چرا دست از سر خانواده ها برنمی دارید؟

محمد ملکی
محمد ملکی

[سخنی با مسئولین امنیتی کشور]

چند روزی است که بعلت سرما و برف و تشدید بیماری در منزل استراحت می کنم. امروز ساعت ۶ عصر بود که پسرم، ابوذر، تماس گرفت و گفت آقای بازجو تلفن کرده و گفته من و شما به اداره اطلاعات برویم. به پسرم گفتم اگر شماره تلفن بازجو را داری با او تماس بگیر و بگو من در شرایطی نیستم که بتوانم به دیدار ایشان بروم. از این گذشته من به هیچ وجه با احضار تلفنی جایی نمیروم. اگر با من کاری دارند با نامه احضارم کنند.


من نمیفهمم اصلا چه دلیلی وجود دارد که با فرزند من که در این سالها هزاران گرفتاری برایش درست کرده اند تماس می گیرند و او را تحت فشار میگذارند. مدرک لیسانش ابوذر را سالهاست به دلیل فرزند محمد ملکی بودن مصادره کرده اید و نمی دهید. او را چندین بار به اداره اطلاعات احضار کرده اید و او را تحت فشار گذاشته اید و سئوالاتی که به هیچ وجه به او ارتباطی نداشته را از او پرسیده اید. از شرکت او در امتحانات دانشگاه ممانعت کرده اید و آرامش همسر و زندگی اش را برهم زده اید و دهها مشکل دیگر برایش درست کرده اید، تنها بدلیل اینکه فرزند محمد ملکی است.


آقای روحانی امروز در دانشگاه و در حضور دانشگاهیان پرسیده اند که چرا دانشگاه ساکت است و استادان سکوت کرده اند؟
آقای رییس جمهور؛ من در این سالها در برابر اعمال تشنج زا و خشونت آفرین مقامات حاکم که منجر به تحریمهای کمرشکن علیه ملت ما شد سکوت نکردم و اعتراض کردم.


آقای رییس جمهور؛ من در برابر نقض حقوق بشر در کشورم و زندانی کردن فعالان سیاسی و عقیدتی سکوت نکردم و اعتراض کردم.


آقای رییس جمهور؛ من در برابر موج بی رویه اعدام ها و ترویج خشونت در جامعه سکوت نکردم و اعتراض کردم.
 آقای رییس جمهور من یک دانشگاهی هستم و در این سالها سکوت نکردم و این وضعیتی است که برای خود و خانواده ام ایجاد کرده اند.


جناب رییس جمهور؛ تنها چند ساعت پس از سخنرانی شما از وزارت اطلاعات با من و فرزندم تماس گرفته اند تا من را هم وادار به سکوت کنند. من در این سالها بارها گفته ام سکوت نخواهم کرد و هر حکمی میخواهید به من بدهید. حال انتظار دارید که دانشگاهیان سکوتشان را بشکنند؟


من تاکنون تحمل کردم و این اذیت و آزارها که به خانواده من وارد شده را بطور علنی مطرح نکرده بودم. اما دیگر طاقتم تمام شده و از مقامات حکومت سوال میکنم که اگر با من مشکلی دارید تقصیر خانواده ام چیست و با آنها چه کار دارید؟ چرا ابوذر را اینقدر اذیت میکنید؟ چرا مرا ممنوع الخروج کرده اید و مانع از سفر من برای دیدن فرزندم شده اید؟ چرا تهدید میکنید تا فرزندم، عمار، نتواند برای دیدن مادر و پدرش به کشور بیاید؟


بسیاری از خانواده های سیاسی دچار چنین مشکلاتی هستند و از این مسائل رنج میبرند. آقایان بس کنید و از خدا بترسید و از عاقبت دیگران عبرت بگیرید.


اگر این آزارها ادامه یابد من بطور مستقیم به سازمانهای بین المللی حقوق بشری و گزارشگر ویژه سازمان ملل در این باره شکایت خواهم برد.