رعب افکنی به دل ها
1- طرح مسأله
مسئولیت های علی خامنه ای در روزهای پس از پیروزی انقلاب(معاونت وزارت دفاع ،سرپرستی سپاه انقلاب اسلامی ،نماینده ی آیت الله خمینی در در شورای عالی دفاع) نشان می دهند که او از ابتدا به فعالیت های نظامی علاقه مند بوده است. پس از تعیین آقای خامنه ای به عنوان رهبر، او در اولین دیدار اعضای هیأت دولت مهندس موسوی با وی، “نظریه رعب” خود را با آنها در میان می گذارد. براساس تلقی خامنه ای از قرآن و تاریخ اسلام، یک اقلیت فداکار با ارعاب و ترور توانست اکثریت خاموش را دور خود گرد آورد و بر آنها حکومت کند. علی خامنه ای به اعضای کابینه ی مهندس موسوی گفت : “حکومت باید متکی بر یک جمع فداکار باشد. اکثریت مردم در حکومت خاموشند. یک جمع فداکار می تواند از طریق ایجاد رعب حکومت را پایدار نگاه دارد”. او مدعای خود را به آیه سنقلی فی قلوب الذین کفروا الرعب بما اشرکوا بالله مالم ینزل به سلطاناً(آل عمران، 151) متکی می کرد. قرآن از ایجاد رعب در دل کافران سخن می گوید، اما علی خامنه ای به دنبال آن بود که از طریق ایجاد رعب در دل مسلمان های شیعه، قدرت خود را بسط دهد. خامنه ای گفتمانی حول مفهوم “دشمن” برساخت. مطابق این گفتمان دشمن همه جا حاضر، و در حال توطئه علیه اسلام و ایران و ولایت فقیه است. به عنوان نمونه، خامنه ای در آذر ماه سال 1370، در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی به آنها می گوید:
“این مسأله ی تهاجم فرهنگی که ما بارها روی آن تأکید کردهایم، واقعیت روشنی است؛ با انکار آن، ما نمی توانیم اصل تهاجم را از بین ببریم. تهاجم فرهنگی را نباید انکار کرد؛ وجود دارد. اگر شما در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است. تو خوابت برده؛ سعی کن خودت را بیدار کنی. ما باید توجه داشته باشیم که انقلاب فرهنگی در تهدید است؛ کمااینکه اصل فرهنگ ملی و اسلامی ما در تهدید دشمنان است… ما نبایستی چیزی را که روشن و واضح است، انکار کنیم. در دانشگاه، در بیرون دانشگاه، حتّی در رسانههای جمعی ما، در کتاب هایی که می نویسند، در ترجمههایی که می کنند، در شعرهایی که می سرایند، در برنامههای فرهنگیِ علیالظاهر بی ارتباط به ما که در دنیا وجود دارد و خبرش را قاعدتاً شما آقایان - که عناصری فرهنگی هستید – می شنوید، همهجا یک آرایش نظامیِ فرهنگیِ بسیار خطرناک علیه انقلاب درست شده است و وجود دارد. این، آن چیزی نیست که مثلاً از صد سال قبل بوده است. بله، از صد سال قبل هم تهاجم فرهنگی علیه اسلام بود؛ اما وقتی که انسان با یک دشمن خوابآلوده روبه روست، آرایش نظامیش یک نوع است؛ وقتی با یک دشمن بیدار روبه روست، آرایش نظامی نوع دیگر می شود…دشمن دنیای غرب[یعنی اسلام]، امروز بیدار است؛ مثل قهرمانی در میدان است…امروز دشمن در مقابل وضع کنونی ما، آن ژست و آرایش نظامی صد سال یا پنجاه سال پیش را به خود نمی گیرد. ما باید آرایش جدید دشمن را بشناسیم؛ اگر نشناختیم و خوابیدیم، از بین رفتهایم”[1].
این نگاه و باور، برآمده از ذهنی است که همه ی جهان را دشمن به شمار می آورد،دشمنی که به دنبال نابودی اسلام و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است. هر برنامه ی فرهنگی که در هر نقطه ای از جهان برگزار می گردد، آرایش نظامی خطرناک علیه انقلاب ایران است. انقلاب فرهنگی را هم در خطر تهاجم غربیان قلمداد می کند.نگاهی به مواضع علی خامنه ای در دوران پیش از رهبری ، و دوران پس از رهبری،نگرش او به قلمرو فرهنگ را به خوبی بر ملا می سازد. این نگرش پیامدهای عملی بسیاری برای ایران و مردم اش داشته است، که به آنها در متن اشاره خواهد شد. نگاهی که مسائل قلمرو فرهنگ را با زندان و ترور حل و فصل می کند. در این مقاله کوشش خواهد شد تا نقاب از رخ “سلطانیسم فرهنگی” بر کشیده شود و مواردی از شخصی کردن قلمرو فرهنگ برملا شود[2].
