فتنه ای بی پدر و بی مادر

آرش غفوری
آرش غفوری

“کاسب”ی در دکان دونبشی که امروز در ادبیات اصول گرایان حاکم “فتنه” نامیده می شود پدر و مادر ندارد، اما تا دلتان بخواهد دایگانی خودخوانده دارد که در پایان ۹۰ دقیقه، بازی را در هر شکل و شمایلی بهم می زنند تا داوری نباشد که سوت آخر را بزند. اصلی ترین آنها منتسبان به جبهه تندروی پایداری ـ یعنی تجمعی از ضد انقلاب ـ و بخشی از نهادهای امنیتی ـ مدافعان ضد جنگ نرم ـ هستند. اما خب چرا این هر دو گروه از هر گشایشی در فضای بسته امروز هراسانند؟

واقعیت این است که بازی فتنه به پایان رسیده و داور آن هم چندان بی میل نیست که سوت پایان بازی را بزند تا هر دو طرف به سوی رختکن خودشان بروند. در چنین روایتی، این تنها اصلاح طلبان و سبزها نیستند که به پایان بازی امید بسته اند، اصول گرایان سنتی و میانه رو، بخش های زیادی از همین نهادهای امنیتی، استخوان خردکرده های قدیمی تر در سپاه و خلاصه کل الیگارشی نظام، از چپ و راست به دنبال حل و فصل دعوایند، اما با هم رودربایستی هم دارند. در این میان است که ضد انقلاب ـ– از جمله جبهه پایداری ـ– و بخش های تندرویی از نهادهای امنیتی، که برخلاف ادعای شب و روزشان هیچ تصوری از قدرت و جنگ نرم هم ندارند، معرکه بیار می شوند و با فتنه، کاسبی می کنند. نه فقط کاسبی سیاسی که بهره برداری مالی؛ تو گویی “فتنه” بشکه ای از شراب ناب است که هرکه می خورد مست تر می شود و البته معرکه گیرتر. تا آنجا که فلان عضو نزدیک به جبهه پایداری پای قراردادی را با سازمان تبلیغات امضا می کند که میلیون ها تومان بگیرد و علیه فتنه تبلیغ کند.

و حالا داستان دروغین فتنه در پرده آخرش، به در خانه میرحسین و رهنورد در کوچه اختر رسیده است. این دو گروه کاسب کار، هر روز با توپ پرتر و با ادعای بیشتر تکرار می کنند که میرحسین و کروبی با نظام نیستند، برای انقلاب خطرناکند، حتی با دولت موجود، همدلی ندارند و امروز و فردا که آزاد شوند –ـ و برای آنها خدای آن روز را نیاورد ـ– باز آش همان آش است و کاسه همان کاسه. یک توجیه تئوریک برای عملی سیاسی که حصر رهبران جنبش سبز نامیده می شود.

آخرین مصاحبه دختر میرحسین با سایت کلمه اما، و آنچه که از زبان پدرش همدلی با دولت جدید را تکرار کرد و دغدغه او را برای آینده انقلاب و نظام بیان نمود برای این جماعت کاسب کار مثل جام شوکران است. روزها و ماه ها داد و قال کرده اند که اینها ضد انقلاب و نظام اند و در عاشورا چه ها کردند و محرم را به خون کشیدند. خودشان که البته می دانند اینگونه نیست و بزرگ ترهایشان هم که این روزها، انتقام گذشته را می گیرند، اما وقتی میرحسین می گوید که روز و شب در فکر مملکت و مردم است و از جلسه رای اعتماد وزرا تا رای مردم به رئیس جمهور روحانی اظهار خوشنودی می کند و زهرا رهنورد ابایی ندارد تا یادآوری کند که پیروزی روحانی به بار نشسته شدن خواست مردمی است که در 88 هم چنین خواسته ای داشتند، این بدان معنی است که امروز اصلی ترین یاوران دولت و نظام برای ایجاد ثبات سیاسی و وحدت ملی، اتفاقا همین رهبرانی هستند که اگرچه به حصر و حبس رفته اند، اما یک نفر –ـ تاکید می کنم تاکنون حتی یک نفر –ـ مسئولیت مستقیم و رسمی به حصر انداختن آنان را نپذیرفته است. احتمالا آنها هم خوب از زشتی این کار اطلاع دارند و ناراستی آن را می دانند که دم بر نمی آورند.

به همین دلیل هم بود که نظام در کلیت خود از ایجاد چنین محدودیت هایی برای رهبران سبزه، در یک و نیم سال اول پس از آغاز حرکت اعتراضی جنبش سبز خودداری کرد. و اگرچه همین ضدانقلابیون در جبهه پایداری و تندروهای امنیتی و جماعت مشکوک در روزنامه کیهان، هر روز بر طبل اختلافات بیشتر می کوبیدند، با اینحال نظام ترجیح می داد که هزینه حصر و هزینه بعد از حصر را نپردازد و تا مدتی هم نپرداخت. نظام ترجیح می داد به جای عاشورای 88 از 9 دی 88 بگوید و در تبلیغات خود آن را برجسته کند و کرد اما افاقه نداشت تا به 25 بهمن 89 رسیدیم که این بار نظام، خواست افراطیون و تندروها را پذیرفت تا به قول خودشان بحران را جمع و آن را مدیریت کنند. ثمره این مدیریت قرار بود به همراه پروپاگاندای دستگاه تبلیغاتی صدا و سیما و خبرگزاری های امنیتی بازجوها، بی اعتبار کردن میرحسین و کروبی و نشاندن آنان در جای ضد انقلاب باشد. قرار بود سبزها را تندروتر کند و اصلاح طلب ها را از زمین بازی بیرون بیاندازد. اما اگرچه سبزها بر این اتفاق خروشیدند و اگرچه اصلاح طلبان در تنگنا و معرکه قرار گرفتند اما فرق این اپوزسیون با تمام دیگر اپوزیسیون های نظام جمهوری اسلامی در اینست که اینها خود نظامند و به انحرافات موجود در نظام انتقاد دارند و از سوی دیگر هم دارای پیشینه و سابقه و عقبه هستند. به همین دلیل هم در دام این بازی نیفتادند و هرگز هم نمی افتند، همانگونه که میرحسین، امروز هم که در حصر است باز هم نه ذره ای اصولش را زیر پای گذاشته و نه در بازی کودکانه ضدانقلابیون جبهه پایداری و نهادهای متوهم امنیتی قرار گرفته است.

