حسین شریعتمداری کجاست؟

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

در بحران های سیاسی همیشه کیهان یک پای  ثابت ماجراست اما کیهان یک سو و حسین شریعتمداری سوی دیگر. یعنی هر آنچه بر اساس “عادت مالوف و سنت مسبوق آن جریده”  در حمله به دگر اندیشان و اصلاح گرایان بیاید یک طرف اما آنگاه که حسین شریعتمداری قلمفرسایی می کند کفه اتهامات سنگین تر می شود.  این روزها آنگونه که باید از برادر حسین شریعتمداری خبری نیست .

 او که به کرات به کروبی و یارانش تاخته بود و مکرر میرحسین و هوادارانش را نیز نواخته بود این روزها کجاست و چه می کند؟ تکلیف آنان که یک سوی ماجرا بودند و در حلقه هواداران دو نامزد اصلاح طلب از زخم و هتک و اهانت و اتهام سازی مدیر مسول کیهان در امان نبودند روشن است و همه می دانند که آنها کجایند این روزها.  اما او که یک تنه همه آنان که مثل او نمی اندیشیدند را گاهی با زبان لودگی گاهی با زبات امنیتی تحقیر و تهدید می کرد، کجاست؟ آنان که راهی جز صندوق را برای تغییر برنگزیده بودند، این روزها در سلول های انفرادی سخت دارند بازجویی می شوند اما او که هر گامی  برای تغییر را مراد صهیونیست ها می دانست، مشغول چه کاری هست این روزها؟

 همه می دانند کسانی که روزهای سخت زندان را سپری می کنند و تاکنون هم خبری از حال و احوال زارشان به خانواده ها نرسیده است.  کجا هستند اما کسی نمی داند او که پیش از به حبس شدن سران احزاب و روزنامه نگاران و فعالین دانشجویی و سیاسی،  گرا را برای احضار آنان داده بود کجاست؟

نمی خواهم بدبینانه به این ماجرا نگاه کنم اما کشمکش های دقیقه نود انتخابات نهم ریاست جمهوری از یاد نرفته است هنوز آنگاه که شیخ از کوره در رفت و خطاب به  شریعتمداری نوشت : “ تیغ کیهان در دریدن اعتماد مردم به اصلاح طلبان را کندتر از آن دیدم که نیازی به در افتادن با کیهان باشد اما اکنون که حد گذرانده اید و از آن بدتر افزون بر من، یارانم را نیز متهم ساخته اید چاره‌ای جز آن ندیدم که با شخص شما یک بار برای همیشه سخن بگویم و حجت تمام کنم تا بدانید که این بار نه با سعیدی سیرجانی که با مهدی کروبی سخن میگویید.»  مدیر معروف جریده کیهان نیز فردای همان روز چنین پاسخ گفت:  « بارها تاسف خورده ام که چرا افتخار بازجو بودن نصیبم نشده است.”

 کسانی که دامنه یک اعتراض آرام و ساده را با نشنیدن ها و نادیده انگاشتن ها چنان گسترده می کنند که دیگر از پس جمع کردن آن بر نمی آیند، بی شک نیاز به یک تشکیلات قوی دارند تا جمعی را به هر شیوه ای مجبور به حضور در برابر دوربین های صدا و سیما کنند تا بدین طریق بتوانند توهمات خود را به  توده مردم نیز القا کنند.  سریال تلوزیونی اعتراف های رنگین آغاز شده است و بی شک کسانی می توانند واقعیت آشکار یک جامعه غمگین و ناراضی را صد و هشتاد درجه تغییر دهند و ردپای انگلیس و صهیونیست و یگر کشورهای غربی را بر آن ببینند که به جای استدلال ،همواره اتهام زده اند. کسانی می توانند جوانان معصوم و معتقد به تغییر به شیوه مدنی را وادار به نشستن پای دوربین های معروف صدا وسیما کنند که همواره افتخار برای انجام چنین کارهایی را داشته اند.

 کسانی می توانند چشم بر همه اصرارهای  اصلاح طلبان به ایمان و باورشان به ظرفیت های قانون اساسی و اصلاح تغییر آن در داخل ببندند که همواره در اتهامات زنجیره ای خود نیز چشم بر ایمان مومنان بستند و آنها را مفسد ان برانداز لقب داده اند.  این روزها مردم به جرم باورشان به صندوق های رای هر روز در خیابان های شهر قربانی می شوند، روزنامه نگاران و دگر اندیشان نیز به جرم تشویق مردم و کشاندن آنان به پای همان صندوق ها بازجویی می شوند.  در این میان  جای او که  “ای کاش”  گویان در جریده خود افتخار بازجو شدن را آرزو می کرد در عرصه رسانه ای کشور خالیست به همان اندازه که جای همه مومنان در میان مردمی که به جای چشم دوختن به بیگانگان راه اصلاح را در خانه یافته بودند، نیز خالیست تا شاید روزی زانویشان را خم کنند و اعترافی از آنان بگیرند که وصل به صهیونیست ها( واژه مورد علاقه برادر حسین)  بوده اند و این الله اکبر ها و یا حسین ها هم همان قرآن بر سر نیزه کردن است و لاغیر.

 شگفتا که پیامبر همین جمع مدعی، عمر خویش وفق نمود تا کافری  به مسلمانی اقرار کند و مومن شود اما این قوم  مدعی مسلمانی عمر خویش مصروف می کنند تا از مومنی اعتراف به کافر بودن بگیرند.