اطلاعات بیخ گوش اپوزیسیون

رضا علیجانی
رضا علیجانی

بخش اطلاعاتی قدرت مستقر در ایران علاوه بر زاویه دید و نگاه تماما امنیتی به پدیده های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی که هم چون دیگر نهادهای امنیتی در جهان دارد؛ دارای یک ویژگی خاص خویش نیز هست که از بن مایه های فکری و عقیدتی آن (که از مبانی ساختار ویژه قدرت در ایران است)، نشأت می گیرد. طبق این ویژگی نهاد اطلاعاتی جدا از حساسیت های امنیتی؛ به نوعی حامل احساسی شدیدا “نفرت آلود” نسبت به هرگونه دگراندیشی است. این امر خود را در قالب مفاهیم فقهی و دینی نیز بازتاب می دهد. بخش های مختلف نهادهای امنیتی و قضایی در دهه شصت در برخورد با مخالفان و منتقدان سیاسی عناوینی چون بخش یا واحد “نفاق”؛ “الحاد”؛ “التقاط” و نظایر آن را داشت.

یکی از دلایلی که همواره مانع نگارش قانونی درباره “جرم سیاسی” در ایران شده همین منظر و مسئله است. از این زاویه؛ برخورد با جرم سیاسی نه تنها نباید ویژگی ای متفاوت از جرایم عادی داشته و احیانا از امتیاز خاصی (چون هیات منصفه و…) برخوردار باشد، بلکه به علت مخالفت مخالفان سیاسی با یک حکومت حقه که صدوبیست و چهار هزار پیغمبر را نمایندگی می کند! (تعبیر آقای محمدی گیلانی در دهه شصت)، باید حتی با تشدید مجازات و عقوبت(نه تخفیف) و همراه با نفرت عجین شود….

از این مقدمه که بگذریم، نهادهای امنیتی در ایران همواره جدا از مبسوط الیدی و قدرت بی حد و حصری که به پشتوانه حمایت های بی دریغ بخش های فوقانی هرم قدرت مستمرا داشته و دارند؛ از روش های غیربهداشتی و کثیف نیز استفاده کرده و می کنند. یعنی آنها جدا از روش های قانونی و غیرقانونی معمول در اکثر نهادها و نیروهای امنیتی مانند نفوذ و شنود و…، از روش های غیراخلاقی نیز مانند فشار بر متهمین برای اخذ اعترافات غیرواقعی از جاسوسی گرفته تا انحرافات اخلاقی و کشاندن آنها به مصاحبه های تلویزیونی بهره می برند. در این میان گاه بی رحمی و فریبکاری به اوج خود می رسد و با وعده نجات، فریبکارانه اعترافاتی از متهم تحت فشار گرفته می شود که همان اعتراف بعدا می تواند حتی دستاویز اعدام و جان باختن آن فرد شود….

از این امر مهم نیز بگذریم، یکی از روش های نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در ایران تشدید اختلافات از اختلاف های سیاسی گرفته تا حتی اختلافات خانوادگی در میان افراد و نیروهای سیاسی از طرق مختلف بخصوص از طریق «نفوذ» توسط برخی افراد؛ و نیز “مدیریت” اختلافات جهت تشدید و تعمیق آنها توسط برخی دیگر افراد است که «غیرمستقیم» و بدون آن که خودشان بخواهند هدایت می شوند. این روش، روشی است که عمری چند دهه ای در حکومت ایران دارد که با فراز و نشیب هایی همواره دنبال شده است. اما هر گاه از فشار و سرکوب آشکار و عریان مقداری کاسته شده بر بهره گیری از این نوع روش ها تأکید بیشتری صورت گرفته است.

در دهه شصت نیز نیروهای امنیتی همانند اکثر سازمان های مشابه در جهان از نیروهای نفوذی/همکار بهره های زیادی می بردند. عده ای از زندانیان بخصوص زندانیان دوبار دستگیری توسط همین افراد نفوذی/همکار(اطلاعات) به بهانه های مختلف بخصوص جهت اتصال مجدد به سازمان شان؛ شناسایی و حتی متشکل شده و یا به عنوان خروج از کشور از خانواده شان جداشده آن گاه یکجا تحویل اطلاعات داده شده بودند. در دهه هفتاد نیز پس از شدت گیری تحرکات دانشجویی حتی واحد اطلاعات نیروی انتظامی نیز سعی می کرد برخی دانشجویان را با پرداخت پولی قابل توجه تبدیل به نفوذی و خبرچین خود در میان جنبش دانشجویی کند که البته چندان موفق نبود.

هم چنین در دوران اصلاحات به بعد تا هم اکنون نیز؛ هم چون گذشته، نیروهای اطلاعاتی سعی کرده و می کنند بازداشتی ها ی خود ( بخصوص بازداشتی های جوان تر و بی تجربه تر) را تحت فشار برای همکاری با خود در سطوح مختلف قرار دهند( البته در مواردی افراد مسن تر نیز از این فشار و یا وادار شدن به همکاری مصون نبوده اند). اطلاعات گاه به این افراد در باغ سبز مالی و تحصیلی و شغلی و… نیز نشان می دهد. اما “فشار”» عامل اصلی برای به همکاری کشاندن این افراد بوده و هست. برخی از آنان حتی تحت همین فشارها مجبور به خروج از کشور می شوند.

