باز افسونی کردن جهان از طریق مباهله

اکبر گنجی
اکبر گنجی

یکم- طرح مسأله: چند سالی است که بازار دعوت به مباهله گرم شده است. در آخرین مورد، آیت الله جعفر سبحانی مسیحیان را به مباهله طلبیده است.حتی نزاع های تاریخی شیعیان و سنیان به مباهله کشیده است. در سال های گذشته برخی از این باور دینی برای حل نزاع های سیاسی بین جناح های داخلی حکومت(محافظه کاران و اصلاح طلبان) استفاده کرده اند. به موارد زیر بنگرید:

آیت الله جوادی آملی:“امروزه هیچ یهودی یا مسیحی ای نیست که عمل صالح داشته باشد، زیرا عمل صالح هر انسانی باید بر حجت زمانش منطبق شود و در عصر ما تنها عملی صالح است که موافق و منطبق با قرآن کریم و احکام و رهنمودهای عترت طاهره باشد”[1].” مباهله ، اصلی کلی و معجزه ای باقی است و به داستان حضرت مسیح اختصاص ندارد، بلکه برای هر حق مسلمی که انکار شود، می توان مباهله کرد”[2].

آیت‌الله جعفر سبحانی:“مباهله معجزه ی ماندگار اسلام است. اگر مسیحیان آمادگی داشته باشند ما امروز هم حاضر به مباهله ی با آنان هستیم.الان هم انفس طیب و طاهر می ‌توانند حق را نشان دهند و مباهله کنند و اگر مسیحیان آماده‌اند ما آماده‌ایم مباهله کنیم و این گوی و این میدان “[3].

آیت الله محمدی ری شهری:“سال ها پس از این ماجرا[بازجویی از آیت الله شریعتمداری توسط ری شهری]، برخی از روزنامه های ضد انقلاب اسلامی در خارج از کشور شایع کردند که آقای شریعتمداری هنگام بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است! این شایعه به تدریج به داخل هم منتقل شد و برخی از هواداران ساده لوح ایشان را تحت تأثیر قرار داد، اما واقع مطلب همان است که عرض شد و با هر کس که ادعای دیگری دارد، این جانب آماده ی مباهله هستم “[4].

مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت سیستان:“من در این جا این مطلب را اعلام می‌دارم که اهل سنت بالاتفاق از دوستداران حضرت علی رضی الله عنه هستند و هرکس که نسبت به حضرت علی، اهل بیت ایشان، حضرت حسین، حضرت حسن، و حضرت فاطمه رضی الله عنهم محبت نداشته باشد صد در صد او سنی نیست. سنی به کسی می گویند که خلفای راشدین و فرزندان آن حضرت صلی الله علیه و سلم، ازواج مطهرات و همه مهاجرین و انصار رضی الله عنهم را دوست داشته باشد…اگر آقای دکتر قزوینی آمادگی مباهله داشته باشد، ایشان[مولوی عبدالحمید] جهت مباهله آمادگی کامل خود را اعلام می‌دارند”.

“دفتر شیخ یاسر الحبیب در لندن اعلام کرد که طبق توافق صورت گرفته در مورد اجرای مباهله بین شیخ یاسر الحبیب و محمد بن عبدالرحمن الکوس امام جماعت مسجد مالک بن انس در کویت، این مباهله در ساعت 4 بعد از بعد از ظهر به وقت سامراء و مطابق با 1 بعد از ظهر به وقت گرینویچ فردا جمعه 29 شوال مطابق با 8 اکتبر انجام می پذیرد.شایان ذکر است که این مباهله به صورت مستقیم از شبکه ماهواره ای فدک و الحکمه پخش خواهد شد.دفتر حجت الاسلام شیخ یاسر الحبیب از مؤمنین درخواست دارد که در دعا کوشش کنند تا این مباهله نشانه ای باشد برای اظهار حق و ازهاق باطل و خداوند هلاک را برای کسی که بر باطل است در این امر تعجیل کند”[5].

مباهله چیست و چه نقشی در مومنانه زیستن امروز دارد؟ آیا این نیز بخشی از سبک زندگی اسلامی در دوران مدرن است؟

دوم- مباهله ی پیامبر : مطابق گزارش مورخان و مفسران مسلمان، پیامبر گرامی اسلام در سال دهم هجری طی نامه ای به اسقف نجران(ابو حارثه بن علقمه)، آنان را به پذیرش اسلام یا پرداخت جزیه و یا جنگ مختار کرد. نجران در نقطه ای در مرز حجاز و یمن قرار گرفته است و اهالی اش مسیحی بودند.نامه ی پیامبر به شرح زیر بود:

“به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، از محمد فرستاده خدا به سوی اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می‏کنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت ‏می‏نمایم. شما را دعوت می‏کنم که از ولایت ‏بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید؛ و اگر دعوت مرا نپذیرفتید، باید به حکومت اسلامی مالیات و جزیه بپردازید در غیر این صورت، به‏ شما اعلام خطر خواهم کرد”.

وقتی نامه توسط نماینده ی پیامبر به آنان داده شد، اسقف نجران هیأتی مرکب از شخصیت های مذهبی و غیر مذهبی را به مدینه اعزام کرد تا پس از دیدار با پیامبر در این باره تصمیم گیری کنند.گفت و گوی طرفین به سرشت حضرت مسیح کشید و هر یک بر حقانیت مدعای خود اصرار ورزید. پیامبر پس از پایان گفت و گو پیشنهاد نمود که از طریق مباهله موضوع را حل نمایند.در روز بیست و پنجم ماه ذیحجه سال دهم هجری واقعه ی مباهله روی داد.

