اخیرا یک وسایت محافظه کار سخنان “دبیر ستاد گروه استشهادیون” را منتشر کرده که حکایت دارد: “ما در حال آموزش و راهاندازی یگانهای استشهادی هستیم… این آموزش ها بیشتر در قالب آموزش روحی و روانی است جهت مواجه شدن با مسئله مرگ… ما هیچ گونه آموزش نظامی خاصی نداریم… مشخصترین زمانی که نیروهای استشهادی وارد میدان میشود مرحله آخر و پایانی است چون در ابتدا نیروهای مسلح (ارتش و سپاه) که وظیفه ومسئولیت اولیه اشان دفاع از کشور است را انجام میدهند و بعد از پایان کار این نیروها گروه ما وارد عمل میشود.” ) فردا – 4 آذر 86(
مفهوم واضح سخنان فوق این این است که یک گروه “استشهادی” در حال کسب آمادگی های “روانی” برای ”مرحله پایانی” هستند که عبارت باشد از زمانی که نیروهای مسلح ایران کارشان “پایان” یافته باشد و آنگاه نوبت به داوطلبان عملیات انتحاری برسد که بدون”هیچ آموزش نظامی خاصی” وارد عرصه نبرد شوند.
این، نگاه ساده عده ای از هواداران سرسخت دولت آقای احمدی نژاد به آینده کشور و مقوله دفاع از میهن است. چنان به سادگی از زمانی که کشور و نیروهای مسلح کشور منهدم شده باشند و نوبت به عملیات انتحاری غیرنظامیان برسد سخن می گویند که گویی از برد و باخت در یک مسابقه فوتبال سخن می گویند.
واقعیت آن است که در داخل ایران اظهارات هشدار دهنده ای از این نوع، در پی افزایش تهدید علیه ایران بر سر پرونده هسته ای، به تدریج بیشتر و بیشتر شنیده می شوند. تاسفبار آن که برخی سخنگویان گروه های تندرو نزدیک به دولت، که مدعی اند هیچ گونه مسوولیت رسمی ای نیز ندارند، نه تنها به راحتی از جنگ سخن می گویند، که معلوم نیست از کدام جایگاه به تبیین استراتژی های پرهزینه جنگی نیز می پردازند. تا جایی که اخیرا، قطعنامه پایانی همایش سراسری مسئولان و رابطین گروه “انصار حزبالله” (که به عنوان گروه، تا کنون همواره ”مسلح” بودن خود را تکذیب کرده و مهم ترین عملیاتی که انجام داده کتک زدن دانشجویان، آن هم با اطمینان از مصونیت مطلق امنیتی و قضایی بوده) اعلام کرده: “انصار حزبالله صریحا هر مامور رسمی دولت جنایتکار آمریکا را مصداق بارز تروریست دانسته و تمامی هستههای حزبالله را به برخورد قهر آمیز اعم از کشتن یا اسارت، آنان را فرامیخواند و آمادگی خود را برای حضور در صحنه مبارزه با این جنایتکاران اعلام می دارد.” (خبرگزاری فارس – 6 آبان 86) از آن آموزنده تر، مواضع رسمی گروه موسوم به “حزب الله ایران” در استقبال صریح از جنگ با آمریکاست: “شناسائی نیروهای وفادار به انقلاب از مدیران نالایق و … تسویه نیروهای نفوذی تنها در بستر وقوع جنگ امکان پذیر بوده و بنابراین وقوع جنگ فوق ضروری است… بازسازی چهره شیعه در دنیای اسلام و ایجاد گرایش مسلمانان به سوی تشیع همراه با مفتضح شدن انقلابی نمایان قلابی همچون القاعده، جز با وقوع جنگ امکان پذیر نیست.” (مرکز اطلاع رسانی حزب الله ایران، 8 مهر 86) جملات فوق، به صراحت نشان می دهند که چگونه عده ای از هواداران سرسخت دولت، بدون نگرانی از آنچه بر سر ایرانیان خواهد آمد، مشتاقند جنگی در بگیرد تا امکان تحقق اهدافی چون تسویه حساب با “نیروهای نفوذی” و برنده شدن در رقابت حیثیتی با القاعده و … فراهم آید.
