نگاه روز

نویسنده
بهاره خسروی

به بهانه‌ی درگذشت بیژن الهی شاعر و نقاش

عصیانگر خاموش…

“بیژن الهی” از شاعران موج نو در دهه‌ی 40 که شعرش بر بسیاری از شاعران تاثیر گذاشته است دهم آذرماه در سن 65 سالگی از دنیا رفت.

“الهی” به جز شعر دستی هم در ترجمه و نقاشی داشت. دید نقاشانه او منجر به ایجاد فضای جدیدی در شعر او شد که به سرعت توسط شاعران پیشرو در دهه 40، از وی گرفته و در آثار متعددی متبلور گردید. برای نخستین بار، در جریان جدیدی که در ابتدای دهه 40، در میان جوانان شاعر منسوب به موج نویی‌ها به وجود آمد، نوعی شعر توسط الهی سروده شد، پُر از فیگورها و کاراکترهایی تازه و بدیع که گویی نقاشی می‌شدند، بی‌آن که تصویر‌شان از لا‌یه‌های زیرین زبان به در آید. او به نوعی فاصله‌گیری زیباشناسانه از شعر قبل از خود دست زد. اصولا‌ً با شعرهای او فضاهایی جدید در جریان شعری دهه 40، به وجود آمد و این جریان چنان بود که به سرعت همه‌گیر و نام او را بر سر زبان‌ها کرد. در میان چارپاره‌سرایان و شاعران عصا قورت داده به اصطلا‌ح نوقدمایی او به راحتی می‌سرود: با تسلی‌ی تو، خطوط بدن‌های گورخران، از هم فاصله می‌گرفت/ و اسبی نفس‌زنان از روی دردم گذشت که سفید بود! / تو بخواه! بخواه! که گلیمم زیر آسمان‌ها، غم بخشایش باشد.

 

 

برای اولین بار است که شاعری جوان زبان فارسی را می‌شناسد و گزاره اشاره‌ای را وارد شعر نو می‌کند. در اغلب این اشعار یک نوع معمای تصویری، اصالت معنای کلمات را پس می‌زند و تعویق معنا را به وجود می‌آورد. آنچنان که در هر سطر او مثلث معنایی، مشخصه‌های تک‌معنایی کلمات را از بین می‌برد. او با آوردن فضاهایی به اصطلا‌ح بی‌فایده در شعر به شیوه جذابی شعر فایده‌گرای شاملویی را پس می‌زد، در عین حال قرض‌گیری واژگانی را از ساحت کلا‌م و گفت‌وشنود مردمی؛ به نفع جنس ادبی لحاظ کرد. و این در دوره‌ای بود که مهم‌ترین شاعر این زمان، نادر نادرپور لغت جدید در شعر خود نمی‌آورد؛ چون می‌پنداشت هر لغت جدید نوعی غیر ادبی کردن شعر است.

الهی اما با آوردن لغاتی عامیانه همچون ابوالفضل بیهقی، فرم منشیانه شعر را دگرگون می‌سازد. و از همینجاست که شعری مبتنی بر منش‌های گفتاری (پارولیک) تعمیم عمومی می‌یابد. در واقع، در زمانه‌ای که زبان گفتاری هنوز محمل ادبی نداشت، او به آن حیثیت ادبی می‌بخشید:‌ یکباره ترس برم داشت/ افتاده باشی از سر دیوار، / خم شدم بگیرم دیدم/ خوشه‌خوشه آویخته‌ای.-/ روشنی، روشنی، / سفید سفر!/ بهار قدیم/ خشک برآمد، / با شکوفه‌ها / که در پرده‌های قدیم‌تر ماند و/ اندکی چرک‌نما.

