در یک سالی که از درگذشت آیت الله منتظری سپری شد مطالب فراوانی در مورد شخصیت علمی، وارستگی اخلاقی و دیدگاه های سیاسی و حقوق بشری او در سایت ها و محافل مختلف مطرح شده است بهمین دلیل سعی خواهم کرد در این یاداشت کوتاه که به مناسبت یکمین گرامیداشت این انسان شایسته تکریم به رشته تحریر درآمده است از زاویه دیگری به این موضوع بپردازم تا به ملال تکرار، ذهن خوانندگان ارجمند را نیازرده باشم گرچه بازگویی و پند گرفتن از زندگانی بزرگ مردانی چون منتظری که به مدعیان آزادگی و قدرت گریزی درس ها آموخته اند نیاز همیشگی مملکت آسیب دیده از حاکمان شیفته قدرت ایران است و از گزند زمان و ابتذال تکرار به دور است.
آقای خمینی درمورخ 6 فروردین 68 و در بحبوحه برکناری آقای منتظری از قائم مقامی رهبری در نامه ای خطاب به ایشان می نویسد که : “والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم.” در نامه مورخ 8 فروردین 68 نیز همین مضمون تکرار می شود: “رهبری جمهوری اسلامی، کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیری است که تحملی بیش از طاقت شما می خواهد و به همین جهت، هم شما و هم من، از ابتدا، با انتخاب شما مخالف بودیم.”
سئوالی که می توان مطرح نمود این است که چرا بنیانگذار جمهوری اسلامی با انتصاب آقای منتظری از سوی مجلس خبرگان به قائم مقامی رهبر مخالف بوده است؟ و یا آقای خمینی بعنوان معمار نظام ولایت فقیه که طبیعتا بهتر از هرکس دیگری با ماهیت آن آشنایی داشته است چه مسیری را پیش روی آن تصور می کرده که برای رهبری آن تحملی بیش از طاقت آیت الله منتظری که سالهای سال را در زندان و تبعید و کوران سخت دوران مبارزه بر علیه رژیم پهلوی سپری کرده بود را طلب می نموده است؟
شاید 21 سال پیش و هنگام برکناری آقای منتظری در سایه فضای بسته و محدود رسانه ای آن زمان یافتن پاسخی برای این سئوالات بخصوص در افکار عمومی که از پشت پرده سیاست حکومت فقیهان بر ایران کمترین اطلاع را داشتند امر ساده ای نبوده باشد اما امروز که به سی و دومین سال استقرار نظام جمهوری اسلامی نزدیک می شویم نباید رمزگشایی از این سخنان چندان کار سخت و دشواری باشد. با توجه به نقش کلیدی رهبر در نظام جمهوری اسلامی می توان عملا شخص ولی فقیه را مسئول تمام امور و نابسامانی ها دانست بنابراین برشمردن تنها اندکی از مختصات حکومت موجود، وضعیت فعلی کشور و نحوه مدیریت آن راهنمای خوبی برای یافتن صفاتی است که فقدان آنها از زاویه دید و دردستگاه ارزشی آقای خمینی موجبات برکناری آقای منتظری از قائم مقامی رهبری را فراهم نمود. گرچه بنظر نگارنده، نداشتتن این خصوصیات نه تنها برای او عیب بحساب نمی آمد بلکه به همان دلیل بود که آیت الله منتظری در کنار صداقت و شجاعت بی نظیرش از محبوبیت روزافزون در جامعه ایران و نزد جریان های سیاسی مختلف و حتی غیردینی برخوردار شد.