ابوالمظفر شاهفور بن طاهربن محمد اسفراینی از عالمان سده ی پنجم هجری قمری در تفسیر فارسی خود به نام تاج التراجم فی التفسیر القرآن للأعاجم جزئیات ماجرا را به شرح زیر بازگو کرده است:

“و چون پیغمبر(ص) این آیت بر وفد (هیأت) نجران خواند و ایشان را به مباهلت خواند -یعنی به لعنت کردن آن کسی که دروغزن باشد-ایشان گفتند: “تا بازگردیم و بنگریم اندرکار خویش و فردا باز آییم”. پس با یک دیگرشدند، “عاقِب” را گفتند: چه بینی؟ گفتا یا ترسا آن [ترسایان مسیحیان] بدانسته اید که محمد(ص) نبی مرسل است و آن چه حقیقت کارعیسی است شما را بگفت و هرگز هیچ کس با نبّی ای از انبیا لعنت نکردند که نه هلاک شدند،اگرشما نیز[لعنت] کنید هلاک شوید.اگرچنان است که همی گویید که به وی ایمان نیاریم از بهرآن که با دین خویش الفت گرفته ایم، با وی صلحی بکنید و با شهرهای خویش شوید”. دیگر روز آمدند ایشان، و پیغمبر(ص) همی آمد و حسن(ع) را بر گرفته و امیرالمؤمنین(ع) حسین(ع) را دست گرفته و فاطمه(س) از پی ایشان همی رفت(ص) پیغمبر همی گفت:“من دعا کنم، شما آمین کنید!”. چون ایشان را دید، گفت:“من روی هایی [چهره هایی] را همی بینم که اگرازخدای عزّوجلّ بخواهند که کوه را ازجای خود بردارد، چنان باشد. زینهار با ایشان مباهلت مکنید که هلاک شوید و هرگز بر روی زمین هیچ ترسا(مسیحی) نماند”.پس روی به پیغمبر آوردند و گفتند:ما چنان همی بینیم که با تو مباهلت نکنیم (بریکدیگر نفرین نکنیم) و تو را بر دین تو بگذاریم و ما بر دین خویش باشیم. پیغمبر(ص) گفت:“اگر چنان است که از مباهلت همی باز ایستید، مسلمان شوید تا شما را بوَد آن چه ما را بود،و برشما بود آن چه برما بود”. گفتند: ایمان نیاوریم!پیغمبر(ص) گفتا:“من با شما حرب (جنگ) کنم”. گفتند: ما را با حرب طاقت نباشد و لیکن ما با تو صلح کنیم بر آن که از سوی ما غزا(جنگ) نکنی و ما را بیمناک نداری و ما را از برزیدن دین باز نداری (از مسیحی بودن ممانعت نکنی) بدان که هر سالی دو هزارحلّه تو را بدهیم؛ هزار اندرماه صفر و هزار اندر ماه رجب. پیغمبر(ص) بر این جمله با ایشان صلح کرد، گفت:“به آن خدای که جان محمد به فرمان وی است که اگر وفد نجران ملاعنت کردندی،خدای تعالی ایشان را مسخ کردی تا همه خوک گشتندی و آتشی اندر ایشان افتیدی…و سال بر جمله ترساآن(ترسایان) نیامدی(به پایان نمی رسید) که نه هلاک شدندی”[6].

ابوالفضل رشیدالدین میبدی از عرفای قرن ششم هجری در تفسیر کشف الاسرار داستان مباهله را این گونه گزارش کرده است:

“فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم…ایشان را [ترسایان نجرا] و مهتران ایشان - سیّد و عاقب- گوی بیایید تا خوانیم ما پسران خویش و شما پسران خویش،و ما زنان خویش و شما زنان خویش،و ما به خویشتن و شما به خویشتن، آنگه مباهلت کنیم.“مباهلت” آن بود که دو تن یا دو قوم به کوشش مستقصی یک دیگر را بنفریبند،و ازخدای عزّوجلّ لعنت خواهند از دو قوم برآن که دروغ زنان اند. و “بهله” نامی است لعنت را “مباهلت” و “تباهل” و “ابتهال” در لغت یک اند و تفسیر ابتهال را خود [خدا] در عقب لفظ بگفت: “فنجعل لعنة الله علی الکاذبین”. گفته اند که روزمباهلت،روز بیست و یکم از ماه ذی حجه بود. مصطفی(ص) به صحرا شد، آن روز دست حسن(ع) گرفته و حسین(ع) را در بر نشانده و فاطمه(س) از پس می رفت و علی (ع) از پس ایشان. مصطفی(ص) ایشان را گفت: چون من دعا کنم شما آمین گویید. دانشمندان و مهتران ترسایان چون ایشان را به صحرا دیدند بر آن صفت، بترسیدند و گفتند: “یاقوم، إنّا نری وجوها تبتهلوا فتهاکوا و لا یبقی علی وجه الأرض نصرانیّ إلی یوم القیامة؛ [ای قوم! ما اینک چهره هایی را می بینیم که اگر خدا بلند مرتبه بخواهند که کوهی را از جای خود برکند،این گونه خواهد شد پس مباهله مکنید که به هلاکت می افتید و دیگر بر روی زمین تا روزقیامت نصرانی باقی نخواهند ماند]. ترسایان آن سخنان را از مهتران خویش بشنیدند،همه بترسیدند و از مباهلت باز ایستادند و طلب صلح کردند و جزیت بپذیرفتند،به آن که هر سال دوهزار حله بدهند،هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب.مصطفی (ص) با ایشان در آن [توافق نامه] صلح بست. آنگه رسول خدا (ص) گفت:“سوگند به کسی که جان من در دست قدرت اوست اگر مباهله می کردند به صورت میمون و خوک مسخ می شدند…”. مصطفی (ص) گفت: “آمده بر هوا ایستاده، اگر ایشان مباهلت کردندی در همه روی زمین از ایشان یکی نماندی “. و اصحاب مباهله پنج کس بودند: مصطفی(ص) و زهرا(س) و مرتضی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع). آن ساعت که به صحرا شدند”[7].