 اطلاعات با شیوه های گوناگون سعی می کند افرادی را وادار به همکاری خود سازد. برخی از این افراد بعد از مدتی شرم و حیای اولیه و عذاب وجدان خود را از دست داده و با توجیهاتی درونی، با طیب خاطر به همکاری می پردازند و حتی برای جذب افراد جدید به اطلاعات تلاش می کنند. اما برخی دیگر از این افراد بعد از رهایی از فشارها و اضطراب های اولیه در دوران پذیرفتن همکاری با اطلاعات؛ دچار عذاب وجدان می شوند و دوستان شان را در جریان می گذارند و دست رد به سینه اطلاعات می زنند و با تقویت اراده و تلقین اعتماد به نفس به خویش، خود را آماده پرداخت هزینه احتمالی که عمدتا ناشی از بلوف های توخالی ماموران اطلاعاتی است می کنند. بعضی نیز راه میانه ای را در پیش می گیرند و بدون اینکه به اطلاعاتی ها “نه” بگویند اما دوستان شان را در جریان می گذارند و حتی تصریح می کنند آنان پیش وی چیز مهمی را واگویه نکنند و برخی نیز کلا از جمع های سیاسی دوستان شان فاصله می گیرند تا مجبور به دادن اطلاعات آن ها به نیروهای امنیتی نباشند و در برابر فشار نیروهای امنیتی برای رفتن به جمع های سیاسی با توجیهات مختلف مخصوصا مشکلات زندگی و… طفره می روند.

 پر واضح است که بهترین و اخلاقی ترین راه که باعث آسودگی وجدان این افراد تحت فشار می شود جواب رد صریح دادن به اطلاعاتی هاست تا شخصیت آسیب دیده خود را بازسازی کنند و وجدان جریحه دار شده شان که می تواند سراسر عمر آن ها را سرزنش کند، احیا و نه سرکوب سازند. والا قدم در این راه گذاشتن پا در مرداب و لجنزاری نهادن است که انتهایی ندارد و اطلاعاتی ها نیز اگر پاسخ رد روشنی نگیرند و به وضوح ناامید نشوند ول کن او نخواهند بود و مرتب خواسته های متنوع تر و بیشرمانه تری خواهند داشت. و آن فرد، خواسته و ناخواسته باعث دستگیری دیگر افراد و ایجاد مشکلات عدیده برای آن ها و خانواده های شان خواهد شدو حتی ممکن است جان برخی را نیز به خطر اندازد. این گونه افراد باید تبعات کارشان را به خوبی در ذهن و وجدان خود مرور کنند وگرنه خودسانسوری و جلوگیری از شنیده شدن صدای وجدان اخلاقی شان آن ها را هر روز بیش از پیش در این وادی خطرناک و کثیف بیشتر فروخواهد برد و اگر مدتی هم بتوانند جلوی ظهور و بروز تناقضات درونی شان را بگیرند اما بالاخره یکروز سربرون خواهد زد و آسایش و آرامش آن ها را در خواهد ربود و شدیدا افسرده شان خواهد کرد و در مواردی تا پای خودکشی پیش خواهد برد. واگر این صدا را درون خود خفه کنند آن ها را به فردی بی اصول و خودخواه و دیوسیرت تبدیل خواهد کرد که رفتارهای گوناگون برخاسته از این بی اصولی و قساوت درونی، دیگران را به نفرت از او خواهد رساند و حتی زندگی فردی و خانوادگی شان را نیز به سمت بن بست خواهد برد…

اما افرادی که بنا به منفعت و مصلحتی از جمله به توهم حل برخی مشکلات شان با اطلاعات همکاری می کنند سعی وافری در توجیه درونی خطای اخلاقی و تاثیرات مخرب آن بر دوستانی که به آنها اعتماد می کنند، دارند و حل مشکل خود را خودخواهانه و فرصت طلبانه مقدم بر مشکلاتی که برای دیگران و خانواده های شان ایجاد می کنند و در مواردی حتی می تواند به از دست دادن جان آن ها و یا فروپاشی خانواده شان منجر شود؛ می دانند. آنها مستمرا سعی میکنند این خطای بزرگ شان را در درون خودشان کوچک کنند و حتی به خود تلقین کنند که این کارشان ضرر و زیانی برای دیگران ندارد و حتی نوعی زرنگی و هوشمندی هم هست!(یکی از ویژگی های برخی از این افراد اعتماد به نفس بالا در اظهار نظر و عمل است و نیز خودخواهی شدید و تمایل به دیده شدن و ظهور و بروز و علاقه نهانی به تعریف و تمجید شدن و گاه نوعی تحقیر غیرمستقیم دیگران و برخورد از موضع بالا و خلاصه آن چه در ادبیات عامیانه به “بچه پررو” معروف است. اما در واقع آن ها به لحاظ روانی بسیار ضعیف و به عبارتی شدیدا ترسو هستند).

این دسته از افراد گاه برای آسودگی درونی خود و فرافکنی خطای بزرگ شان سعی می کنند هم خود را قانع به “هم تحلیلی” با نیروهای امنیتی بکنند و هم حتی این هم تحلیلی را به نوعی نمایش داده و علنی سازند(متاسفانه صفحه های مجازی گاه صحنه ظهور این گونه فرافکنی روانی این افراد در قالب تحلیل ها و تفسیرهای سیاسی در باره مسائل روز می شود).

به طور خلاصه اما؛ این افراد یا در بازجویی و زندان جذب اطلاعاتی ها می شوند و یا در احضارهای امنیتی در بیرون. در حالی که قبلا هیچ سنخیتی با نیروهای امنیتی نداشته اند. اما در برخی موارد نیز این افراد در خانواده هایی بوده اند که به اصطلاح “ارزشی”! بوده اند و در پیرامون شان افراد نزدیک یا مرتبط با اطلاعات حضور داشته و یا احتمالا خود در فعالیت های شان در بسیج و نظایر آن توسط نیروهای امنیتی رصد شده اند. اگر احیانا بعدا مختصر انحرافی! مثلا به خاطر مشارکت در جنبش سبز داشته اند نیروهای امنیتی با یادآوری “اصالت” و “ارزشی” بودن پیشینه آنها سعی می کنند این مختصر انحراف شان را درمان کنند و آن ها را در پروسه ای که در بالا برای جذب افراد فعال سیاسی و مدنی و حزبی و… یاد کردیم قرار دهند.

اطلاعات سعی کرده و می کند از افراد گوناگونی با این خصایص(بخصوص ضعف و ترس در زیر فشار) به صورت طبقه بندی شده ای استفاده کند. از اینکه مرتب به آنها القا کند و فشار بیاورد که اشتباهات گذشته ا ش را باید “جبران” کند. اشتباهاتی که مرتب از سوی آنها بزرگ نمایی شده و در حد خیانت و ظلم در حق نظام و شهدا و… جلوه داده می شود.

در مورد برخی از افراد به طور عکس اطلاعات تلاش می کند به جای بزرگ کردن خطاها و جرائم گذشته، برخورد مثبت و گرم و حتی عاطفی انجام دهد و از آنها تجلیل کند و با تکیه بر به اصطلاح نقاط و مخرج مشترک های صوری سعی کند تا این افراد را در این قسمت به دام بیندازد و غیر مستقیم باز تحت “فشار” فکری و عاطفی و روانی قرار دهد مثلا با تاکید بر مخرج مشترک هایی همچون مذهبی بودن؛ ارزشی بودن؛ اهل جبهه و جنگ و بسیج و شهدا و…بودن؛ ملی بودن و منافع ملی؛ مخالف گروه های برانداز بودن؛ ضد دشمنان این آب و خاک بودن و نظایر آنها. بدین ترتیب خواسته از وی طبقه بندی شده و بسیار حساب شده است تا فرد اصلا فکر نکند در حال همکاری و خط گیری و مدیریت شدن توسط اطلاعات است. در این موارد اطلاعات بر اساس یک مخرج مشترک مرتب به فرد فشار می آورد که در همان چارچوب و خط مشیی که خودش هم قبول دارد حرکت کند و حتی وی را تشویق و گاه سخنان و اعمال کوچک اش را بزرگنمایی هم می کند. متاسفانه این افراد به علت ضعف شخصیتی در برابر تشویق بسیار تحریک پذیر هستند.

در هر حال این رویه ها در مورد کسانی است که به تدریج جذب و همکار اطلاعات می شوند. اما مسئله “نفوذی”هایی که از ابتدا بسیجی و سپاهی و یا اطلاعاتی بوده اند خود داستان دیگری است.

 مجموعه این روش ها نیز از درون تجارب “نفوذ” در گروه های مخالف در ابتدای انقلاب(که با نفوذ در درون گروه فرقان آغاز شد) و یا پروژه “تواب سازی” ماموران اطلاعاتی (در بازجویی ها و زندان های دهه شصت) و بهره گیری از تواب ها در درون و بیرون زندان نشات می گیرد که خود حکایت تلخ و غمبار دیگری است…

در هر حال؛ متأسفانه مدتی است که نیروهای امنیتی حکومت ایران (به محوریت وزارت اطلاعات) استفاده از این روش ها و سیاست ها را در داخل و خارج از کشور تشدید کرده اند. یک شیوه اصلی و اساسی در این خط مشی تشدید اختلافات و مدیریت آن ها به سوی تضاد و تنفر بین نیروهای سیاسی است.

