هنوز چند سالی از دور قبلی درگیری ها در اوستیا و آبخاز نگذشته است که بار دیگر، متأسفانه این بار با دخالت آشکار روسیه، می رود تا شعله های جنگ، منطقه را به کام خود بکشد. این درگیری نظامی به ادعای برخی از تحلیل گران سیاسی توانائی تبدیل شدن به یک رویاروئی بین المللی را دارد. از آن جائی که عادت کرده ایم، به خاطر موقعیت استراتژیک کشورمان، به نحوی از انحاء درگیر چنین حوادثی باشیم، این بار هم بی بهره نخواهیم ماند.
به رغم قرار گرفتن ایران در چنین شرایطی، مسئولین سیاست خارجی کشورمان، تا این لحظه، هیچ واکنش جدی و مدبرانه ای از خود به نمایش نگذاشته اند. تنها فعالیت چشمگیر! آقایان صدور بیانیه ای در مذمت حوادث اخیر و درخواست خویشتن داری از طرفین بوده است. در حالی که روسیه در روشی غیر دوستانه و بدون توجه به خروج گرجستان از اوستیا ، از زمین، آسمان و دریا همسایه کوچک خود را مورد هجوم قرار داده است، آیا این موضع گیری کفایت می کند؟ سیاست خارجی دولتی که مدعی پرچم داری صلح و عدالت در سطح جهان و تغیر مناسبات جهانی است، نمی تواند به این حد بسنده کند. پس چه عاملی این چنین دستگاه دیپلماسی دولت نهم را منفعل کرده است؟
پاسخ به چنین سؤالی خارج از مجموعه سیاست های راهبردی دولت در این سه سال نیست. با قرار گرفتن بحران هسته ای در مرکز سیاست خارجی دولت نهم و تدبیر امور به شکلی که به روند غنی سازی اورانیوم کمترین آسیبی وارد شود، این نوع رفتار دیپلماتیک قابل توجیه است. به عبارت دیگر، به دلائلی چند می توان نتیجه گرفت که متولیان سیاست خارجی تصور می کنند از ادامه درگیری ها متنفع خواهند شد.
اولین دلیلی که می توان در این جهت اقامه کرد این است که ایران از مرکز توجهات جهانی خارج می شود. بعد از پاسخی که دولت ایران به بسته پیشنهادی داد، ظن و گمان ها در مورد افزایش فشار جامعۀ جهانی بر علیه ایران بالا گرفت. اما درگیری اخیر در اوستیا، هر چند برای مدتی کوتاه، ایران را از مسئلۀ شمارۀ یک، به امری دست دوم تبدیل می کند. فرصتی که به شدت برای دولت ایران مغتنم است.
از سوی دیگر هر چه این درگیری ها شدت بیابد، بر وسعت اختلافات آمریکا و روسیه، دو طرف اصلی درگیر در مسئله هسته ای ایران، افزوده می شود. به این ترتیب امکان اجماع در شورای امنیت و در نتیجه تشدید تحریم های بین المللی و یا هر گونه مجازات دیگری، کاهش خواهد یافت. بر این اساس برای مدتی ابران بدون هراس از واکنش های جهانی، به سیاست خود در مورد غنی سازی اورانیوم ادامه خواهد داد.
نکته دیگری که می تواند رفتار ایران را توجیه کند، سیاست نگاه به شرق ایران در عرصۀ جهانی است. سال های سال است که ما این روش را آزموده ایم، اما هیچ گاه نخواستیم بپذیریم روس ها همان قدر به منافع خود علاقه مند هستند که آمریکائی ها. به همین دلیل تصور می کنیم اگر در مورد رفتارهای غیر انسانی روسیه سکوت اختیار کنیم ممکن است در یک زمان هرگزی همسایۀ شمالی فریادرس ما شود. زمانی که درگیری های بوسنی پیش آمده بود، چطور غیرت اسلامی دولت مردان به جوش آمد و کمک های همه جانبۀ ایران راهی بالکان شد، اما هنوز حاضر نشده ایم تا دیگر کشور مسلمان نشین همان منطقه، یعنی کوزوو را حداقل به رسمیت بشناسیم؟ آیا تغییر قدرت روسیه از آن سال ها تا به امروز نمی تواند توجیه گر این مسئله باشد؟ آیا له شدن یک کشور طرفدار غرب زیر تانک ها، هواپیما ها و موشک های روسی نمی تواند نویدی برای پایان قدر قدرتی آمریکا باشد؟ کلامی که به کرات از آقای احمدی نژاد شنیده ایم. از این پس ممکن است این تفکر به ذهن برخی خطور کند که با قدری نرمش بیشتر در مقابل استالین های تازه به دوران رسیده، می توان پوزۀ آمریکا را به خاک مالید.