آیه قرآن در این خصوص، فاقد تمامی این جزئیات است و از دل آیه نمی توان این نکات تاریخی را استنتاج کرد:

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْد مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذبینَ :و هر کس که با تو در[باره ی] او[عیسی] پس از دانشی که به تو رسیده است احتجاج ورزد، بگو: بیایید تا فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و نزدیکانمان و نزدیکانتان را فرا خوانیم، آن گاه با همدیگر مباهله کنیم و “لعنت” خدا بر دروغگویان قرار دهیم(آل عمران، 61).

اگر گزارش های مورخان و مفسران مسلمان درباره ی این رویداد را صحیح به شمار آوریم و هیچ گونه شک و تردیدی را در صحت آن روا نداریم،باز هم معنای آن این خواهد بود که همین یک مورد مباهله نیز اتفاق نیفتاده است تا روشن شود که نتایج آن چیست؟

بنا به روایت مفسران مسلمان وقتی پیامبر گرامی اسلام به همراه حضرت فاطمه، حضرت علی، حضرت حسن و حضرت حسین برای مباهله آمدند، مسیحیان از انجام مباهله خودداری کرده و پیشنهاد کردند تا در مقابل پرداخت جزیه ی سالیانه، به دین خود باشند.پیامبر گرامی اسلام هم پیشنهاد آنان را پذیرفت و مسأله فیصله یافت. اما اگر مباهله انجام می شد، چه اتفاقی می افتاد؟ زمخشری در تفسیر کشاف - مانند اسفراینی و میبدی و دیگر مفسران- نوشته است که حضرت محمد پس از قبول پیشنهاد آنان گفته اند که اگر مباهله صورت می گرفت، چه اتفاقی روی می داد؟ پیامبر گرامی اسلام خطاب به آنان گفت:

” والذی نفسی بیده، ان الهلاک قد تدلی علی اهل نجران ولو لاعنوا لمسخوا قردة و خنازیر، و لاضطرم علیهم الوادی نارا، و لاستأصل الله نجران و اهله حتی الطیر علی رووس الشجر، و لما حال الحول علی النصاری کلهم حتی یهلکوا :سوگند به ذاتی که جان من در دست اوست که نابودی به مردم نجران نزدیک شده بود و اگر مباهله می کردند، به بوزینگان و خوکان مسخ می شدند و آن وادی، سراسر، بر آنان آتش می شد و هر کس و هر چیزی که در آن سرزمین می زیست، حتی پرندگان بر بالای درختان از پای در می آمدند و یک سال نمی پایید که همه ی مسیحیان نابود می شدند”[8].

بدین ترتیب آیت الله جعفر سبحانی قصد دارد مسیحیان را به میمون و خوک تبدیل کند. سرزمین های آنان را به آتش بکشاند و تمامی موجودات زنده ی جوامع مسیحی را ظرف یکسال نابود سازد.آیت الله ری شهری همین مقصود را در رابطه ی با متهم سازان او به سیلی زدن به صورت آیت الله شریعتمداری دنبال می کند. منتها متهم سازان او شیعیان اند، نه مسیحیان.سنیان و شیعیان نیز چنان مقصودی را علیه یدیگر دنبال می کنند. اصلاح طلبانی که طرف مقابل را دعوت به مباهله کرده اند نیز باید در چنین فضایی دست به عمل زده باشند.فرض کنیم چنین شود،در این صورت چه چیزی اثبات خواهد شد؟

به نظر زمخشری مباهله ی پیامبر گرامی اسلام مثبت پیامبری ایشان بود. به گفته ی او آن واقعه:

“برهانی است روشن دال بر صحت و درستی نبوت حضرت رسول اکرم، برای این که هیچ یک از مخالفان و موافقان روایت نکرده اند که آنان فراخوان مباهله را پذیرفته باشند”[9].

پرسش این است:قبول و عدم قبول دعوت به مباهله مثبت چه مدعایی است؟

سوم- عدم قبول دعوت : تا حدی که من اطلاع دارم، موارد دعوت به مباهله در 15 سال اخیر را طرف مقابل نپذیرفته است. در این صورت چه امری اثبات شده است؟

1-3- محل نزاع آیت الله سبحانی با مسیحیان روشن نیست که بر سر چیست؟ حقانیت اسلام و مسیحیت؟ یا صدق نظر اسلام و مسیحیت درباره ی عیسی مسیح؟ فرض کنیم محل نزاع روشن است. حال که آنان نیامده اند، چه امری اثبات می شود؟ حقانیت اسلام یا حقانیت جناب سبحانی؟ مگر پیش از آن آیت الله جعفر سبحانی به عنوان متکلمی شیعی با متکلمان مسیحی(به عنوان مثال انحصارگرایی چون آلوین پلتینجا) درباره ی حضرت عیسی و آموزه ی تثلیث گفت و گو کرده و طرفین به تکافو ادله رسیده اند که نوبت به مباهله رسیده باشد؟ آیا مراجع تقلیدی چون آیت الله جوادی آملی و آیت الله جعفر سبحانی- که هر دو بزرگوار از فیلسوفان صدرایی اند- می توانند با الاهی دانان مسیحی چون آلوین پلتنیجا و ویلیام آلستون(در سال 2009 در گذشت) بحث و گفت و گو کنند؟