در همین جا باید تصریح کرد که طرح این مسئله به این معنا نیست که “اصل” اختلافات را وزارت اطلاعات به وجود آورده است. واقعیت این است که به جز استثنائاتی در اغلب موارد این اختلافات وجود داشته و دارد و اطلاعات سعی در بهره برداری از آن را داشته است. برخی از طرفین اختلاف نیز به طور طبیعی و خود به خود و ناخواسته بدون این که پای اطلاعات در میان باشد دست به تشدید آن می زنند. بهره برداری اطلاعات از این اختلافات اما به طرق مختلف صورت می گیرد. مثلا در بازجویی سعی می شود طرفین ماجرا را مرتب بدبین تر سازند و هر تعارضی را به تضاد و تنفر بکشانند. و یا در احضارهایی که در خارج از زندان صورت می گیرد سعی می شود همین پروژه با پرسش و کنکاش و بزرگ نمایی دنبال شود و بالاخره توسط افرادی که بعضا از ابتدا نفوذی بوده و یا افرادی از خود آن جریان که بنا به دلایلی از مقطعی به بعد وادار به همکاری با اطلاعات شده اند این نقشه کثیف را پیش می برند و یا سعی می کنند از طریق افراد مرتبط یا نفوذی خود دیگر افراد مستعد برای تنش زایی(بنا به دلایل فردی و روحی و تحلیلی و…) را مدیریت و پروژه خود را از طریق آنان عملی سازند.

آنچه در زیر می آید حاصل خبرها و شنیده هایی است که در راستای موضوع مطرح شده در محافل سیاسی و خبری رسمی و علنی و غیررسمی و غیرعلنی؛ دیده، خوانده و شنیده ام. همه مفروضات زیر مبتنی بر شواهد متعددی است که نه نیاز و نه امکان طرح آنها وجود دارد. اما تأکید می شود که تمامی آنها مستند و تا حد بسیار زیادی موثق اند.

در راستای مطالب یاد شده؛ از سوی نیروهای امنیتی با روش ها و ترفندهای گوناگون تلاش فراوانی صورت می گیرد که بین اصلاح طلبان به اصطلاح دوم خردادی و طرفداران جنبش سبز (به ویژه آنهایی که در خارج از کشور زندگی می کنند) اختلاف افکنی شود. سعی می شود این اختلافات جدا از جنبه سیاسی حالت احساسی و عاطفی نیز پیدا کند و رو به خصومت و نفرت برود.

تلاش می شود اختلاف میان خود افراد زندان رفته و آزاد شده (و یا هنوز نشده) حول محورهایی متنوع (اعم از بازجویی های زندان؛ ارزیابی از گذشته و خط مشی های کنونی و…) تشدید شود. هم چنین به تدریج آقای خاتمی نیز در مدار حذف و خط سرخ ارتباطی قرار داده شده و تلاش بیهوده و ناکامی صورت می گیرد که شخصیت فردی و اخلاقی ایشان تخریب شده و در مظان اتهام قرار گیرد. (اطلاعاتی ها بخصوص اطلاعات سپاه، این تلاش های بی حاصل را مدتی برای تخریب چهره سیاسی مرحوم مهندس سحابی و دیگر بزرگان ملی – مذهبی در میان افراد بازداشت شده در زندان و برخی دیگر در بیرون انجام دادند اما راه به جایی نبردند).

تلاش می شود بین نیروهای شهرستانی و یا نیروهای جوان تر و یا دورتر به مراکز قبلی اصلاح طلبی که در گذشته نصیب کمتری از مقامات و مناصب داشته اند با اصلاح طلبان معروف تر فاصله اندازی شود.

تلاش می شود در حزب اعتماد ملی با تحریک کاملا مشکوک برخی اعضاء، آقای کروبی از دبیر کلی کنار گذاشته شود و به این هم اکتفا نکرده بلکه حتی این پروژه را در مخیله خود دارند که دبیر کل جدید نیز از افراد مورد نظر آنها و کسی باشد که هشدارپذیری و کوتاه آمدن بیشتری نسبت به این ماجراجویان امنیتی داشته باشد (این خوابی است که البته در همان قدم اول تعبیر نشد و فعالان این حزب زیر بار برکناری ولو محترمانه دبیرکل مظلوم و محبوس خود نرفتند).

تلاش می شود بین نیروهای ملی و مشخصا فعالان جبهه ملی و نهضت آزادی با بهره گیری از برخی اختلافات کهنه شده و قدیمی، و بعضی تفاوت ها در خط مشی های سیاسی، کینه و کدورت به وجود آید و راه های گشوده شده برای همکاری در دوران اصلاحات و پس از آن در قالب اقدامات یا بیانیه های مشترک یا پرامضاء مسدود شود. متاسفانه در این جریان ملی و خوش نام توسط برخی افراد مشکوک و مسئله دار (حال به علت ناهنجاریهای رفتاری خود و یا متاسفانه به هدایت و مدیریت اطلاعات) گهگاه فضای تنش و اختلاف و بدبینی ایجاد شده و یا مرتب برای آن ها حاشیه سازی صورت می گیرد. متاسفانه همین امر درباره کانون نویسندگان نیز وجود داشته است. (و البته هشیاری و دقت های امنیتی نباید به هیچوجه به وسواس ها و شک های ویرانگر بی اساس و بدبینی های افراد به یکدیگر تبدیل شود. این امر هم خود به نفع اطلاعات و به شدت مانع پیشرفت امور که باید براساس اعتماد درونی صورت گیرد خواهد بود. و این اتفاق بدی است که قبلا در برخی تشکلات که از قضا شدیدا تحت فشار بودند و اعضای شان حتی در خطر مرگ نیز قرار داشتند؛ رخ داده بود).