2- انقلاب فرهنگی
یکی از مهم ترین وقایع انقلاب ایران، تراژدی انقلاب فرهنگی است. ابتدا اشاره ای گذار به تاریخ این رویداد خواهیم داشت، سپس به نظرات علی خامنه ای در آن دوران اشاره خواهیم کرد.
1-2- تاریخچه ی انقلاب فرهنگی ایران: طی ماه های اول پیروزی انقلاب ، دانشگاه از محل علم و دانش ، به مرکز گروه های سیاسی معتقد به مشی مسلحانه و رادیکال تبدیل شد. هیچ کس به دنبال علم و حقیقت نبود. علم و دانشگاه اموری طبقاتی و بورژوایی محسوب می شد که اگر در خدمت پرولتاریا قرار نمی گرفت، فاقد ارزش بود. دانشگاه هم زمین جنگ و مبارزه بر سر قدرت بود. همه ی گروه ها به دنبال تسخیر دولت یا مشارکت در قدرت بودند. حداقل کاری که در آن دوران تمام گروه ها ( مسلمان و غیر مسلمان) در دانشگاه ها انجام می دادند، تبلیغ ایدئولوژی ( آگاهی کاذب در معنای مارکسی) بود. “کلاس های درس” به “اتاق های جنگ” تبدیل شد. آموزه لنینی- در کتاب دولت و انقلاب - ،تسخیر قهرآمیز دولت از راه انقلاب را فرمان می داد. یکی از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق وضعیت آن دوره را اینگونه توضیح داده است:
”روحانیون ستاد های رهبری خود را در مساجد متمرکز کردند. با تلاش و ابتکار مهدی فتاپور و بخش دانشجویی سازمان[ چریکهای فدایی خلق] ، ساختمان دانشکده ی فنی تهران اشغال و به ستاد فعالیت های سازمان تبدیل شد. عده ی بسیار زیادی از هواداران و مبارزان چپ در آنجا جمع شدند…تمام درهای ورودی دانشگاه تهران توسط انقلابیون مسلح کنترل می شد. به یکی از آن ورودی ها که توسط مجاهدین خلق نگهبانی می شد نزدیک شدم… در ستاد سازمان دائماً رفت و آمد جریان داشت. شعبه های مختلفی تشکیل شد”[3].
دانشکده علوم محل ستاد سازمان مجاهدین خلق ایران بود.سازمان های سیاسی ، دانشکده ها ، اطاق ها ودیوار راهروها و راه پله ها را میان خود تقسیم کردند. دیوارها پر از اعلامیه و پوستر بود.منازعه برسر تصرف دولت بود.اما فقیهان نمی توانستند دولت را به گروه های چپ بسپارند یا آنها را در قدرت سهیم نمایند. آنها قدرت را منحصراً برای خود می خواستند. هیچ دولتی اجازه نخواهد داد دانشگاه ها تحت سیطره ی گروه های مسلح مخالفش قرار داشته باشد[4].
مذاکرات شورای انقلاب در 14 و 15 و18 خرداد 1358 نشان می دهد که سران حزب جمهوری اسلامی ،طیف نهضت آزادی ، بنی صدر ، مهندس سحابی و دیگران از وضعیت دانشگاه ها به شدت ناراضی بودند و چاره ای جز “پیشگیری” یا “برخورد” در مقابل خود نمی دیدند. مهندس سحابی معتقد به پیشگیری بود. مهندس معین فر برخورد را مسلم و تعطیلی دانشگاه ها را حتمی تلقی می کرد. هاشمی رفسنجانی می گوید از طریق حضور”تعداد زیادی بچه مسلمان در تهران” می توان جلوی “شلوغی” دانشگاه را گرفت. در نهایت هاشمی رفسنجانی می گوید:“از خشونت نمی ترسیم. امروز شروع شود بهتر از سه ماه دیگر است”. سید علی خامنه ای در پاسخ بنی صدر می گوید: “به بنی صدر می گویم مسأله را در جریان هایی که منحرف می شود نکشید. عمامه و چکمه نیست.آزادی دادن مطرح نیست. بر اثر ساده اندیشی مجذوب شعارهایی شده که مملکت را دست مفسده جویان می دهید”. مهندس میر حسین موسوی تنها کسی بود که در آن جلسات از ضرورت “انقلاب فرهنگی” از طریق حضور توده ها در دانشگاه ها سخن گفت”[5].