از سوی دیگر، این که آیت الله جعفر سبحانی در جمع تعدادی از طلاب حوزه ی علمیه چنان دعوتی را مطرح سازند، مثبت هیچ مدعایی نیست.ممکن است بنیادگرایان و ساده دلان بر خود ببالند که حقانیت ما اثبات شد، اما دعوت وقتی معنا دارد که به گوش طرف مقابل برسد. اگر ایشان حقیقتاً در مدعای خود جدی هستند، باید نامه ای مکتوب به پاپ( یا مثلاً پلتینجا) بنویسند و آنان را در مورد مسأله ی مورد اختلاف دعوت به گفت و گو کنند. شاید گفت و گو نتیجه بخش باشد و یکی از طرفین مجاب شود.اگر چنین نشد،باید دعوت به مباهله صورت گیرد. بدین ترتیب ابتدأ باید نامه ای نوشته شود، آن نامه باید به انگلیسی ترجمه شود،نامه باید خطاب به انحصارگرایان مسیحی باشد که مسیحیت را حقیقت مطلق می داند، نه کثرت گرایانی چون جان هیک. در متن نامه باید حتماً قید شود که پس از انجام مباهله، در صورتی که هیچ اتفاقی نیفتاد،حقانیت شما و بطلان ما اثبات خواهد شد. حقانیت و بطلان هم باید به امر واحدی بازگردد. یعنی اگر محل نزاع اثبات بطلان مسیحیت است، در برابرش باید اسلام قرار گیرد. یعنی بدین ترتیب، حقانیت یک دین و بطلان دین دیگر اثبات خواهد شد. آیا آیت الله سبحانی می پذیرد اگر پس از انجام مباهله هیچ اتفاقی نیفتد، بطلان اسلام اثبات می گردد؟ در صورتی که این مراحل طی نشود،دعوت آیت الله جعفر سبحانی نوعی عمل تبلیغاتی معطوف به عوام به شمار خواهد رفت، نه چیزی دیگر.وقتی ایشان می فرمایند:“این گوی این میدان”،بهتر است به حکم خود التزام داشته و مراحل یاد شده را طی کنند.ما نیز کمک می کنیم تا دعوت مکتوب ایشان را به دست پاپ و پلتینجا و دیگر مسیحیان انحصارگرا برسانیم.

2-3- از این که کسی دعوت آیت الله ری شهری را اجابت نکرده است چه امری اثبات می شود؟ مگر کسی جرئت می کند بگوید شما آیت الله شریعتمداری را شکنجه کرده اید و من حاضرم به همراه خانوداه ام با شما و خانواده تان مباهله کنم؟ مگر ده ها تن از زندانیان سیاسی کنونی طی شکایتی ننوشتند که آنها را در مراحل بازجویی شکنجه کرده اند؟ آیا آیت الله خامنه ای به عنوان رهبری که دارای ولایت مطلقه می باشد و طبعاً مسئولیت این امر با اوست، حاضر است به همراه خانواده ی خود با زندانیان سیاسی شکنجه شده مباهله انجام دهد؟

3-3- شیعیان دعوت مولوی عبدالحمید- امام جمعه ی اهل سنت- را نپذیرفتند. در این مورد چه امری اثبات شد؟ آیا عدم پذیرش دعوت مباهله حقانیت تسنن و بطلان تشیع را اثبات کرده است؟

چهارم- قبول مباهله : فرض کنیم طرف مقابل مباهله را می پذیرفت.در آن صورت چه روی می داد و چه امری اثبات می شد؟

1-4- انجام مباهله و عدم وقوع حادثه ای شگفت انگیز یا معجزه گونه :این امری معقول است. فرض کنیم مباهله حقیقت داشته باشد، اما در این موارد هیچ یک از طرفین دارای خصوصیاتی نباشد که خداوند درخواست اش را اجابت کند. مگر دعوت کنندگان مقام وجودی خود و خانواده شان را در رتبه ی وجودی پیامبر و حضرت فاطمه و حضرت علی و امام حسن و امام حسین می دانند که خداوند قطعاً دعای آنان را مستجاب کند؟ مگر خداوند بازیچه نزاع های سیاسی است که به سود یکی از طرفین در نزاع مداخله ی مستقیم کند؟ مگر خداوند چون آدمیان موجودی تحریک پذیر است؟ محافظه کاران به اصلاح طلبان ظلم کرده اند، حالا خدا باید آنها و کل خانواده اش را بکشد؟ بر مراجع تقلیدی چون آیت الله جوادی آملی و جعفر سبحانی شاید نتوان اشکالی وارد آورد، اما آن دسته از اصلاح طلبانی که  ادعای نواندیشی دینی دارند چگونه عمل خود را موجه می سازند؟

2-4- انجام مباهله و میمون و خوک شدن :فرض کنیم مباهله انجام شود و مسیحیان حاضر در مراسم به خوک و میمون تبدیل شوند، یا بمیرند. حال چه امری اثبات می شود؟ البته اگر چنین معجزه ای صورت پذیرد،آن هم در عصر ارتباطات که ماهواره ها می توانند به طور همزمان آن را به نمایش بگذارند و همه ی مردم جهان آن را با چشم خود ببینند،این امر پیامدهای زیادی خواهد داشت.

فرض کنیم اتهام زنندگان به آیت الله ری شهری به همراه کل خانواده شان به میمون و خوک تبدیل شوند یا بمیرند. فرض کنیم شیعیان یا سنیان نیز به همراه کل خانواده شان به خوک میمون تبدیل شوند یا بمیرند،در آن صورت چه امری اثبات می گردد؟

3-4- انجام مباهله و خوک و میمون شدن دعوت کنندگان : منطقاً نمی توان این احتمال سوم را نادیده گرفت. ممکن است خود دعوت کننده تبدیل به میمون و خوک شود یا بمیرد. در این صورت چه امری اثبات خواهد شد؟