تلاش می شود بین شورای فعالان ملی ـ- مذهبی و نهضت آزادی با تکیه هایی تنش زا(و نه تحلیلی و تجربه اندوز) به مسئله انشعاب مهندس سحابی و جمعی دیگر از نهضت در اوایل انقلاب؛ هر تفاوتی به تضاد تبدیل شود و بار احساسی و عصبی بگیرد تا مانع همکاری های بیشتر این دو جریان که در دو دهه اخیر نزدیکترین نسبت و همکاری عملی و سیاسی را با هم داشته اند، شود. “ائتلاف” نیروهای ملی –ـ مذهبی پس از دوران اصلاحات خار چشم آنها بوده و شدیدا سعی می شود با هر روشی که میسر است مانع شکل گیری مجدد این ائتلاف شوند. ملی ـ– مذهبی ها و نهضتی ها هر چند بنا به مصالحی در داخل و خارج از کشور تاکنون هر یک بر استقلال تشکیلاتی خود (همسایه نه همخانه) تاکید داشته اند؛ اما نزدیکترین متحدان استراتژیک سیاسی با یکدیگر بوده و همین امر در کنار تحلیل درازمدت تری که نیروهای امنیتی روی آینده این دو جریان دارند(که مستقلا باید در این باره بحث کرد) باعث شده که اطلاعاتی ها تلاش زیادی برای به شکست کشاندن این همکاری و همسویی داشته باشند.

تلاش می شود کدورت های سابق بین نهضت آزادی (و بخصوص شخص آقای دکتر یزدی) و جنبش مسلمانان مبارز (با محوریت آقای دکتر پیمان) در رابطه با اختلافات سیاسی در سال های نخستین پس از انقلاب، احیاء و تبدیل به تضاد و تنفر شود.

تلاش می شود در میان فعالان ملی – مذهبی دوگانه رادیکال – غیررادیکال ساخته شود. این رویه از بازجویی‌های پس از بازداشت‌های سال ۷۹ آغاز شد و در دهه ۸۰ نیز ادامه پیدا کرد. در چند سال اخیر سعی شده این امر به دوگانه داخل کشوری ها ـ– خارج از کشوری ها نیز بسط یابد. (در گذشته نیز تلاش نافرجامی شد که به این تضادها، رنگ طبقاتی! هم زده شود و به برخی از افراد فقیرتر جریان القا شود که مورد سوءاستفاده افراد و شخصیت های مرفه جریان قرار گرفته اند! که خبری از مردم از پل سیدخندان پایین تر ندارند. حیله ای عبث و ناکارآمد که البته هیچ گاه به نتیجه نرسید). هم اکنون نیز اطلاعاتی ها سعی فراوانی دارند ملی – مذهبی ها را به درون گرداب دوگانه رادیکال/ میانه رو بکشانند و از آن برای ایجاد بدبینی و اختلاف زایی و بحران سازی و متلاشی کردن جمع بهره ببرند. در حالی که تنوع آراء و نظرات در همه حوزه های فکری و عقیدتی و سیاسی(سیاست داخلی و خارجی)و… (البته در چارچوب مشترکات اساسی و جدی جمع)؛ از ابتدای شکل گیری این تشکل امری ساختاری و البته مثبت در درون فعالان ملی- مذهبی بوده و هیچ تغییر جدید و معناداری نیز اتفاق نیفتاده است. تنوع و تکثر درونی ملی-ـ مذهبی ها همیشه نقطه قوت آن ها و ضامن رشد و اعتلای دموکراتیک درونی شان و انباشت تجارب گوناگون شان برای رسیدن به یک خروجی ملی و استراتژیک و ارائه آن در عرصه عمومی به عنوان مزیت اصلی ملی-ـ مذهبی ها بوده و هست. این تنوع و تکثر از نگاه دیگر نیروهای سیاسی نیز آشکار و عیان بوده و حتی از نظر بسیاری شان امری بدیع و مثبت تلقی شده و می شود.

همین تشدید اختلاف، تضاد و حساسیت های شخصی در میان فعالان جنبش دانشجویی، زنان، معلمان و کارگران و دیگر فعالان مدنی نیز جریان داشته است که مثال های متعددی برای آن وجود دارد. اختلافات واقعی سیاسی (یا حتی فردی و شخصی) موجود در میان این فعالان نیز همیشه سوژه ای جهت بهره برداری برای پیشبرد خط مشی یاد شده توسط نیروهای امنیتی بوده است.