در حال حاضر مشروعیت نظام موجود در داخل و خارج به شدت کاهش یافته است؛ البته این قضیه تنها به فضاحتی که زیر نظر مستقیم شخص رهبر در انتخابات ریاست جمهوری اخیر پدید آمده است مربوط نمی شود بلکه به اقدامات تدریجی هواداران “حکومت اسلامی” و طرفداران “جمهور ناب” ارتباط پیدا می کند که در تمامی سالیان گذشته با زر و زور تزویر و حقه و شعبده و در این اواخر مهندسی آرا و تقلب رسوا با تهی کردن مفاهیم دمکراتیکی مانند انتخابات و پارلمان و نمایش مضحکی از شبه دمکراسی زمینه های تعطیلی “جمهوریت” نظام را فراهم نموده اند، برمی گردد. در اثبات این کاهش مشروعیت چه دلیلی بهتر از این که برای اقناع مردم معتزضی که در جریان وقایع پس از انتخابات پرسش ساده ای مانند رای من کجاست؟ را مطرح نمودند از سرکوب و کشتار و شکنجه و تجاوز استفاده شد. در عین حال ناکارآمدی حکومت مدعی اسلام بیداد می کند. برای درک این مقوله به دانش تخصصی و یا رجوع به آمارهای اساسی هم نیازی نیست، کافی است سری به خیابان های تهران و شهرهای بزرگ بزنید تا ببینید که چگونه موضوعی مانند ترافیک و یا آلودگی هوا چه بر سر روان و سلامت مردم آورده است. از دیگر سو بیکاری، تورم و فساد اداری ابعاد گسترده تری از عمق فاجعه ناکارآمدی را آشکار می سازند. رانت خواری و فساد اقتصادی دامن اکثر مسئولین رده بالای حکومتی را آلوده است. درغگویی و فریب افکار عمومی به رویه ثابت حاکمان تبدیل شده است. تسلط نظامیان بر همه ارکان حکومت، ایران را در آستانه میلیتاریسم قرار داده و فضای فوق امنیتی بی سابقه ای را پدیدآورده است. ترجیح منافع شخصی به منفعت اجتماعی که مردم عمدتا آن را از کارگزاران نظام اسلامی آموخته اند جامعه ای ساخته است که در آن “اعتماد” کالای نایاب شده است. نزول شدید سطح رفاه، کاهش قدرت خرید و فقدان تامین اجتماعی مناسب، امواج سهمگین و بنیان برافکنی از ناامنی شغلی، ناامیدی نسبت به آینده و عدم اطمینان از ثبات را همچون سمی مهلک در میان مردم سراسر ایران گسترانیده است.هزینه های کمر شکن درمان بیماری ها که برای تامین آن افراد طبقه متوسط به فقر شدید مبتلا می شوند و بی هدفی آموزش در سطوح مختلف که به سطحی نگری و کم سوادی جامعه منجر شده است، خود حکایت دیگری دارد. اقتصاد تک محصولی، در حل مشکلات جامعه درمانده شده است. برباد رفتن همه سرمایه های اجتماعی و بروزمعضلات اجتماعی و اخلاقی از پناه بردن جوانان به افیون و تضعیف بنیان خانواده تا تن فروشی و رواج خرافه را نیز می توان از پیامدهای ناکارآمدی همه جانبه نظام تحت رهبری شخص ولی فقیه دانست.
همه اینها در حالی اتفاق می افتند که امروزه دیگر برتری حکومت ها با ملاک های کهنه ای مانند قدرت نظامی ، امنیت پلیسی و یا جنگ افزارهای اتمی سنجیده نمی شوند بلکه پارامترهایی نظیر میزان به رسمیت شناخته شدن حق اعتراض برای مردم، درجه آزادی بیان و امکان چرخش مسالمت آمیز قدرت و کارآمدی سیستم های مختلف، محک شده است. جهل مرکب حاکمان بی منطق و بی دانش ایران و نواختن سرنای اقتدار و توسعه یافتگی از سر بزرگش تا این لحظه جز فقر عمومی،عقب ماندگی علمی، انزوای کشور، تحریم و تنزل منزلت ایرانیان و از سوی دیگر ناامیدی و افسردگی مردم نتیجه ای در بر نداشته است و تاکید لجوجانه و غیرمنطبق با منطق حکومت داری رهبر و به تبع آن منصوبان مصلوب الاختیارش در دفاتر ریاست جمهوری،مجلس و قوه قضائیه در بی توجهی به درخواست ها ی بین المللی برای اعتماد سازی، دورنمای بسیار نگران کننده تری برای آینده کشور ایجاد کرده است.
وضعیت ایران از نظر سازمان یابی اعتراضات ساده مردمی و تبدیل آنها به درخواست برای تغییر نظام بی سابقه است و ممکن است که هر لحظه کاسه صبر مردم در برابر آنچه که به نام خدا و نمایندگی امام زمان بر آنها می رود به سر آید. به یمن و میمنت تلاش های شبانه روزی اطرافیان رهبر، شعاع دایره ضد انقلاب به اندازه ای افزایش یافته است که بزودی ولی فقیه و تعداد معدودی از سینه چاکان او در مرکز این دایره هفتاد و پنج ملیونی همانند نقطه ناچیزی تنها خواهند ماند. سرکوب اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز مردم ( آنهم نه مثلا برای سرنگونی رژیم!) به حدی سبوعانه و غیر قابل تصور است که تا مدتها این شایعه بر سر زبانها بود که نیرو های ویژه سرکوب از براداران حزب الله لبنان و فلسطین و جنبش های آزادیبخش سایر کشورها تشکیل شده اند که گویا از بیم قطع کمک های سرشار مادی و معنوی! اینگونه قربتا الی الله به جان و مال و آزادی ایرانیان تعدی می نمایند.
