زخمی، زن اغواگر، دختر معصوم و فریبخورده، بدمنهای خشن و مادران دلسوخته در هم میجوشند و بعد از حدود نود دقیقه، خوبها بالا میآیند و بدها پست میشوند و همه اینها پیوند میخورد با یک ترانه تپیکال دهه پنجاهی و تیتراژ میرود و فیلم به آخر میرسد. اما این ترفند و کلیشه هزارباره چندان مهم نیست. ایرج قادری در این فیلم هم در کنار تمام ایدههایش برای جذب تماشاگر، که ایراد و اشکالی هم ندارد، سعی دارد به مخاطب و مردم خود خدمت هم بکند. خدمتی که با تبدیل کردن سینما به بلندگو و صدای گوشخراش هشدار ممکن میشود. اگر در سالهای قبل از انقلاب دل بستن به فضای کاباره و زنهای بدنامش خطری برای کیان خانواده بودند و اگر در سالهای ابتدایی انقلاب، مواد مخدر پاکی خانواده را آلوده میکرد، در فیلم دهه نودی ایرج قادری این اینترنت و ارتباطهای مجازی است که پرده معصومیت دختران کم سن را میدرد و تبدیل به اسلحه برنده مردان خبیث میشود.
در فضای فرهنگی قبل از انقلاب، کاباره و رقصندهها و خوانندههایش ممنوع و منفی محسوب نمیشدند. در اوایل انقلاب، هرچند در ظاهر با مواد مخدر برخورد میشد اما کیست که نداند باندهای قاچاق مواد مخدر دست در دست باندهای قدرت حکومت داشتند و جنسشان را مثل نبات و شکلات در شهر پخش میکردند و میکنند اما برخلاف رفاقت و همپیمانی حکومتهای پیشین و فعلی با کاباره و مخدر، اینترنت از ابتدا خط قرمز و نقطه خطر حکومت محسوب میشده. ایرج قادری در فیلم آخرش، هم صدا با تریبونهای حکومت که اینترنت و سایتهایش را مضر معرفی میکنند تا رسانه سیاسی و سکسی را همکاسه کنند و به یک تیر بزنند، شبکههای اجتماعی و مجازی را وسیلهای برای فریب جوانان نشان میدهد. جالب اینکه نام ممنوعه سایت فیسبوک که در رسانههای رسمی با عنوان شبکه اجتماعی نام برده میشود را هم بر زبان بازیگرانش جاری میکند. فیسبوک در حقیقت بدمن اصلی فیلم شبکه است. سایتی برای اینکه پسر خبیث و هوسباز دخترهای معصوم و چشم بسته را به دام بیندازد، در حریم فیلمفارسی بیسیرت بکند و آنها را به مرز خودویرانگری و خودکشی برساند.
شبکه به رسم فیلمفارسی، ملغمه است. در این خوراک ناجور هر چیزی پیدا میشود. از دسیسههای شرکتهای تجاری و کلاهبرداری و منشی اغواگر و وکیل کارکشته و غیرت ایرانی و بیغیرتی غربی و هر چیز دیگری که فکرش را بکنید. برای همین و برای خواندن نقشه اصلی فیلم، باید زوایدش را حذف کرد. دیگر از رقص و کاباره و سکس خبری نیست. اینجا، طبق اصول و قوانین حکومتی که ایرج قادری در توبهنامهاش نیت خدمت به آن را داشته، چیزهای وسوسهانگیز و تماشاگر جلبکن فقط در دیالوگها و تصاویر محو اتفاق میافتند. در دیالوگ منشی از سفر مالزی و همخوابگیاش با کارمند شرکت حرف میزند و پسر بیرحم داستان وقتی دوربینش را تنظیم میکند که تصویر تیره شده و فقط صدای جیغهای دختر را میشنویم که عفتش در حال لکهدار شدن است. این اسانسها و سسهای تحریککننده اما همه برای این است که مخاطب در پایان با خطر اینترنت و به طور خاص سایت فیسبوک آشنا بشود و خانوادهها، اینبار در کنار کاباره و مواد مخدر، اینترنت را هم در لیست اقلام خطرناکشان بگنجانند و فرزندان صالحشان را از چنین سمهایی دور نگه دارند.
ایرج قادری در شبکه مثل خیلی از فیلمهای دیگرش با اداره نظارت و ارزشیابی یک داد و ستد پنهان دارد. از یک طرف تابوهای مورد علاقه تماشاگر را، گیریم در لفافه و پرده، نمایش میدهد و از دیگرسو، نسبت به یک تابوی حکومتی هشدار میدهد. خط قرمز میشکند و خط قرمز میسازد. صحنه تجاوز را برای ذهن خیالپرداز تماشاگر جلو دوربین میبرد و در همان حالا اینترنت را با صدای هشدار و مواظب باشید و آژیر با فیلتر مواجه میکند. این یک خدمت دو جانبه است. خدمت اداره ارزشیابی به صاحب سرمایه و خدمت صاحب سرمایه به قوانین حاکم. سانسورچی درها را برای جذب تماشاگر باز میگذارد و صاحب کالا هم متعهدانه تماشاگر را نصیحت میکند و آموزههای حکومتی را از زبان بازیگران خوشچهره و جذاب بیرون میریزد. اما نتیجه برای هر دو سوی معامله، چیزی جز شکست نیست. دوران هر کدام به نوعی به سر آمده است. تماشاگر در شاهراه فیلمهای روز، شبکههای ماهوارهای و سایتهای اینترنتی برای یک صحنه سیاه و محو تجاوز و نالههای دختر بیسیرت تره هم خورد نمیکند و از دیگر سو با استفاده از انواع فیلترشکنها، وسط جریان آزاد اطلاعرسانی، نصحیتهای منعکننده و هشدار دهنده را به هیچ میگیرد. نه کالای تجاری ایرج قادری به فروش میرود، نه کالای فرهنگی جمهوریاسلامی.
انتشار فیلم شبکه، از بازنشر توبهنامه اول انقلاب ایرج قادری هم برای شناخت دنیای فیلمفارسی و آدمهایش مفیدتر است. شبکه مثل یک سند معتبر، ساخته و پرداخته کارگردانی شهیر در دوران پختگیاش، یک جا و در چشم بر هم زدنی، تمام تیترهای حماسی و عکسهای اسطورهای نشریات زرد را باطل میکند. مخاطب در میان این همه زرق و برق، گوشه چشمی هم به آخرین ساخته ایرج قادری هم ندارد تا معلوم بشود کلیک خوردن هزار باره روی نام فیلمهایی نظیر پشت و خنجر دلیلش نه علاقه به بازیگر و کارگردانی اسطورهای، که دل بستن نوستالژیک به موارد منع شده این سی ساله است. ایرج قادری خادم ملت مسلمان، در آخرین پرده نمایش، با عدم استقبال مواجه میشود تا نگاهها همچنان به سمت ایرج قادری خادم طاغوتیها باقی بماند.