این رویه گاه به صورت کاملا شگفت انگیز و مشمئزکننده ای به حوزه خانوادگی و خصوصی فعالان سیاسی بخصوص زندانیان نیز کشیده شده است. با کوچک ترین اطلاع از وجود اختلاف مثلا بین خانواده های دو زندانی سیاسی به شدت تلاش شده است که روی این نکات متمرکز شده و بهره های خود را ببرند. در موارد متعددی سربازجوهایی در حد یک مدیرکل ساعت ها وقت گذاشته اند تا مثلا با نامزد یک جوان یا دانشجوی بازداشتی حرف بزنند تا او را نسبت به نامزدش (یا فردی که قرار بوده بعدا با یکدیگر ازدواج کنند)، بخصوص به لحاظ صداقت و سلامت شخصیتی بدبین کنند و اگر توانستند او را فردی فاسد و منحرف و اگر نتوانستند به لحاظ سیاسی و امنیتی خطرناک و مضر به حال زندگی و آینده آن فرد جلوه دهند تا رابطه آنها را به هم بزنند و از این طریق نیز زندانی تحت بازجویی خود را در زیر فشار غیرانسانی و ضداخلاقی بیشتری قرار دهند. در موارد متعددی بازجوها علاوه بر تهدید زندانی به انفرادی های طولانی و یا حبس های سنگین و یا محرومیت های تحصیلی و شغلی و مالی؛ به صورتی ضد اخلاقی تهدید کرده اند که آنها مانع زندانی در “رسیدن به نامزد”اش خواهند شد و علاوه بر تحصیل و شغل و…، زندگی شخصی ا ش را هم به هم خواهند زد.

همان گونه که سعی کرده اند اختلافات خانوادگی بین زندانی و همسرش را تشدید کرده و آن را به سمت طلاق ببرند. در مواردی حتی سعی کرده اند اختلاف سنی بین دو همسر که خود دلایل خاص خویش را داشته دستاویز قرار دهند و فرد را نسبت به همسر خود که مثلا در فعالیت دانشجویی دختران زیادی در پیرامون اش قرار دارند؛ بدبین کنند و اگر بتوانند به سمت خصومت و نزاع ببرند (البته در اکثر قریب به اتفاق مصادیق مورد اشاره تا آنجایی که نگارنده از موارد متعددی در این رابطه اطلاع دارد، تیر آنها به سنگ خورده است. هر چند در برخی موارد نیز باعث ایجاد التهابات و بدبینی هایی موقت بین نامزدهای جوان شده اند).

و اما در مورد خارج از کشور؛ از گذشته های دور اطلاعات سعی در نفوذ یا حضور فرد یا افراد مرتبط با خود در جمع ها، محفل ها و فضاهای مختلف سیاسی داشته است. پس از جنبش سبز و سیر جدیدی از مهاجرت روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و مدنی و… به خارج از کشور این امر شدت بیشتری یافته است.

برخی یا بسیاری از این مهاجران جوان اقدام حادی انجام نداده و یا احکام حبس نه چندان سنگینی دارند و برخی نیز حتی حبس مشخصی نیز ندارند. قریب به اتفاق آنها از افراد سالم و دلسوز جامعه هستند که بنا به دلایلی (حال یا صحیح و واقعی یا غیرجدی و غیرواقعی) پا به دیار غربت نهاده اند.

 نیروهای امنیتی اما؛ پس از مدتی در رابطه با برخی “معدود” از این افراد فعال شدند. در مواردی بازجوهای آنها با حتی تلفن های شخصی شان در خارج از کشور (که ساده ترین طریقه به دست آوردن آن، کنترل شماره تلفن خانواده آنها در ایران بوده است) تماس گرفتند و سعی در ایجاد رابطه نمودند. اطلاعات سعی کرده است از اضطراب ها و فشارهای ناشی از سال های اولیه مهاجرت و غربت بهره بگیرد و در باغ سبز نشان دهد. هر چند در مواردی زبان به تهدید نیز گشوده و تاکید کرده اند که خود فرد “در آنجا نیز در امنیت نیست و ماموران پشت در خانه اش (با ذکر مشخص آدرس!) هستند” (طریقه به دست آوردن آدرس نیز خود حکایت دیگری است). و یا تهدید کرده اند که اعضای خانواده اش را تحت فشار قرار داده و یا احیانا بازداشت می کنند (مواردی نیز چنین کرده اند). در مواردی ضامن و وثیقه گذار افراد محکوم به زندان را احضار کرده و نهایتا وثیقه اش را به جریان انداخته و خانواده زندانی مهاجرت کرده را تحت فشار مالی برای پرداخت مبلغ ضمانت کرده اند.

اما در مواردی نیز از دلتنگی های فرد مهاجر و یا از پشیمانی او از مهاجرت و اینکه هیچ افق روشن فردی پیش رو ندارد (مثلا به لحاظ مالی و یا نیاموختن زبان محل اقامت و تبدیل به فردی الکن و همیشه نگران و ناراحت شدن در محیط زندگی اش) و نارضایتی و سرخوردگی اش از وضعیت سیاسی اپوزیسیون خارج از کشور و یا از احساس اشتباه بودن خط مشی گذشته اش و بسیاری دلایل دیگر و نهایتا از میل به بازگشت و حل و فصل مسائل اداری و سیاسی و امنیتی مربوط به آن؛ کمال سوءاستفاده را کرده و سعی نموده اند ضمن شناسایی و تماس با این گونه افراد با حیل مختلف وی را وادار به همکاری با خود کنند و پس از مدتی از طریق آنها دیگر افراد را نیز به این دام کشیده و اگر هم کشیده نشوند آنها را به لحاظ سیاسی و مواضع و عملکردشان “مدیریت” کنند.