نکته قابل توجه در ارتباط با فعالیت های تبلیغاتی پر سر و صدای گروه های موسوم به “حزب الله” در ایران، آن است که این گروه ها، علی رغم تمام هزینه هایی که از طریق انعکاس اخبار موضع گیری هایشان در خارج از ایران برای کشور خود ایجاد می کنند، “مرد جنگ” هم نیستند. این گروه ها، که با کمال شعف از شباهت نام خود با گروه های واقعاً جنگی چون حزب الله لبنان سوء استفاده می کنند، در واقع در طول عمر خود، خبر کتک زدن افراد غیر مسلح ایرانی عملیات قهرآمیز دیگری انجام نداده اند.
در جریان جنگ 33 روزه لبنان در تابستان 2006 ، این نیروها یک ماه تمام در تهران و شهرهای دیگر، جلوی دوربین رسانه های داخلی و خارجی شعار دادند و برای عملیات انتحاری به ثبت نام از داوطلبان پرداختند. در آن زمان، حزبالله ایران اعلام کرد که “سیدمحمد باقر خرازی، دبیر کل حزبالله ایران با همراهان خود به زودی در لبنان مستقر خواهند شد تا از نزدیک در جریان امور قرار بگیرد…. حدود ۲۵۰۰ نفر از کسانی که آمادگی کامل و همهجانبه برای عملیات استشهادی دارند، از طریق مجموعههایی که با حزبالله ایران مرتبط هستند، ثبت نام کردهاند که هماکنون لیست ما برای اعزام آماده است و تنها منتظر دستور مقام معظم رهبری هستیم.” (ایلنا – 3 مرداد 85) اما نقطه اوج تمام این رجزخوانی ها آن بود که تشکل های موسوم به حزب الله، در نهایت، “27 نفر!” را، بنا به اطلاعیه ای که در 6 مرداد 85 در اختیار همه رسانه ها قرار دادند، با تبلیغات لحظه به لحظه برای راهی کمک به لبنانی ها کردند (معلوم نیست نیرویی که واقعا و قصد انجام عملیات مخفیانه انتحاری داشته باشد، چرا باید اعزام خود به منطقه جنگی را به همه دنیا اطلاع دهد)…. که نهایتاً آن 27 نفر هم، هرگز وارد هیچ عملیات جنگی ای نشدند. جالب آن که در همان زمان، نماینده حزب الله لبنان در ایران در در پاسخ به درخواست عده ای از همین دوطلبان برای اعزام به مناطق جنگی گفت: “به نیروهای آموزش ندیده نیازی نیست” (جوان – 7 مرداد)، و جالب تر آن که، پیش از آن، حتی فرمانده بسیج نیز در واکنش به شوخی های “استشهادیون ایران” در مورد اعزام به لبنان گفته بود: “این اقدامات جنبه تبلیغاتی دارند… جوانان ما برای حضور در عرصه های دفاع از کشور و انقلاب و نظام احتیاج به این فضاسازی های مصنوعی ندارند.” (ایسنا – 30 تیر85)… وداستان، آن گاه باز هم مضحک تر می شد که معلوم می گردید که یکی از عناصر اصلی سازماندهنده تبلیغات عملیات استشهادی، از نزدیکان مهره های کلیدی فروش نفت ایران به شمار می رود (سایت بازتاب - 7 شهریور 85)… مهره هایی که احتمالا، منافع مستقیمی در افزایش قیمت نفت به هر علت ممکن (از جمله اوج گیری تبلیغات جنگی در منطقه) دارند.
داستان عبرت آموز اعزام 27 داوطلب کمک به حزب الله لبنان در تابستان 2006 پس از 1 ماه عضوگیری تبلیغاتی برای عملیات استشهادی، وقتی در کنار سخن گفتن امروز همین به اصطلاح استشهادیون از وارد عمل شدن پس از پایان کار نیروهای نظامی رسمی ایران قرار می گیرد، تنها یادآور یک چیز است: این که آقای احمدی نژاد، چگونه سرنوشت کشور را میدان هنرنمایی های کودکانه متوهم ترین نیروهای موجود در جامعه ایران کرده است. نیروهایی که همچون مدعیان عملیات انتحاری، هزینه اقدامات تبلیغاتی خود را بر زندگی میلیون ها زن و مرد و کودک ایرانی تحمیل می کنند، ولی در روز حادثه، از میان آنها حداکثر ممکن است مشتی هنرپیشه آماتور دربیاید که تنها بازی جلوی دوربین را بلدند.