الهی که متولد 16 تیر 1324 بود، پیش از بیست‌سالگی اشعاری از خود را برای یک کتاب‌فروش شاعر به نام بهمن فُرسی می‌خواند و از کلا‌م او جملا‌تی ستایش‌انگیز می‌گیرد. کمی بعد به حمایت فریدون رهنما، که چهره او را برای نقش اولِ فیلم دوم خود برگزید (اما شاعر نمی‌پذیرد و این پیشنهاد را رد می‌کند)، به جُنگی ادبی به نام طُرفه، که پیشتازترین شاعران ابتدای دهه 40 را می‌خواست به دور هم گرد آورد، معرفی و برای اولین بار به عنوان شاعر در کتاب دوم این جُنگ، در آبان 1343، شناخته و سپس‌با همین قطعه شعر مشهور هم‌نسلا‌ن خود می‌گردد. او، که به همه جا سر می‌کشد و هنوز نوجوان است، متوجه نگاه امپرسیونیست‌ها در نقاشی فرنگ می‌شود. احتمال به یقین تابلو کفش‌های مستعمل، که در کاتالوگ بی‌ینال به چاپ رسیده، رفتاری با قلم‌موست به پیروی از امپرسیونیست‌ها؛ چون این گروه “به طرفداری از امور صرفاً بصری به معنای حقیقی، و نه به هواخواهی رنگ، بر آن شدند تا بنیاد سایه‌زدن و شکل دادن و هر چیزی را که بویی از تندیس‌گونگی می‌داد، سست کنند و در این تابلو او بدون حمالی رنگ و تنها با خطوطی حجم‌ساز، فاصله‌هایی را در کنار هم پدید می‌آورد که در نهایت، ترسیم و سپس تلفیق این خطوط با یکدیگر در یک ساختار کندویی‌شکل، انبوهه‌ای از کفش را می‌نمایاند.

 

 

الهی در ابتدای دهه 40، با حضور در محافل شعری و چاپ اشعاری در مجله‌ای به نام جزوه شعر، که اسماعیل نوری‌علا‌ء در قطع دفتر مشق مدرسه درمی‌آورد و پیشتاز‌ترین صحنه شعر آن دوره بود، به تبیین فضاهای شعری خود دست یازید. تأثیر شعر الهی بر شاعران این جزوه، همان تأثیر غیر محسوسی بود که ازرا پاوند بر جُنگ سوررئالیست‌ها داشت. در این نوع اشعار، او با تلفیق صحنه‌هایی که بیشتر در ساختار فیلم‌ها دیده می‌شد (یعنی توانش ارتباطی آن بر توانش روایی می‌چربید) و گزینش همنشینی‌های بعید کلمات در کنار هم و در عین حال ساختن جملا‌تی فارسی، مبتنی بر دستور زبان، اما خارج از دستور عبدالعظیم‌‌خانی فضایی می‌ساخت، برای تنفس‌گاه هر کلمه‌ای که جدید- و غیر ادبی- تلقی می‌شد. این نوع از فرم بیان تلا‌ش داشت با تلفیق گزاره‌هایی انفصالی، ایجابی و تلویحی؛ تصاویر یک‌بُعدی شعر قبل از خود را پس‌زده و از همطرازی کلمات به شدت معمولی و پیش پا افتاده در زبان، جهانی نامعمول در بیان بسازد. آنچنان که سطرهای درخشانی چون من پاهایم را به شرق دراز کرده‌ام تا آبله‌هایم طلوع کند، منتقدین را بر این تذکر برانگیخت که اینها هیجانات بیش از حد سوررئالیستی‌ای بیش نیست که زبان را از بداهت و پاکی می‌اندازد و زبان را به سوی پستی و پلیدی و تعقید بی‌مصرف می‌کشاند. غافل از این مهم که تلا‌ش بیژن الهی اتفاقاً بر حضور همین کلمات بی‌مصرف در شعر معاصر بود.6 او با این کار می‌خواست شعر نیمایی در ساخت معنایی به نوعی توسیع معنا دست پیدا کند؛ چون سطح معنایی با دکلا‌ماسیون جدید- که از توسیع معنا می‌آید- بر معاصریت شعر تأکید می‌کند.

الهی در همین دهه با حضور شعری در مجله اندیشه و هنر، که از مهم‌ترین مجلا‌ت زمان خود است، با ترجمه‌هایی از شاعرانی که کمتر برگردان به فارسی می‌شد، صحنه‌ای دیگر از حیات فکری خود را رقم زد.