پنجم- مسأله ی مباهله و پیامدهایش :هیچ گزارش مستقلی از منابع غیر مسلمان و خود مسیحیان درباره ی قصه ی مباهله در دست نیست. تمامی منابع، منابع مسلمین است که  چند قرن پس از حادثه نوشته شده اند. در جزئیات داستان نیز میان اهل تسنن و شیعیان اختلاف نظر وجود دارد. طبری نوشته است که برخی از محدثان گفته اند که علی بن ابی طالب در مباهله حضور نداشته است[10]. برخی دیگر از مفسران اهل تسنن- از جمله صاحب المنار-  گفته اند که این مطالب را شیعیان نقل کرده اند تا تشیع را جا بیندازند[11].برخی دیگر از مفسران اهل سنت از طریق ابن عساکر از امام صادق و پدرانش نقل کرده اند که وقتی آیه ی مباهله نازل شد، پیامبر گرامی اسلام ابوبکر را با پسرش، عمر را با پسرش، عثمان را با پسرش و علی بن ابی طالب را با پسرش برای شرکت در مباهله فراخواند[12]. سورآبادی(م 494 ق) نیز در تفسیر خود تنها نام امام حسن و امام حسین را آورده و از حضور حضرت فاطمه و حضرت علی در مباهله ذکری نکرده است. می نویسد:

“چون رسول خدا(ص) این سخن بگفت: [این آیه را خواند] به نفس خود بیرون آمد، حسن و حسین  بگرفته، وفْد نجران [=هیئت اعزامی مسیحیان] در یک دیگر می نگریستند و بیرون نیارستند، رفت به مباهلت ازآن که دانستند که محمد (ص) بر حق است”[13].

تفسیر مسلط و اجماعی مسلمین از مباهله ی قرآن،تفسیری واقع گرایانه است.به نظر همه ی آنها این واقعه روی داده و اگر مسیحیان تن به مباهله می دادند، حتماً مسخ شده و به خوک و میمون تبدیل شده و همه ی مسیحیان جهان از بین می رفتند.تبدیل انسان ها به خوک و میمون مدعایی قرآنی است. داستان سبت در چندین آیه آمده است(نحل، 124- اعراف، 163- نسأ، 47- مائده، 60- بقره، 65).مطابق گزارش قرآن، یهودیان متخلفی که در روز شنبه ماهی گیری کردند، به میمون و خوک تبدیل شدند(مائده، 60). عموم مفسران گذشته- و از امروزیان علامه ی طباطبایی و آیت الله جوادی آملی- این آیات را واقع گرایانه تفسیر کرده و می گویند یهودیان واقعاً و حقیقتاً به خوک و میمون تبدیل گردیدند(در برابر اینان که این تعبیر را حمل بر معنای حقیقی می کنند، محمد عبده خوک و میمون شدن را مجازی به شمار آورده است). همان خدایی که در داستان سبت هزاران یهودی(مطابق روایتی هفتاد هزار نفر) را به خوک و میمون تبدیل کرد،قادر است طرف باطل مباهله را هم به خوک و میمون تبدیل سازد.در ماجرای سبت نیز مسأله ی نفرین مطرح بود( من لعنه الله )، سپس آنان به میمون و خوک تبدیل شدند( جعل منهم القردة والخنازیر ).جوادی آملی نوشته است:

“صید محتالانه ی آنها به خسارت قرد و خنزیر شدن انجامید و این اعتدأ به منزله ی جزء اخیر علت تامه برای بوزینه شدن آنان شد… حقیقتاً به بوزینه تبدیل شدند …یهود لدود فوراً بوزینه شدند…قرآن کریم که مصون از هر کذب خبری و نیز رسول گرامی اسلام که منزه از هرگونه کذب مخبری است، صریحاً چنین داستانی را اعلام داشتند و در مکه ضمن سوره ی اعراف و در مدینه ضمن سوره ی بقره آن را به طور رسمی بازگو کردند…متجاوزان روز سبت، حقیقتاً به بوزینه تبدیل شدند …بی تردید اگر جمله ای از قرآن یا حدیث در معنایی ظهور داشت و دلیل معتبری به عنوان مخصص لفظی متصل یا منفصل، برخلاف آن ظاهر اقامه نشد، ظهور آن معتبر و حجت است…در سوره ی ماده به صورت وجعل منهم القردة والخنازیر بیان شده است. در چنین مواردی ظاهر آیه، تحقق معنای حقیقی کلمه است ، نه صرف اتصاف به اوصاف حیوانی…آنچه برای اصحاب سبت رخ داد که ظاهر و باطن آنان بوزینه و خنزیر شد “[14].

بدین ترتیب، لعنت کردن و مبدل شدن به میمون و خوک امری قرآنی است.آیت الله جوادی آملی می گوید:

“از مصادیق بارز لعن الهی ، مسخ شدن بعضی یهودیان است: برخی از آن ها که با حیله در روز شنبه که صید ماهی تحریم شده بود، مقدمات صید ماهی را فراهم می کردند، به لعن الهی گرفتار شدند که مسخ شدن به صورت قردة و خنازیر بود “[15].

با همین مقدمات متنی و تفسیری اینان قرائتی واقع گرایانه از مباهله ارائه می کنند.این تفسیر، تفسیر مسلط است.

گفتیم که به نظر زمخشری مباهله نبوت پیامبر را اثبات می کند. امام فخر رازی هم در تفسیر کبیر می گوید که مباهله به دو جهت صحت نبوت پیامبر را اثبات کرد. اولاً:اگر پیامبر به دعوت خود اعتماد نداشت و آنان دعوت را می پذیرفتند و اتفاقی نمی افتاد، کذب مدعای او اثبات می شد. پس او صادق بود. ثانیاً: آنان مباهله را نپذیرفتند چون در تورات و انجیل از پیش از پیامبری حضرت محمد خبر داده بود[16].

اما زمخشری، فخر رازی، علامه ی طباطبایی  و همه ی مفسران گفته اند،پس از اعلام این که آنان در مباهله شرکت نخواهند کرد، پیامبر به آنان گفت:

“اگر از مباهله سر می زنید پس اسلام بیاورید تا آنچه برای مسلمانان از[نفع و خیر] است برای شما نیز باشد، و بر زیان شما باشد آنچه به زیان مسلمانان است. ولی سر باز زدند”[17].

