فیلم روز♦ سینمای ایران

نویسنده
کامبیز رحیمی

فیلم پیک نیک در میدان جنگ ساخته رحیم حسینی در تهران بر پرده سینما هاست. فیلمی که سعی دارد به جنگ را از منظری کمیک مورد بررسی قرار دهد. روز نگاهی دارد به این فیلم.

picnik1.jpg

خنده میان آتش

کارگردان: سید رحیم حسینی- نویسنده: مجتبی خشک دامن ومسعود صبا - مدیر فیلمبرداری: مصطفی احمدیان - تهیه کننده: محمد خزاعی- بازیگران: علی صادقی، قاسم زارع، علیرضا اوسیوند، قربان نجفی.

خلاصه داستان: سهراب جوان ساده دل روستایی است که در جبهه مسئول نگهداری حیوانات گردان است، اما به خاطر اشتباهی که صورت می گیرد از خط مقدم جبهه سر در می آورد جایی که برادرش فرمانده آنجاست. او به شدت از حضور سهراب در منطقه عصبانی می شود. از طرفی سهراب دل درگرو دختری از هم ولایتی هایش دارد، اما اخبار غیرمنتظره ای از او می شنود و تصمیم می گیرد در جبهه بماند.

فیلم پیک نیک در میدان جنگ در سال 1383 جلوی دوربین رفته است، بدون اینکه کارنامه مشخصی از سازنده اش در دست باشد. فیلم آنگونه که از نام عواملش بر می آید احتمالا تولیدی تلوزیونی بوده که سازندگان پس از تولید بر آن شده اند شانس خود را در گیشه هنگام نمایش عمومی نیز بیازمایند. پس از فیلم لیلی با من است بود که سینماگران دریافتند می توانند با جنگ نیز شوخی کنند. البته این قضیه هنوز از خط قرمز هاست و همه یارای نزدیکی به آن را ندارند و افراد خودی این اجازه را پیدا می کنند به آن نزدیک شوند و نمونه آن فیلم اخراجی ها بود که توسط مسعود ده نمکی روی پرده رفت. پیک نیک در میدان جنگ همانطور که از نام تهیه کننده، فیلمنامه نویسان و… بر می آید توسط افرادی ساخته شده که سال ها در ارگان های اداری جناح راست مسئولیت داشته اند و یکی از دلایل تولید چنین فیلمی ارتباطات نزدیک آنها با عوامل دولتی بوده است.

پیک نیک در میدان جنگ نام خود را از نمایشنامه ای نوشته فرناندو آرابال وام گرفته است. نمایشنامه ای که با نگاهی طنز آمیز به وقایع جنگ جهانی دوم می پردازد و اتفاقا در ایران هم اجرا شده است. اما فیلم کمدی میان مایه است که هیچ نسبتی با نمایشنامه درخشان آرابال برقرار نمی کند. در این شکل فیلم ها اگر هم قرار بر تولید می شود باید همه جوانب احتیاط رعایت شود تا پا چندان از خط قرمز ها فراتر نرود. رحیم حسینی و گروهش نیز کوشیده اند به این نگره وفادار بمانند و از همین رواست که برخی شوخی ها در سطح باقی مانده و می تواند در هر موقعیت دیگری غیر از جنگ نیز رخ نماید.

picnik2.jpg

پدر دختری که سهراب او را دوست دارد شرطی عجیب را برای ازدواج دخترش با سهراب بنا نهاده است. سهراب می بایست برای رسیدن به محبوب 25 سرباز عراقی را دستگیر کند. این تم می تواند موقعیت های جالبی را با خود به همراه داشته باشد، اما پس از ورود سهراب به جبهه این ایده به فراموشی سپرده شده و کارگردان از ایده هایی استفاده می کند که سال ها پیش کمال تبریزی در فیلم لیلی با من است آنها را آزموده بود. شوخی هایی هم که کارگردان برای اخذ خنده از تماشاگرش تدارک می بیند در حد آن چیز هایی است که ما در طنز های شبانه تلوزیونی می بینیم. به طور مثال شخصیت همدیگر را هل می دهند و یا به هم لگد می زنند و کارهایی از این دست نمی تواند موجبات خنده تماشاگر را پدید آورد و از همین روی شوخی های فیلم را به کارهایی دم دستی تبدیل می کند.فیلمساز از میانه فیلم رویه لحن شوخی در فیلمش را تغییر می دهد که خود این تغییر لحن از مشکلات اساسی فیلم است که البته تغییری هم در نوع کمدی کار پدید نمی آورد. اگر در بخش های قبلی سهراب با برادر و دیگر شخصیت فیلم یعنی رقیب عشقی اش شوخی می کرد حال که به اشتباه سر از خط مقدم در اورده این شوخی ها جای خود را به رعب و ترس او از این منطقه جنگی می دهد.

فیلم در اجرا نیز بسیار متکی بر مولفه های تلوزیونی به نظر می رسد. حرکات دوربین و میزانسن ها بسیار سردستی طراحی شده اند و گویا سازندگان فیلم از این نکته غافل بوده اند قرار است فیلم را می خواهند برای تماشاگر سینما به نمایش بگذارند. کارگردان در اکثر فصل های فیلم به امکاناتی که فضا به لحاظ بصری در اختیارش قرار داده غافل نمی ماند و تنها توجه خود را معطوف به بازی بازیگران می کند تا شاید به مددان موجب خنداندن تماشاگر شود. از تک صحنه های که غیر از بازیگران عوامل دیگری نیز در ایجاد فضایی کمیک در فیلم استفاده شده می توان به فصلی اشاره کرد که سهراب به همراه گوسفندانش از مقابل توپ ها و اسلحه هایدشمن که رو به انها نشانه رفته می گذرد و تقریبا هیچ واکنشی به آنها نشان نمی دهد. جنس حرکات دوربین و بازی بازیگر نقش اصلی فیلم در این صحنه فضایی سینمایی را تداعی می کند. اما تقریبا دیگر فصل های فیلم کش دار و متناسب با نقطه ضعف عدم توجه فیلمساز به قابلیت های بصری داستانش است.

رحیم حسینی در ترکیب بازیگرانش نیز نیز سعی داشته ترکیبی از بازیگران کمدی و جدی را کنار هم بچیند. به طور مثال قاسم زارع از بازیگران آشنای سینمای جنگ است و علی صادقی کمدینی تازه رسیده. اما به دلیل رعایت کردن خط قرمزها تناقض این بازیگران نیز کار آیی مناسبی پیدا نمی کند و کار در سطح می ماند.