بعدتر نیز در نیمه دوم دهه 40، با پشتیبانی او، که باسواد‌ترین شاعر زمانه خود بود، گروهی از شاعران حرفه‌ای و کم‌کار جُنگی به نام شعر دیگر را در دو شماره به چاپ سپردند که یکی از پاساژهای مهم در سبک‌شناسی شعر معاصر تلقی گردید. گروهی که به واسطه الهی از دل شعر موج نو به در آمد و به سرعت خاستگاه سبکی خود را در شعر معاصر یافت و کمی بعد در آخرهای دهه 40، مابین سال‌های 1348 و 1349، که دیگر الهی سلوکی عارفانه را بنیان هستی‌شناختی خود قرار داده بود، به تلا‌ش‌گری و خواهش یدالله رویایی از دیگر کسان این گروه (چون الهی در سفر لندن بود) به شعر حجم امضاگیری و نام‌گذاری شد.

الهی به دلا‌یل نامعلوم، پس از بازگشت از سفر، دایره رفاقت‌های گروهی و حضور در مجامع ادبی را ترک کرد. اما هرگز سایه او از سر شاعران شعر دیگر و شعر حجم کم نشد. آنچنان که با ترجمه‌هایی که در تنهایی و به یاری همفکران خود می‌کرد- می‌کند، سایه‌ای بر شعر مدرن ایران انداخته که تأثیر آن انکارنشدنی است. او در ترجمه‌ها و بازسرایی‌های خود از کاوافی، ماندلشتام، رمبو، میشو، هولدرلین، جویس، کافکا، فلوبر، پروست و چند دگراندیش دیگر تلا‌ش داشته تا راهی برای دیگری اندیشیدن در شعر فارسی باز کند. او امروزه در تهران زندگی می‌کند و سی ‌سال است که چهره‌اش را از نسل من دریغ کرده است، اما دائماً در متونی از این نسل، چهره‌ای از او را می‌یابیم.

 

بیژن الهی شایسته‌ترین شاعر در ادامه‌ی حرکت موج نو

شمس لنگرودی، یکی از مشهورترین شاعران معاصر بیژن الهی را شایسته‌ترین‌ شاعر در ادامه‌ی حرکت موج نو می‌داند.

این شاعر و نویسنده‌ی “تاریخ تحلیلی شعر نو” در پی درگذشت بیژن الهی، عنوان کرد: “‌موج نو در سال 1341 یک عکس‌العمل عصیان‌گرانه و افراطی در برابر شعر شکست سیاسی دهه‌ی 30 بود. موج نو یک سرکشی در برابر هر نوع سیاست‌زدگی، آه و ناله، کنایه و سانتی‌مانتالیزم بود که شعر نو نیمایی بعد از سال 32 به آن دچار شده بود؛ به طوری‌که شعر سپید را هم دربر می‌گرفت.”

او در ادامه متذکر شد: “از این نظر، موج نو در شعر معاصر ما اتفاقی خجسته بود؛ اما متأسفانه پیشگامان، مبلغان و مفسرانش که به نظر می‌رسید همگی در برابر این اتفاق غافل‌گیر شده بودند، با توجه به سن کم‌شان، قادر به جمع و جور کردن و تئوریزه کردن آن نبودند.

شمس لنگرودی با اشاره به این‌که بانی شعر موج نو، احمدرضا احمدی‌ بود، گفت: “پس از چند سال، موج نو به دو جریان مشخص منشعب شد؛ یک جریان هذیاناتی بود که از هیچ‌گونه صدق هنری درونی برخوردار نبود و نوع دیگر، شکل پالوده‌شده‌ای از “موج نو” بود که به سمت نوعی ساختار درونی پیش می‌رفت و نشان می‌داد که این شاعران به اتفاقی که افتاده است، وقوف دارند.”

جلال سرافراز شاعر و منتقد ادبی هم در مورد جایگاه بیژن الهی در شعر فارسی می‌گوید: “تنهایی و مرگ، و ترسی پنهان اجزاء جدایی ناپذیر شعر الهی هستند. او در نازک اندیشی، دقت در بکارگیری واژه ها و کنار هم چیدن آنها، در هماهنگی معنایی و موسیقیاییِ با هم، دچار وسواس شگفتی بود.”