اما آزادی میرحسین و کروبی چه دارد که افراطیون نگران آن هستند؟ بخشی از آن ناشی از استقبال جامعه از چنین امری است، آنچنانکه گروهی می گویند خوشحالی مردم و دید و بازدید بزرگان اصلاح طلب و حتی بخشی از اصول گرایان، به مثابه آن است که تمام بنای پوشالی آنچه که “مبارزه با فتنه” نامیده می شود سرنگون شود و این برای نظام خوب نیست. این اما ادعای درستی نیست. تاریخ را نمی توان وارونه خواند و نمی توان سر و ته یک اتفاق “واقعا موجود” را نادیده گرفت. واقعیت این است که انتخاب روحانی به ریاست جمهوری هم، همه اینها بود. انتخاب کسی که نماد ضدیت با سیاست های هشت ساله نظام پس از دولت خاتمی به صورت عام و مخالف رئیس دولت وقت پس از سال 88 به صورت خاص بود. بنابراین از این منظر، با آزادی میرحسین و کروبی قرار نیست واقعیت جدیدی اثبات شود. آنچه اثبات شدنی بود، سه ماه پیش و در میانه های خرداد اثبات شد. همه این را می دانند و برخی هم اگر دم بر نمی آورند نجابت به خرج می دهند.

تندروها اما، آزادی میرحسین را با ایجاد مشکل برای دولت هم برابر می دانند؛ دولتی که در برابر خود، یک رئیس جمهور بالقوه دارد. این ادعا هم پوچ و بی معنی است. حتی اگر دختر میرحسین از زبان او نمی گفت که پدرش طرفدار دولت موجود است، میرحسین کسی نبود و نیست که شیرینی انتخاب مردم را تلخ کند؛ چراکه او خود منتخب مردم است. دولت هم البته این را خوب می داند. این ادعای تندروها اما از آن روست که برای امثال جبهه پایداری، دیگی که برای آنها نمی جوشد برای کس دیگری نیز نباید بجوشد.

تندروها البته به صورت بالقوه و بر مبنای جهانی بینی نفرت پراکنی که دارنداز میرحسین می ترسند. بخشی ناشی از ترس در آینده است و بخشی هم تلاش گروه هایی برای رفع کدورت ها. هرچند این کدورت ها چنان زخم عمیقی بر جای گذشته که درمان آن به راحتی ممکن نیست، اما اگر گروه هایی مانند جبهه پایداری و همین دار و دسته کاسب کاری که به نام فتنه، سوداگری مالی وسیاسی می کنند ترس و وهم آینده و عاقبت خود را هم دارند، این هم به نظرم بی پایه و اساس است. لااقل از نگاه سبزها و اصلاح طلبان و امثال میرحسین و کروبی، این جماعت تندرو، به قدری بی ارزش و کم مایه هستند که هیچ اصلاح طلبی نمی تواند حساب و کتاب شخصی با آنها داشته باشد. یعنی در دایره حساب و کتاب شخصی و جنگ و جدل فردی قرار نمی گیرند. اینها قرار بود شمشیر بران و کوبنده ای برای پاشاندن بذر نفرت باشند که بودند، اما امر بر آنها مشتبه شد و نیم نگاهی به جایگاه های بالاتر افکندند و حتی خواب ولایت و رهبری را هم دیدند. طرف اما زرنگ تر بود. اینها کاسبی کردند اما در بازی انتخابات که وقت بهره برداری از چهارسال کاسبی فرا رسید نامزد اصلح مصباح و هلوی احمدی نژاد، کاندیدای جوان به اصطلاح گفتمان انقلاب اسلامی و جبهه پایداری، باقری لنکرانی رد صلاحیت شد و فقط از ترس آبروی نداشته بود که اعلام انصراف کرد.

از همین روست که شیرینی و میوه آزادی میرحسین و کروبی را همه می خورند و سم شوکران فقط به پایداری ها و حسین شریعتمداری ها تعارف می شود. آنها البته فرصت نخوردن هم دارند و تصمیم با خودشان است؛ اما حالا که همه از یک آزادی ناگزیر سود می برند آیا واقعا می ارزد که منافع یک نظام پای یک گروه اخته، بیشتر قربانی شود؟ من که گمان نمی کنم. در نظام جمهوری اسلامی هم اندک هستند کسانی که به گونه ای دیگر می اندیشند. فقط ای کاش، جسارت بیان آن را داشته باشند.