پس صحت پیامبری اسلام از راه مباهله بر آنان اثبات نشد.آنان از ابتدأ که نامه ی پیامبر گرامی اسلام را دریافت کردند، در سه راهی پذیرش اسلام، جنگ و مرگ، و پرداخت جزیه قرار گرفتند. در نهایت، به جای جنگ و مرگ، جزیه را پذیرفتند و مسیحی باقی ماندند.هیچ کس نمی داند واقعیت تاریخی چه بوده، این گزارش مسلمین است.اما واقعیت هرچه که بوده،این مدعا امروزه مسائل متعددی پدید آورده و می آورد:

1-5- مسأله ی متافیزیکی: آیا ممکن است پس از گفت و گوی بین الادیان و تکافوی ادله، از طریق نفرین خصم را نابود(خوک، میمون، مرگ و نابودی کل متدینان آن دین) کرد؟ این مسأله یکی از مصادیق تعارض عقل و وحی و علم و دین است.

2-5- مسأله ی معرفت شناختی: مباهله(نفرین کردن و نابودی) چه چیزی را اثبات می کند؟ فرض کنید آیت الله جعفر سبحانی و پاپ به همراه خانواده هایشان دست به مباهله بزنند. مدعا این است که اگر پاپ و خانواده اش نابود شوند، حقانیت اسلام و بطلان مسیحیت اثبات می شود. حال اگر آیت الله سبحانی و خانواده اش نابود شوند یا هیچ اتفاقی نیفتد، آیا مسلمانها می پذیرند که اسلام باطل است و مسیحیت حق؟ روشن است که حتی اگر آیت الله سبحانی و خانواده اش به خوک و میمون تبدیل شوند،هیچ مسلمانی نمی پذیرد که اسلام باطل است.فرض کنید آرامش دوستدار حاضر شود دعوت آیت الله جوادی آملی را پذیرفته و تن به مباهله ی با او و خانواده اش داده و پس از انجام مباهله هیچ اتفاقی برای آرامش دوستدار و خانواده اش نیفتد،در آن صورت آیا آیت الله جوادی آملی و دیگر مراجع تقلید و مسلمین آرای دوستدار درباره ی اسلام را می پذیرند؟ این مدعا را ساده نگیرید. ایرانیان خداناباوری وجود دارد که شاید حاضر شوند برای اثبات بطلان چنان مدعایی در مباهله شرکت کنند.آیا جناب سبحانی و جوادی آملی و دیگر مراجع تقلید برای این مسأله هم فکری کرده اند؟

3-5- مسأله ی اخلاقی: آیا مباهله(نفرین کردن) اخلاقاً کنش موجهی است؟ یعنی به فرض آن که این کار شدنی باشد، آیا میمون و خوک کردن پیروان دیگر ادیان اخلاقاً موجه است و با کثرت گرایی دینی سازگار است؟ فرض کنیم نابودی حاضران در مباهله اخلاقاً موجه باشد، دیگر پیروان آن دین که در مباهله حضور ندارند چرا باید نابود شوند؟

مسأله ی اخلاقی مهمتری نیز در داستان مباهله وجود دارد.به طور طبیعی ممکن است در خانواده ی این افراد کودکان خرد سال هم وجود داشته باشد.کما این که پیامبر امام حسن و امام حسین را که زیر شش سال سن داشتند به همراه خود برد(امام حسین در آغوش پیامبر گرامی اسلام بود). آیا عادلانه و منطقی است که آن کودکان خردسال مشمول قهر خداوند قرار گیرند و  به میمون و خوک تبدیل شوند یا بمیرند؟ مگر کودکان درکی از حقانیت اسلام و بطلان مسیحیت دارند؟ به فرض آن که مدعای شیعیان درباره ی عصمت و علم غیب امام به محض تولد را بپذیریم،با کودکان طرف مقابل چه خواهیم کرد؟ هیچ کس در دنیا ادعا نکرده که کودکان این نوع مسائل را می فهمند؟ شیعیان دوازده امامی هم این مدعا را فقط و فقط درباره ی 13 تن(دوازده امام و حضرت فاطمه) می نمایند.

4-5- مسأله ی تاریخی : هیچ منبع مستقلی مباهله را گزارش نکرده است. در متون مسیحیان چنین رویدادی ثبت نشده است. آیا می توان به گزارش تاریخی پیروان یک دین علیه پیروان دین دیگر که در هیچ منبع مستقلی نیامده است، اعتماد کرد؟ فرض کنیم که مدعای مورخان و مفسران مسلمان را بپذیریم.آیا نمی توان از طریق نقد تاریخی برخی اجزا و ارکان این داستان را رد کرد؟

به عنوان مثال آیا نمی توان مدعای تبدیل به خوک و میمون شدن حاضران(مسخ قرآنی در داستان سبت یهودیان)، آتش گرفتن و نابودی همه ی مسیحیان عالم را اسطوره ای و نمادین به شمار آورد؟

5-5- مسأله ی سیاسی : به فرض این که مباهله ممکن و اخلاقاً موجه باشد.نفرین کردن در نزاع های سیاسی چه معنایی دارد؟ آیا حل منازعات سیاسی و اجتماعی با توسل به باورهای دینی اسطوره ای و معجزه گونه موجه است؟ اگر چنین است چرا ائمه در نزاع با حکامی که حق شان را غصب کردند به چنین امری توسل نجستند؟ آیا این هم بخشی از اسلام سیاسی نیست که همه ی باورهای دینی را سیاسی می سازد؟