اطلاعاتی ها به طور معمول با چرب زبانی و وعده و وعید برای حل مشکلات شخصی افراد (اعم از اداری و تحصیلی و سیاسی و امنیتی و… و حتی مالی) جلو می آیند اما به اکثر وعده های شان عمل نمی کنند تا فرد را به دام خود کشیده و آرام آرام به خود وابسته کرده و تحت کنترل خود درآورند. منافع نیروهای امنیتی اقتضا می کند تا این افراد در درون مشکلات خود باقی بمانند تا هم چنان نیازمند کمک باشند و نیز تا حداکثر امکان در خارج از کشور بمانند و به مهره تحت کنترل و هدایت آنها تبدیل شوند.

اطلاعات اما به دنبال چه بهره بری هایی از این افراد است:

-      در صورت جذب کافی آنها به اطلاعات؛ از ایشان به عنوان منبع خبری مستقیم و غیر مستقیم و خواسته یا ناخواسته استفاده می شود تا از اخبار درونی محافل و جریاناتی که این افراد به آنها نزدیک هستند، مطلع شوند. این اخبار می تواند مصارف گوناگون داشته باشد از جمله در رابطه با همان موضوع یادشده یعنی تخریب روابط درونی جمع ها و یا تشدید اختلافات فیمابین افراد و یا جریانات.

-      جذب دیگر افراد مستعد و مشابه که می توان با همان حربه ها و حیل یادشده آنها را نیز به فرد همکار و یا حداقل مرتبط با اطلاعات تبدیل کرد.

-      خط دهی، انگیزه دهی و “مدیریت غیرمستقیم” افرادی که شخصا جذب اطلاعات نمی شوند اما بنا به دلایل شخصی و شخصیتی و یا سیاسی و غیره می توانند از سوی نیروهای همکار و مرتبط با اطلاعات به صورت ناخواسته و عمدتا ناخودآگاه هدایت و مدیریت شوند.

-      دو قطبی کردن فضای سیاسی و فکری بین افراد مختلف منتقد و مخالف و به اصطلاح اپوزیسیون و تشدید تنش و هیجانی کردن فضا با نقدهای مختلف عمدتا تند و ویرانگر. در این رویه هدایت شده؛ هر تفاوتی به تضاد کشانده می شود و هر نقدی به تنفر. به تعبیر دوست ظریفی آنها به تدریج “اپوزیسیون ـ اپوزیسیون” می شوند. در این دسته از افراد نوعی حساسیت و آلرژی و حتی نوعی سندروم ضداپوزیسیونی و نفرت از اپوزیسیون رادیکالتر از خودشان به وضوح مشاهده می گردد. این نوع مخالف خوانی گویا به تدریج به فلسفه وجودی آن ها در خارج از کشور تبدیل می شود و بیشتر از آن که قدرت و حکومتی که باعث تبعید و مهاجرت آنها شده را نقد کنند به نقد و حمله به مخالفان حکومت (ولو در برخی موارد درست و به حق) می پردازند. از این طریق برخی سیاست اطلاعات را پیش می برند و بعضی ابراز وجود می کنند و برخی مستقیم و غیر مستقیم به اطلاعات علامت و سیگنال می دهند (این امر بخصوص برای کسانی که به جد قصد بازگشت دارند بیشتر کاربرد دارد) و بعضی نیز به صورت فرافکنانه ای ناراحتی ها و حتی عقده ناشی از شکست های فردی شان را به جای حاکمان سر افراد و نیروهای دم دست خالی می کنند که خطر و ضرر کمتری برای آینده شان دارد و بعضی نیز عصبانی از سطحی و ذهنی بودن و یا تندی غیرقابل قبول بخش هایی از اپوزیسیون خارج از کشور انتقام همه بن بست ها و ناکامی های سیاسی خود را از این اپوزیسیون شاخ شکسته می گیرند!و….

-      تحقیر و تخریب شخصی و شخصیتی مخالفان (و بیشتر مخالفان رادیکال تر) و کسانی که مشی ها و شیوه های متفاوتی دارند با تمرکز بر انگیزه های شخصی آنها و تماما و شدیدا منفی جلوه دادن آن (با مقداری تغییر و روتوش در همان کاری که اطلاعاتی ها و کیهان نسبت به همین افراد انجام می دهند).

-      دفاع و توجیه مستقیم و غیرمستقیم عملکردهای ضدحقوق بشری دستگاه اطلاعاتی و قضایی و ایجاد تردید در بیگناه بودن قربانیان این سیاست ها. این مهم ترین خواسته ای است که اطلاعات از افراد همکار و مدیریت شده خود دارد. سخنان و نظرات این افراد که ظاهر اپوزیسیونی دارند بسیار موثرتر است مثلا از طرح همین حرف ها از سوی کیهان و بقیه افراطی ها و یا حتی دیگر جریان های معتدل تر.

