حرف روز

نویسنده
غلام پارسیگو

باران سبز…

نک آسمان به رشک است باران سبز ما را
بوسد زمین کف پا یاران سبز ما را
گویی که نوح در فلک درصدر می نشاند
با عز و سرفرازی توفان سبزما را
پاییز وهم زمستان بستان سرای ماهان
کرده است دیدنی تر بستان سبز ما را
ما رود پر خروشیم از عمق دل بجوشیم
از جام سبز نوشیم جریان سبز ما را
صد یوسف ارهمی شد درخاک وخون غلطان
آخر شود گذارش کنعان سبز ما را
تبت یدا لهب ببین دستان هر ستمگر
غل گر زند به پا و دستان سبز ما را
با بند وبست وکشتن دین را کمر شکستن
کی افکنی تزلزل! ارکان سبز ما را
ایران دگر نگنجد در تگنای این فرش
شانی است درخور عرش ایران سبز مارا
تاریخ روسیاهان ماند به روی سیاهی
زرین شود به دفتر دوران سبز ما را
شاهک رسد به شاهی باشیهه های اسبی
دل داده است ایران شاهان سبز ما را
قرآن به چنگ دارند بهر تباهکاری
تفسیر نو بباید !! قرآن سبز ما را
این خیلی ریشمندان سرچشمه ی فسادند
یغماگر وتتارند این خوان سبز ما را
این قوم کیش پیشه عاری ز معرفت شد
زیرا که در نیابند عرفان سبز ما را
قول رسول وآلش بازیچه هاسازند
عما مه رسول و جانان سبز ما را
فرعون را ز بدعت دعوی بود ولایت
احسن به گام پور عمران سبز ما را

سهـراب ارچـه کشتی با آن همه پلشتی
شهنامه خوش بود هم پایان سبز مارا

طرح از وانشا رودبارکی