در هر حال،نواندیشان دینی باید به این پرسش ها و مسائل پاسخ گویند.آیا مباهله دفاع پذیر است یا نه؟ آیا می توان تفسیری موجه از مباهله عرضه کرد؟ آیا نفرین کردن برای اثبات حقانیت دین خود و ابطال دین رقیب موجه است؟ آیا حتماً باید تفسیری  واقع گرایانه ی از آیه ی مباهله ی قرآن عرضه داشت؟

یک راه حل این است که گفته شود اگر مسیحیان تن به مباهله داده بودند، واقعاً به حیواناتی چون خوک و میمون تبدیل نمی شدند،بلکه سیرت حیوانی پیدا می کردند.در این صورت امر قابل مشاهده ای به وقوع نمی پیوست که باعث شگفتی همگان شود و آن را معجزه به شمار آورند. در صورت وقوع مباهله،باید معجزه ای پدیدار شود.شاید بتوان تفسیری واقع گرایانه و در عین حال شاذ از مباهله عرضه کرد.

از سوی دیگر، تفسیر ناواقع گرایانه ی مباهله هم می تواند عرضه شود که ما را به طور یک جا از شر همه ی مسائل خلاص می سازد.به عنوان مثال می توان گفت:در منطقه ی جزیرة العرب رسم نفرین کردن وجود داشته است. پیامبر هم از این موضوع به عنوان نوعی تحدی بهره جسته است. نه این که واقعاً چنان اتفاقاتی که مفسران و مورخان گفته اند روی داده باشد.یعنی مسیحیانی آمده باشند و با پیامبر دیدار کرده و بقیه ی داستان هم اتفاق افتاده باشد. همان طور که بنابر مدعای مسلمین هیچ گاه تحدی صورت نگرفته است. به تعبیر دیگر، به گونه ای برخورد شده که کسی جرئت انکار نبوت پیامبر گرامی اسلام را نداشته باشد. هدف این آیه،نوعی دفاع از حقانیت پیامبر- مطابق با لسان قوم(سطح معرفتی و معیشتی)- بوده است.مباهله، از مقوله ی به زبان قوم سخن گفتن است.مورخان و مفسران مسلمان گفته اند که مباهله یکی از سنت های پیش از اسلام بوده است. به نوشته ی یعقوبی(مورخ شیعی):

“عبدالمطلب جد پیامبر خدا سرپرستی او را پذیرفت، و عبدالمطلب در آن زمان رئیس بدون رقیب قریش بود و خداوند آن بزرگواری که به او داده بود به کس دیگر نداد. او پرستش بتان را رها کرد و خدا را به یگانگی شناخت و به نذر وفا نمود و سنتهائی را برنهاد که بیشتر آنها در قرآن نیز آمده است و در سنت پیامبر خدا پذیرفته شده است و آنها عبارتند از: وفای به نذر، و پرداختن صد شتر بعنوان دیه و حرمت نکاح محارم، و موقوف کردن به خانه درآمد از پشت آنها، و بریدن دست دزد و نهی از زنده بگور کردن دختران، و مباهله (نفرین یکدیگر) و حرمت میگساری و حرمت زنا، و حد زدن زناکار، و هیچ کس نباید برهنه بر گرد کعبه طواف کند و پذیرائی از میهمان و آن که نباید هزینه حج را جز از دارائی پاکیزه خویش بپردازند و بزرگداشت ماههای حرام و تبعید کردن زنان مشهور زناکار…پس قریش در مورد او می‌ گفت که او ابراهیم دوم است”[18].

در مجمع البحرین درباره ی مباهله نوشته است:

“مباهله آن است که دو شخص یا دو گروه یکدیگر را لعنت کنند از ریشه “بهل” به معنای “ملاعنه”، نفرین کردن،ابتهال و تضرع به درگاه خدا برای دفع بلا ازخود یا نزول بلا برظلم است. و این کارازدیرباز میان عرب متداول بوده و درچنین اوقاتی می گفتند:” لعنة الله علی الظّالم منّا :لعنت خداوند بر فرد ظالم از میان ما”[19].

تفسیر ناواقع گرایانه صرفا یک پیشنهاد و احتمال است.مگر امروزیان در داستان شق القمر چه می کنند؟ قرآن می گوید:

اقتربت الساعة وانشق القمر :قیامت نزدیک شد و ماه دو پاره شد(قمر، 1).

برخی از صحابه ی پیامبر- از جمله عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعو انشقاق ماه یا شق القمر(دو نیمه شدن ماه) را جزو معجزات پیامبر نقل کرده اند. مطابق روایت آنان، پیامبر به درخواست مشرکان ماه را دو نیم کرد و هر نیمه در دو جانب کوه حرا قرار گرفت. گذشته از نبود گزارش های منابع مستقل(غیر مسلمان)،گزارش های مسلمین هم بسیار کم و متعلق به دوران های بعدی است. گروهی از مفسران امروزی که این مدعا را متعارض با علم تجربی می یابند، آیه را ناواقع گرایانه تفسیر کرده یا آن را عملی مربوط به قیامت به شمار می آورند.مفسران در مواردی که ظاهر آیه ای با عقل و علم تعارض می یابد،دست به تأویل می زنند. مسلمانان برای اثبات حقانیت اسلام هیچ نیازی به مباهله ندارند.دین و دینداری منوط به واقعی به شمار آوردن مباهله ی پیامبر گرامی اسلام نیست.

ششم- نتیجه : جهان جدید، دوران مدرن،به وسیله ی علم تجربی افسون زدایی و اسطوره زدایی شده است. برای اثبات حقانیت اسلام باید برتری عقلانی و اخلاقی آن را نشان داد. باید نشان داد که این دین عادلانه است، یعنی تبعیض زداست، نه نهادینه ساز تبعیض از طریق نابرابر کردن مسلمان و غیر مسلمان، زنان و مردان،آزاد و برده، فقیه و غیر فقیه. باید نشان داد که مخالف خشونت است و به روش های خشونت آمیز خود را تحمیل نمی نماید. باید نشان داد که این دین به آزادی زنان می انجامد.باید نشان داد که انسان های اخلاقی پرورش می دهد. باید نشان داد که ملتزم به استدلال است و به استقبال گفت و گو می رود. باید نشان داد که نقض حقوق بشر را محکوم می کند.