براساس یکی از روایت های سیاسی تبیین انقلاب فرهنگی، بخش راست حزب جمهوری اسلامی از بالا پروژه ی انقلاب فرهنگی را طراحی کرد و آن را به دانشجویان سپرد تا عملی کنند. هدف اصلی آنان تعطیل کردن دانشگاه ها،خارج ساختن دانشجویان از صحنه ، و سرنگونی بنی صدر بود. این مدعا مستند به نواری است که در همان دوران از حسن آیت منتشر شد. او در بخشی از سخنانش گفته بود:
“دانشجوها، به خصوص دبیرستان را شما باید شروع کنید به کنترل کردن. برید اینجاها… اگر آن پیش نویس اولیه قانون اساسی تصویب شده بود، اصلاً انقلاب از بین رفته بود. ما توی این قانون آمدیم فرمانده کل قوا را قرار دادیم رهبر. اگر او بیاید کسی را نماینده ی خودش بکند، این اصیل نیست. هر وقت خواست می تواند ازش بگیرد. اختیارات کامل را هم دادیم به مجلس… مجلس که بیاد این مسئله ی فرماندهی کل قوای رئیس جمهور تمام است…فردا مجلس که بیاد، مقابل رئیس جمهور خواهد ایستاد…بعد از 14 خرداد مطلقا نه امتحانی خواهد شد نه دانشگاهی باز می شود. دانشگاه تعطیل می شود…یک هجوم خیلی شدیدتری … خیلی شدیدتر آغاز می شود که بنی صدر را به کلی فلج می کند…تصمیمی گرفتهایم که اخیرا می خواهد پیاده شود. این چیزی است که اگر بخواهد به دانشجویی خبر داده شود و زمزمه شود، فوری حریف میفهمد و آن که باید بزند رویش، یک دفعه میزند. یعنی باید یک مرتبه اعلام شود و بعد دانشجوها و اینها رویش شروع کنند به تبلیغات کردن و سروصدا راهانداختن. گاهی اوقات عکساش است؛ بالا زمینه ندارد و باید از پایین [شروع کرد]“.
این سخنان در سال 1359 انتشار یافت و گروه های مخالف را به باور رساند که طرحی از سوی سران حزب جمهوری اسلامی برای تعطیل کردن دانشگاه ها وجود دارد. پس از انتشار نوار او، آیت الله بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری، اعلام کرد: “این مطلب ربطی به حزب جمهوری اسلامی ندارد”. حزب جمهوری اسلامی هم با صدور بیانیه ای تأکید کرد، “مطالبی که آقای آیت گفتند، نظر شخصی ایشان بود و به هیچ وجه به حزب جمهوری اسلامی ارتباط ندارد”. حسن آیت هم گفت: “این ننگ است در نظامی که قانون اساسی آن، تفتیش عقاید را منع کرده است، در یک جلسه خصوصی دوستانه، یک نفر جاسوس بفرستند که دامگستری و پروندهسازی کند”. رهبران حزب جمهوری اسلامی که سخنان آیت برایشان دردسر ایجاد کرده بود، کوشش کردند تا به طور خصوصی مسأله را حل کنند. به گفته ی هاشمی رفسنجانی:
“جلسهای در تاریخ 3 تیر 1359 در منزل دکتر محمدجواد باهنر و پس از جلسه رسمی شورای انقلاب با حضور آقایان بنیصدر، بهشتی، خامنهای، مهدوی کنی، موسوی اردبیلی، بازرگان، سحابی، باهنر، من و جمعی دیگر از اعضای شورا تشکیل شد و تقریبا همه حرفهای گفتنی از سوی طرفین زده شد و در نهایت هم مشخص شد که… گاهی به وسیله ی دشمنان کینهتوز و گاهی هم به وسیله ی دوستان ناآگاه، اختلاف دیدگاهها… جنگ قدرت وانمود می شود و مسائلی را ایجاد می کند. در خصوص جریان اخیر نیز به اتفاق اعلام شد که این مساله مربوط به دیدگاههای شخصی آقای آیت است و هیچ ارتباطی به حزب و یا دوستان ما در شورای انقلاب ندارد”.