-      بدتر دانستن و معرفی کردن مخالفان و اپوزیسیون نسبت به حکومت و از این طریق توجیه حاکمان و طبیعی معرفی کردن اعمال و رفتار آنها.

-      تلاش جهت مشکوک و وابسته به بیگانه جلوه دادن مخالفان تندرویی که خط مشی سیاسی شان را نمی پسندند و یا ناهنجار معرفی کردن شخصی و شخصیتی آنها.

-      سعی در نزدیکی به افراد معروف تر یا موثرتر اپوزیسیون و گرفتن اطلاعات از آنها با کنجکاوی های آشکارا مشکوک که می تواند لابه لای بحث سیاسی یا پروژه های تحقیقی و حتی به ظاهر دانشگاهی استتار شود. این افراد گاه از اطلاعاتی در مورد شخص مورد گفت و گو و یا دیگر افراد و مسائل برخوردارند که عجیب و قابل تامل می نماید.

در خاتمه یادآور می شوم این سیاست سعید امامی و باندش بود که سعی می کرد خط مشی ها و سخنان اطلاعات را از زبان افراد موجه مطرح کند. دیدار او با برخی کارگردان ها و یا ناشران مهم برای معامله و یا حداقل القا نظر به آن ها برای ساختن فیلم ها و یا نشر کتاب هایی که همان حرف و خواست اطلاعات را اما از زبان افراد و موسسات موجه مطرح کند مسئله ای بسیار قابل تامل است. اگر خود اطلاعات و بی شرمنامه هایی چون کیهان حرفی را بزنند قطعا بی اثر خواهد بود اما اگر همان حرف از طرف فردی با لباس و تابلویی دیگر مطرح شود احتمال اثرگذاری و نقش آفرینی و جهت دهی اش چندین برابر خواهد بود. و این نکته ای است که هیچ گاه نباید فراموش کرد و سیاستی است که هیچ گاه از سوی اطلاعات ترک نشده است…

همه این ها اما به هیچ وجه به این معنا نیست که خدای ناکرده هر کس درباره تفاوت ها و اختلافات سیاسی بحث می کند، همکار اطلاعات است. اطلاعات فقط سعی می کند این بحثهای طبیعی را به سمت تضاد و تنفر بکشاند. و باعث تشتت سیاسی و مانع همگرایی افراد و نیروها در داخل و خارج شود.

هم چنین این مباحث به هیچ وجه به این معنا نیست که افراد فعال در بین منتقدان و مخالفان و اپوزیسیون دارای نقایص و حتی ناهنجاری های شخصی و شخصیتی نیستند و یا نمی توان آنها را نقد کرد و باز به این معنا نیست که افرادی معدود در میان اپوزیسیون نیستند که رابطه نزدیک مالی و یا حتی اطلاعاتی با مراکز ضدمنافع ملی ایرانیان دارند.

در هر حال نه به هر نقد سیاسی که با تضارب آرا، خود عامل مفاهمه همگانی و باعث رشد و شکوفایی می گردد باید به دیده شک و تردید نگاه کرد و نه حتی به نقدهای اخلاقی و رفتاری (از قضا دوست عزیز ما هدی صابر به ویژه در دوران آخر عمر پربرکتش بنا به برخی تجارب فردی سیاسی و یا مطالعات تاریخی اش به درستی و با عمق و ژرف نگری آسیب شناختی اش به اهمیت “منش” رسیده بود).

آنچه باید مورد تردید واقع و به دیده شک بدان نگریسته شود تنش زایی و ملتهب کردن فضا، دوقطبی کردن های تنفرآلود سیاسی و دفاع و توجیه نقطه چینی و بی وقفه آنچه حکومت انجام می دهد به دست افرادی با ظاهر منتقد و مخالف اپوزیسیونی و بعضا با برچسب هایی از جریاناتی شناخته شده ـ و حتی خوش نام ـ است.

در پایان باید با شدت تاکید کرد که این وادی یعنی حساسیت و هشیاری امنیتی وادی بس ظریف و خطرناکی است. خوش بینی مفرط به خوش خیالی تبدیل می شود و باعث باز گذاشته شدن فضا و بستر برای اطلاعات و نیروها و نقشه های کثیف و ضدملی و ضد انسانی اش خواهد بود و وسواس و بدبینی نیز به بی اعتمادی که مانع هر نوع کار جمعی است و بالاتر از آن به گناه بزرگ بهتان و تهمت می انجامد. نمی دانم چه راه میانه ای وجود دارد. اما شخصا ترجیح می دهم قربانی خوش خیالی باشیم تا عامل بدبینی و خدای ناکرده تهمت. امیدوارم این نوشته نیز در جهت هوشیاری به کار گرفته شود تا بدبینی. در صورت دوم از هم اکنون نزد خدای خودم استغفار میکنم. آن چه مرا وادار به نوشتن این نوشته کرد احساس مسئولیتی بود در باره به اشتراک گذاشتن این مهم با دیگران و ایجاد هوشیاری و دقت در به دام نیفتادن در این سیاست ها و حیله گری ها و نه خدا ناکرده دامن زدن به بدبینی و وسواس.