آیدین آغداشلو در این زمینه نوشته است”: سالهایی را بر سرِ سطری می گذراند، و همچنان قانع نمی شد.”

در اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل، دوره ای که هنوز درگیری نیما و پیروانش با هواداران متعصب شعر کهن به پایان نرسیده بود، دو شاعر جوان، یعنی احمدرضا احمدی و بیژن الهی پا به میدان گذاشتند.

نگاهی جدید و چشم اندازی متفاوت – هرچند هنوز به درستی شکل نگرفته و جا نیفتاده – شعر این شاعران را از دیگران متمایز می کرد.

بدینسان بیژن الهی از دید خود، موج نو و شعر حجم را به شعر منثور عرفانی گره می‌زد که نمونه هایی از آنها را در آثار سهروردی، مقالات شمس و شطحیات بایزید و غیره می توان یافت.

پیداست که دیدگاه‌های شعر الهی، نه در بازگشت به گذشته، بلکه به کشف نوعی عرفان در زمان دلالت می کند.

بیژن الهی سالهایی را در سکوت گذراند. در این سالها بخش مهم کار او ترجمه شعرها و شناساندن شاعران بزرگی چون لورکا، رمبو، هولدرلین، نابوکف، هانری میشو و دیگرانی از این دست بود.

از جمله از مهم ترین آثار او می توان به “ساحت جوانی” اثر هانری میشو و “اشراق اوراق مصور” از آرتور رمبو اشاره کرد.

در سال‌های دهه 30 و پیش از آن که اولین بی‌ینال نقاشی در ایران تشکیل شود، نقاشان به دو گروه تقسیم می‌شدند: گروه اول، در ادامه ذهنیت نقاشان قدیم قلم می‌گرفتند و آثاری به اصطلا‌ح رئالیستی خلق می‌کردند با یک نوع تفکر توده‌ای و نگاهی تک‌سونگر و به دور از دریافت‌های سطوح دیگر؛ اینها همان‌هایی بودند که به محض دیدن سطوح دیگر در نقاشی، با چاقوی ضامن‌دار تابلوهای جلیل ضیاءپور و چند نقاش مدرن دیگر را در نمایشگاه مهرگان پاره کردند؛ گروه دوم، نگاه سنتی و واپس‌بینانه قشر اول را نداشتند و با دریافت مسائل جدیدی که پس از جنگ جهانگیر جهانی برای انسان معضل ساخته بود، رو به دریافت‌های نیاز انسان قرن بیستم می‌پرداختند. اینان (گروه دوم) به اصطلا‌ح آن زمان مردم پایتخت به نقاشان پیرو پیکاسو شناخته می‌شدند؛ چون در این دوره پیکاسو به عنوان نقاش مدرنی که به سطح، عمق می‌زند و رفتارهای روانی انسان را، که از عمق، این جدید را عجیب می‌کند، شناخته می‌شد. در حقیقت، از نگاه علمی تفاوت این نگرش با نقاشی ایرانی این بود که پیکاسو در ترکیب‌بندی‌هایش از فرم‌هایی بهره برد که فاقد هر گونه شباهت واقع‌گرایانه بود و ادراک آن هم بدون ارجاع به عنوان آن تقریباً غیر ممکن بود. این شیوه تجزیه فرم، خود به خوبی معرف گسست بنیادین از شیوه‌های موجود تجربه تصویری بود.

در چیره دستی الهی در نقاشی همین بس که سه تابلو از او در بی‌ینالی در فرانسه در نوجوانی به نمایش درآمد و نیز در کاتالوگی چاپ و منتشر شد. با این حال وی نقاشی را هم به صورت حرفه‌ای دنبال نکرد و با وجود آنکه شعر سرلوحه‌ی زندگی‌اش قرار داده بود اما در کار انتشار آنها بهش دت وسواس نشان داد.

الهی به زبان فرانسه هم مسلط بود اما قصدش از پژوهش در شعر فرانسه، بیشتر آموختن بود تا ترجمه کردن.

بیژن الهی مدتی همسر غزاله علیزاده، نویسنده، و مدتی همسر ژاله کاظمی، از پیشکسوتان دوبله در ایران، بود.