نگاهی به “ سه میمون” ساخته نوری بیلگه سیلان
فیلمی نزدیک به شاهکار
نوری بیلگه سیلان، فیلمساز ترک که در سال 1995 با اولین فیلم کوتاهش در جشنواره کن درخشید، با آخرین فیلمش، “سه میمون” ثابت می کند که کیفیات فیلم های قبلی نظیر “دوردست”، اتفاقی نبوده و با فیلمساز قرص و محکمی روبرو هستیم که فیلم به فیلم بر قدرت زبان سینمایی اش می افزاید و سبک بصری قابل اعتنای خود را با امضای صحنه به صحنه اش می گستراند و چون برگ هایی از یک دفتر نقاشی، نماهایی به غایت قدرتمند را با مخاطبش قسمت می کند.
”سه میمون” در ادامه جهان این فیلمساز، با قدرتی چشمگیر در خلق فضا خودی می نمایاند و با امتداد مایه های مورد علاقه فیلمساز - درباره تنهایی و پیچیدگی روابط انسانی - نقطه اوجی را در تاریخ سینمای ترکیه رقم می زند و هدیه ای را دست و دلبازانه عطا می کند به دوستداران واقعی سینما- که از زد و بند سینمای تجاری امروز یا اداها و ادعاهای توخالی جشنواره ها خسته اند.
”سه میمون” نقطه قوتش را در چارچوب شخصیت هایی جست و جو می کند که جملگی - و به تمام معنی- ساده اند، اما در چنبر روابطی پیچیده گرفتار آمده اند که سرنوشت آنها را- هر انسانی را؛ تفاوتی نمی کند- به سوی یک هزارتوی پیچیده رهمنون می سازد و “قصه” شکل می گیرد. از سویی اما داستان ساده فیلم حول محور خیانت به سادگی می توانست به یک فیلم کلیشه ای شعاری تبدیل شود؛ اما تفاوت اصلی روایت آنجا خودی می نمایاند که فیلمساز از سادگی شخصیت هایش به پیچیدگی درونی روابط انسانی می رسد: خیلی زود می فهمیم که زن واقعاً عاشق شده و این تنها یک رابطه توام با هوس یا ارتباطی برای دست آوردن منافع مادی نیست.
از این جاست که جهان فیلم به هزارتوی پیچیده ای گام می گذارد که انتهایی ندارد و صحنه پایانی ( که مرد بر بستری از طبیعت خشن اما زیبا، توخالی و فروخورده به ناکجا آباد و آینده ای محتوم و نامعلوم چشم دوخته ) تماشاگر را با احساس غریبی از پیچیدگی روابط انسانی- مشابه با احساسی که از تماشای آثار اسلاف بزرگ سینما، از برگمان و بونوئل تا آنتونیونی و حتی وودی آلن نصیب ما می شود- از سینما بیرون می فرستد؛ با جهان قدرتمندی که تا مدت ها در ذهن او باقی می ماند.
این میسر نمی شود، مگر به مدد قدرت تصویری شگفت انگیز فیلم. نوری بیلگه سیلان که کارش را با عکاسی شروع کرد- و می توان “دوردست” را که درباره یک شخصیت روشنفکر عکاس در استانبول امروز است، حدیث نفس اش دانست- هر فریم فیلمش را عکاسی- یا بهتر بگوئیم: نقاشی- می کند. او همه فیلم را به شکل حساب شده ای در هاله ای از نور و رنگ بخصوص- که باید به مدد فیلتر بوجود آمده باشد- قرار می دهد که هر کادر آن با رجوع به نقاشی های کلاسیک- از پیتر بروگل تا فرانسیس بیکن قرن بیستمی- معنا می یابد و احساس درونی شخصیت ها را با ما قسمت می کند. این میان نور- به عنوان عنصری اصلی و اساسی در عکاسی؛ شغل اولیه او- نقش بسیار مهمی ایفا می کند. مثلاً اولین باری که صورت زن را در نور و به شکل واضح می بینیم، زمانی است که بر بالای سر پسر زخمی اش حاضر می شود: بیانگر حس مادری قوی که با حس عاشقانه بعدی مورد تقابل قرار می گیرد و همین پسر عامل اصلی است در شکل گیری و ناکامی این عشق ممنوع( او بهانه دیدار زن است با رئیس برای پول قرض کردن و از سویی حرکت نهایی پسر، تراژدی این رابطه را شکل می دهد) یا صحنه آغازین فیلم، چراغ های اتومبیلی که در تاریکی شب در میان جنگل در حال دور شدن است، هم استفاده بکری را از نور با ما قسمت می کند، هم با وقوع تصادف در تاریکی ما را مستقیم به جهان قصه می برد، هم جبر طبیعت- یکی از مایه های فیلم- را با ما در میان می گذارد؛ و هم- البته و در نهایت- از نظر بصری زیباست.
از سویی اما کادرهای حساب شده و زیبای اثر تنها یک بازی فرمی نیست و در جهان اثر معنا می یابد. مثلاً صحنه التماس زن به رئیس که در یک قاب دور و زیبا از طبیعت شکل می گیرد، از سویی عجز زن را با ما قسمت می کند(که تنها از دوردست شاهد او هستیم) و از سوی دیگر جبر طبیعت را بازگو می کند که حضوری مسلط بر روابط انسانی دارد. همین جا با یک جابجایی دوربین مختصر و یک جای دوربین عقب تر در انتهای این صحنه، می فهمیم که پسر از دور در حال تماشای آنهاست؛ بی آنکه نیازی به دیدن او باشد، چرا که پیشتر کارگردان همین تمهید را در صحنه ای که زن از دور به تماشای رئیس و همسرش مشغول است، به کار گرفته بود.
از سویی خانه عمودی آنها با عرض بسیار کم (که نمادی است از مفهوم شکننده”خانواده”) با شکل غریبش- مثل کشتی ای در گل نشسته؛ یادآور کشتی کهنه واژگون شده در “دوردست”- حضور سرد خود را بر محیطی جبرگونه- با قطارهای پی در پی ای که در گذرند- گوشزد می کند و پسر خانواده در حرکتی نمادین با پرش هر بار خود از روی دیوار و پا گذاشتن به محیط ممنوع، نوعی ناهنجاری در این حرکت سرد روزگار را نمایان می سازد؛ حرکتی که در انتها، در آن نمای باشکوه پایانی معنا می یابد.