انقلاب فرهنگی به گونه ای اتفاق افتاد، که آیت در جلسه ی خصوصی گفته بود. دانشجویان و اساتید دانشگاه علم و صنعت و تربیت معلم،پیشکام آن ماجرا بودند. در زمان تصویب اعتبار نامه ی حسن آیت در مجلس، احمد سلامتیان،رئیس دفتر هماهنگی رئیس جمهور- یعنی بنی صدر- در مقام رد صلاحیت آیت،نوار خصوصی وی را به عنوان کودتا علیه رئیس جمهور مطرح کرد.آیت در جلسه ی تصویب اعتبار نامه اش در مقام پاسخ گویی بر آمد و گفت:
“نوشتهاند این که الان استادهای غیراسلامی باید تصفیه شوند و این زمزمهای است که باید از پایین سروصدای آن بلند شود، پس مساله انقلاب فرهنگی است، بله من گفتهام و می گویم که استادهای غیراسلامی باید از دانشگاه بیرون انداخته شوند و اگر این توطئه است، حاضرم اعدام هم به خاطر آن بشوم”.
حسن آیت در 14 مرداد 1360 ترور و کشته شد[6]. عبدالکریم سروش هم اخیراً از این روایت دفاع کرده و انقلاب فرهنگی را محصول حزب جمهوری اسلامی به شمار آورده است. می گوید:
“این برنامه، یعنی پروژه ی انقلاب فرهنگی در حزب جمهوری اسلامی برنامه ریزی شد و شخص آقای آیت از کسانی بود که پشت آن بود. در نوارهایی که از او به دست آمد و منتشر شد، گفته بود که ما برنامه هایی در دانشگاه ها خواهیم داشت که پدر آقای بنی صدر هم نمی تواند جلو آن را بگیرد.این برنامه اجرا شد، بدون آنکه ما مطلع باشیم. هر چه که بود، دانشگاه ها بسته شد…کسانی که دانشگاه ها را بسته بودند، می خواستند دانشگاه ها تا ۲۰ سال بسته بماند تا تمام اصلاحات لازم و تطهیرهای لازم صورت بگیرد و آنگاه بازگشایی شود”[7].
شواهد بسیاری وجود دارد که نشان دهنده ی ان است که انقلاب فرهنگی را نمی توان صرفاً به برنامه ریزی حزب جمهوری اسلامی تحویل کرد.
باآغاز سال جدید، پروژه ی انقلاب فرهنگی کلید خورد. آقای خمینی در بند 11 پیام نوروز 1359 خواستارانقلابی اساسی در دانشگاهها شد:
“باید انقلابی اساسی در دانشگاههای سراسر کشور به وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق یا غربند تصفیه گردند… باید از بد آموزی های رژیم سابق در دانشگاههای سراسر ایران شدیداً جلوگیری کرد زیرا تمام بدبختی جامعه ایران در طول سلطنت این پدر و پسر از این بدآموزی ها بوجود آمده است. اگر ما تربیتی اصولی در دانشگاهها داشتیم ، هرگز طبقه روشنفکر دانشگاهی ای نداشتیم که در بحرانی ترین اوضاع ایران در نزاع و چند دستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند و از آنچه بر مردم می گذرد چنان آسان گذرند که گویی در ایران نیستند… دانشجویان عزیز! راه روشنفکران دانشگاهی غیر متعهد را نروند و از مردم خود را جدا نسازند”.
این سخنان نشان دهنده ی آن است که آیت الله خمینی، حداقل، به دنبال پاکسازی و تصفیه ی دانشگاه ها از اساتید مارکسیست و لیبرال بود.
پاورقی ها:
1- سخنرانی در جمع اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی،20/ 9/ 1370 .
2- پیش از این دو مقاله ی مبسوط درباره ی سلطانیسم انتشار داده ایم:
ساختار سلطانی جمهوری اسلامی ایران، بهمن 1386 . تجدید چاپ در شماره ی نوامبر- دسامبر 2008 مجله ی فارن افرز.
فرایند بسط و تحکیم سلطانیسم در ایران، آبان و آذر 1388، رادیو زمانه .
3- تقی حمیدیان، سفر بر بال های آرزو ، چاپ آرش، سوئد، استکهلم، سپتامبر2004، ص 214.
4- در مقاله ی “نادموکراتهای لنینیست”، مبارزه ی قهرآمیز برای تسخیر دولت را گزارش کرده ام.
5- مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب ،انتشارات همشهری، بهار 1376، ص 348- 344.
6- پس از ترور حسن آیت، هاشمی رفسنجانی در وصف او گفت:
“ولایت فقیه، فرماندهی کل قوا، حکومت خالص اسلامی و گنجانیدن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در قانون اساسی، رسوا کردن ملی گرایی در مقابل اسلام و شکستن بت بنی صدر، از جمله اقدامات شهید آیت است”( رضا گلپور چمرکوهی، شنود اشباح، مروری بر کارنامه ی سازمان مجاهدین انتقلاب اسلامی ، نشر کلیدر، ص 135).
7- رجوع شود به برنامه ی به عبارت دیگر تلویزیون فارسی بی. بی. سی