اثبات حقانیت از راه بازافسونی کردن جهان مدرن،نشان بها ندادن به عقلانیت و عدالت(برابری) است.این عمل(توسل به مباهله) اگر از جانب بنیادگرایان مجاز باشد، مدعی روشنفکری و نواندیشی دینی چگونه می تواند آن را موجه سازد.

 

پاورقی ها :

1- آیت الله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، جلد چهاردهم، مرکز نشر اسرأ، ص 404.

2- تسنیم، تفسیر قرآن کریم، جلد چهاردهم، ص 454.

3- رجوع شود به لینک:

http://www.tabnak.ir/fa/news/185236/%D8%A2%D9%8A%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%B3%D8%A8%D8%AD%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%87-%D8%AF%D8%B9%D9%88%D8%AA-%D9%83%D8%B1%D8%AF

4- محمدی ری شهری، خاطره ها، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، چاپ چهارم، 1388، ص 258.

5- رجوع شود به لینک: http://geda.persianblog.ir/post/6/

6- تاج التراجم فی تفسیر القرآن للأعاجم، به تصحیح نجیب مایل هروی و علی اکبر الهی خراسانی ، ج1 ، صص 371-372.

7-  کشف الأسرار و عدّة الابرار، ح2، صص 151-152.

8- محمود بن عمربن محمد زمخشری، تفسیر کشاف ، ترجمه ی مسعود انصاری، جلد اول، انتشارات ققنوس،صص 453- 452.

امام فخر رازی همین سخن پیامبر گرامی اسلام را عیناً در تفسیر کبیر خود در ذیل همین ایه آورده است.رجوع شود به:

امام فخر رازی، تفسیر کبیر، مفاتیح الغیب، ترجمه ی علی اصغر حلبی، انتشارات اساطیر، جلد هشتم، ص 3417.

علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان همین داستان را عیناً به شرح زیر آورده است. پیامبر خطاب به آنان گفت:

“به آن خدائی که جانم به دست او است هلاکت تا بالای سر اهل نجران آویزان شده بود و اگر مباهله می‏کردند به صورت میمون و خوک مسخ می ‏شدند و بیابان در زیر پایشان شعله‏ور گشته ، در آخر خدای تعالی نجران و اهلش را منقرض می ‏کرد ، حتی مرغان بالای درختهایشان را می ‏سوزاند و اما بقیه نصارای دنیا یک سال طول نمی ‏کشید که همه هلاک می ‏شدند و در روی زمین حتی یک نصرانی باقی نمی ‏ماند “(طباطبایی، تفسیر المیزان، جلد 3 ، ص 365).

9-  زمخشری، تفسیر کشاف ،جلد اول،ص 453.

10- ابی جعفر محمدبن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، جلد سوم، ص 383.

11-  ”و مصادر هذه الروایات الشیعة و مقصدهم منها معروف و قداجتهدوا فی ترویجها مااستطاعوا حتی راجت علی کثیر من اهل السنة…:مصادر این روایات مربوط به شیعه است و منظور و مقصود آنها نیز معلوم است. آنها در ترویج این روایات به اندازه ی توان خود کوشش نمودند و بدین وسیله این روایات در میان بسیاری از اهل سنت رایج گشته است”(محمد رشید رضا ، تفسیر المنار، جلد سوم ،دارالفکر، ص 322).

12-  الدرالمنثور، جلد 2، ص 233  و   آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع من المثانی، جلد 3،دارالفکر، ص 303.

13-  تفسیرسورآبادی، ابوبکر عتیق نیشابوری، به تصحیح سعیدی سیرجانی، ج1، ص290.

14- آیت الله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، مرکز نشر اسرأ، جلد پنجم، صص 146- 121.

15- آیت الله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، مرکز نشر اسرأ، جلد 22 ، ص 156.

16- امام فخر رازی، تفسیر کبیر، مفاتیح الغیب، صص 3421- 3420.

17- امام فخر رازی، تفسیر کبیر، مفاتیح الغیب، صص 3417- 3416.

و

زمخشری، تفسیر کشاف ،جلد اول،ص 452.

طباطبایی نیز در المیزان همین داستان را نقل کرده است. می گوید مسیحیان به پیامبر گفتند:

“ما مشورت کردیم و صلاح خود را در این دیدیم که با تو مباهله نکنیم و شما را به دین خودتان و خود را به دین خود واگذاریم ، فرمود:حال که از مباهله امتناع دارید،پس اسلام را بپذیرید تا به نفع شما باشد آنچه به نفع مسلمین است،و به ضررتان باشد هر چه به ضرر ایشان است، مسیحیان این پیشنهاد را هم نپذیرفتند ،فرمود: پس من ناگزیر با شما می ‏جنگم،عرضه داشتند ما طاقت جنگیدن با عرب را نداریم ولی حاضریم با تو مصالحه کنیم بر این که با ما نجنگی و ما را تهدید نکنی و از دینمان برنگردانی و ما در مقابل،همه‏ساله دو هزار طاقه پارچه،هزار طاقه در ماه صفر و هزار طاقه در ماه رجب، و سی عدد زره عادیه آهنی(درعهای قدیمی) بپردازیم،رسول خدا هم با ایشان به همین مصالحه کرد”(طباطبایی، تفسیر المیزان، جلد 3 ، ص 365).

18- تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 363 .

19- مجمع البحرین طریحی به نقل از فرهنگ غدیر، جواد محدثی، صص 526-527.