انتظار منطقی این بود که معضل تاریخی حزب گریزی و دشمنی حکومت با احزاب آزاد و مستقل بعد از انقلاب به پایان رسیده و شاهد پیدایش ، رشد و تقویت یک نظام حزبی دمکراتیک باشیم. در حالیکه درپایان سی و یکمین سال از حکومت روحانیان بر ایران و در سایه تضاد ماهیتی اصل قرون وسطایی ولایت مطلقه فقیه با شکل گیری و فعالیت احزاب آزاد و مستقل، ضریب نفوذ احزاب در جامعه ایران در پائین ترین حد ممکن برآورد می شود. نکته نگران کننده این موضوع آنجاست که بسیاری از صاحب نظران، فرایند دمکراتیزه شدن و افزایش مشارکت های مردمی در تصمیم سازی های سیاسی و اقتصادی بدون ساخت یابی حزبی و پیدایش سازمان های سیاسی مستقل، پایدار و فراگیر را امری محال می دانند. در بیان بی معنی شدن فعالیت حزبی در ساختار قدرتی که در دوران زعامت ولی فقیه شکل گرفته است و تصویر طنزآلود آن همین بس که اخیرا رئیس جمهور منصوب اعلام نمود که در کشور فقط یک حزب می تواند فعالیت داشته باشد که آنهم “حزب الله” است!
همه شواهد و قراین نشان می دهند که مجموعه اقدامات صورت گرفته در دوران ولی فقیه اول و دوم شرایط سخت و دشواری را بر کشور تحمیل نموده و ایران را در آستانه یک فروپاشی کامل اخلاقی و اجتماعی قرار داده است. بگونه ای که باید اذعان نمود عملکرد مصیبت بار روحانیان در رهبری نظام سلطنتی فقیه و بسته شدن همه راههای اصلاح وضع موجود، در حال سوق دادن جامعه ایران به سمت یک انقلاب دیگر است زیرا آنچه که به نظام های سیاسی اجتماعی فرصت دوام و بقا می دهد میزان کارآمدی آنها در تامین رفاه و سعادت دنیوی شهروندان است اموری که که متاسفانه در دارالحکومه تحت نظررهبری به بهانه برساختن آخرتی موهوم و خاکستری به فراموشی سپرده شده است.
وصف مختصر و شرح کوتاه آنچه که بر سر ایران و ایرانی در حکومت دینی گذشته است و نگاهی به سیره عملی آقای منتظری در دفاع از مظلومان (ولو زندانیان سیاسی که اوج آن را در اعتراض شجاعانه به اعدام های وحشتناک سال 67 دیدیم)، پویایی فقهی که در اواخر عمرشان رای بر شرک آلود بودن نظریه ولایت فقیه دادند، دیدگاه های دمکراتیک و حقوق بشری ایشان (مانند دفاع از حقوق سایر مذاهب و ادیان و اقوام ایرانی) و همچنین عدم برخورداری از روحیه مصلحت پرستی جای هیچ تردیدی را باقی نمی گذارد که تشخیص آقای خمینی برای برکناری او ازقائم مقامی رهبری کاملا درست بوده است زیرا اگر آیت الله منتظری که فاقد روحیات مورد نیاز یک دیکتاتور و عاری از تشخص لازم یک سلطان مستبد بود و در عین حال اعتقادی به قرائت فاشیستی از دین و حکومت نداشت، در راس امور نظامی که با دمکراسی و دنیای امروز بیگانه است، قرار می گرفت می توانست زمینه های برچیده شدن حاکمیت فقیهان بر ایران را تسهیل نماید. آری بدرستی حق با آقای خمینی بود رهبری در جمهوری اسلامی که امروز الگوی تمام عیار یک استبداد دینی و عامل پسرفت در ایران است نیازمند طاقتی بسیار فراتر از تحمل منتظری بود.