ادامۀ این درگیری ها می تواند خط لولۀ باکو، تفلیس، جیحان را مورد تهدید قرار دهد. کمااین که در طی این چند روز اطراف این خط لولۀ نفتی به دفعات مورد تهاجم جنگنده های روسی قرار گرفته است. اگر این بمباران ها ادامه بیابد و آسیبی به این مسیر انتقال وارد بیاید، می تواند موجب افزایش دوبارۀ قیمت نفت شود. امری که باعث کاهش توش و توان بیش از پیش اقتصاد بیمار جهانی شود. اما این افزایش قیمت نفت با سودی فراوان برای دولت ایران نیز همراه است. چرا که در پی آن قادر خواهد بود نقاط ضعف خود را در مورد تأثیر تحریم ها بپوشاند. آیا این منفعتی است که به آسانی بتوان از آن گدشت؟
در کنار تمامی مسائلی که در بالا به آن اشاره شد، خروج نیمی از نیروهای گرجی از عراق می تواند اسباب درد سر تازه ای برای آمریکا در عراق باشد. گرجستان بعد از آمریکا و انگلستان سومین نیروی خارجی حاضر در خاک عراق است. اما نکته ای که بیشتر این کاهش همکاری را برای ایران جذاب می کند، محل استقرار نیروهای گرجی در طول مرزهای ایران است. امکان جایگزینی نیرو های جدید و آموزش آنها امکان دارد مشکلات جدیدی را برای رقیب ایران در عراق خلق کند.
در کنار تمامی این دست مسائل، که دارای اثرات کوتاه مدت و یا میان مدت است، ادامه این کشمکش می تواند اثراتی استراتژیک در منطقه به همراه داشته باشد. لاوروف به همتای آمریکائی خود گفته است هدف نهائی این تهاجم، تغییر رژیم تفلیس است. یعنی با افزایش فشار بر گرجستان و محاصرۀ همه جانبۀ آن، دولت ساکاشویلی مجبور به کناره گیری شود. در این صورت امکان قدرت گرفتن هواداران روسیه افزایش می یابد. حاصل این کار هم برای ایران و هم روسیه کم نخواهد بود. از یک سو سایه ناتو از این ناحیه دور خواهد شد. از سوی دیگر خط لولۀ نفتی باکو، تفلیس، جیحان از کنترل دشمنان مشترک ایران و روسیه خارج می شود. مسیری که در زمان احداثش این دو دولت نتوانستند به هیچ طریقی مانع از شکل گیری آن شوند.
با توجه به مطالب بالا اگر دولت ایران می خواهد از وارد آمدن هر گونه اتهامی به خود، در مورد حمایت از روسیه در این نزاع، دوری کند، باید بی درنگ تجاوز روسیه به خاک گرجستان را محکوم کرده، از دولت روسیه بخواهد بدون قید و شرط به مواضع قبل از شروع جنگ باز گردد. در ضمن، به همراه سایر کشورهای جهان، راهی برای پایان دادن این بحران چندین ساله بیابد. در غیر این صورت اگر مسئولین تصور دیگری داشته باشند، حتما می دانند گرجستان روزگاری نه چندان دور در قالب یک کشور با روسیه می زیسته است و مشترکات بسیار زیادی با برادر بزرگتر خود دارد. تنها گناه گرجستان این است که مدتی است قدری با روسیه فاصله گرفته، همان گناهی که اوکرائین داشت و در سرمای زمستان مردمش بی گاز ماندند.
دست در حلقۀ آن زلف دوتا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد