پس از پایان سخنرانی باراک حسین اوباما، رئیس جمهور آمریکا، در دانشگاه قاهره واکنشهای گسترده ای در سراسر جهان پدید آمد و این سخرانی تقریبا به طور اجماعی مثبت ارزیابی شد و هرکس به بیانی ارزیابی مثبت خود را اظهار کرد. شاید یکی از زیبا ترین و رساترین بیان و تعبیر بوسیلة یکی از سیاستمداران اسپانیا گفته شده باشد که گفت: “نوری در انتهای تونل”.
در سال گذشته در گرماگرم جنگ فاجعه بار غزه و تهاجم ضد انسانی و نابرابر اسرائیل به مردم این ناحیه در همین سایت “روز آنلاین” دو مقاله نوشتم با عناوین: “صلح بدون عدالت؟” و “سیاستمداران جهان و آمریکا بخوانند” و پس از آن در فروردین ماه در ارتباط با سخنان اوباما در ترکیه نوشته ای داشتم تحت عنوان “اوباما و جهان اسلام”. در دو مقاله نخست در بارة روابط گذشته و حال مسلمانان و جهان اسلام با جهان غرب و بویژه آمریکا با تمرکز روی مسائل خاورمیانه و مخصوصا معظل پیچیدة فلسطین سخن رفته بود و در مقاله دوم نیز به طور کلی در زمینة روابط آمریکا و غرب با جهان اسلام و چگونگی بهبود این روابط تحلیلی همراه با پشنهاداتی مطالبی ارائه شده بود. اکنون با کمال خرسندی می بینم که آن تحلیلها و دغدغه ها و حتی پشنهاد ها کم و بیش در گفتارها و رفتارها و سیاستهای رئیس جمهور جدید آمریکا در زمینة جهان اسلام و خاورمیانه انعکاس روشن و امیدوارکننده ای دارد. این کوششهای صادقانه همان نوری است که در انتهای تونل طولانی و تاریک و حداقل نیمه تاریک خاورمیانه عربی و اسلامی به چشم میآید.
واقعیت این است که من وقتی که سخرانی اوباما در قاهره را میدیدم و میشنیدم، چنان دچار هیجان شده بودم که چند بار چشمان نگرانم نمناک شد، اما نمیدانم اشک شوق بود یا اشک حسرت! شوق به خاطر این که میدیدم برای نخستین بار یک پرزیدنت بر آمده از یک خانوادة مهاجر رنگین پوست مسلمان آمریکا با آگاهی قابل توجه از تاریج جهان و آمریکا و اسلام و جهان اسلام به رعایت عدالت و انصاف و شناخت متقابل غرب و جهان اسلام و حل عادلانه معظل فلسطین و بر قراری صلح قابل قبول در یک کشور اسلامی سخن میگوید و در کلام او از نفرت و خشونت و غیریت سازیهای ویرانگر نشانی نیست و نوری را در انتهای تونل بی اعتمادیها و خشونتها و نفرتها روشن میکند. اما اشک حسرت برای این که چرا در کشورهای اسلامی و بویژه در میان همتایان اوباما در میان سران این کشورها همتایی برای رئیس جمهور مسیحی آمریکا نمی بینیم؟ آنچه در میان دولتمردان خاورمیانه و ممالک اسلامی به روشنی میبینیم یا بی تفاوتی است یا وادادگی است و یا بنیادگرایی که جز دشمن سازی و دشنام گویی و تولید خشونت و ایجاد کینه و پراکندن نفرت در میان مسلمانان و یا در رابطة جهان اسلام و جهان غرب کاری و هنری ندارد. امروز مشکل اصلی مسلمانان و جوامع اسلامی در درون خودشان و در دست به اصطلاح خودیها است نه دیگران.
به هرحال اکنون پرسش اساسی این است که در برابر دعوت و گفتار صلح طلبانه و به گمان من و اغلب مردم جهان صادقانه و منصفانه و میانه روانه اوباما چه باید کرد و یا بهتر است بگوییم سران کشورهای اسلامی چه باید بکنند؟ تردیدی نیست که یک فرصت استثنایی در جهان پیدا شده است تا مسلمانان و سیاستمداران و روشنفکران و مصلحان مسلمان به بازنگری خود و مصالح جوامع مسلمان و وضعیت دردناک اغلب جوامع اسلامی بپردازند و راهی برای برونرفت از این وضعیت نابسامان بیابند. اکنون حتی دولت آمریکا برای بهبود روابطش با مسلمانان و حداقل عدم تحریک بنیادگرایان و افراطیون حاضر شده است که از اصطلاح منفی و تحریک کنندة تروریسم دست بردارد و آمادگی خود و طبعا جهان پیشرفته را برای پیشرفت و توسعه مدنی و اقتصادی و گسترش دموکراسی جوامع اسلامی و ممالک عربی خاورمیانه اعلام کرده است. مشکل بنیادین این جوامع عقب ماندگی تمدنی و یا به تعبیر قدیمی تر “انحطاط” است و به همین دلیل از صد سال پیش هدف تمام مصلحان مسلمان اعم از روشنفکران و سیاستمداران رفع این معظل بوده است که هنوز نیز به هدف خود نرسیده است.
یکی از مشکلات اساسی در جهان اسلام و خاورمیانه، مسألة فلسطین است که چون زخمی عمیق و چرکین در پیکر مجروح منطقه وجود دارد و موجب رنج و آزار است. در این مورد نیز اوباما حداقل تا کنون در حد طرح ایده ها و رویکرد ها به اصل مشکل تا حدودی عادلانه و منصفانه توجه کرده است. فکر میکنم اکنون فرصت مناسبی است که در مرحله نخست خود فلسطینی ها و بعد اعراب منطقه و آنگاه مسلمانان و رهبران کشورهای اسلامی به روند صلح و آرامش بپیوندند و بکوشند حقوق حداقلی فلسطینیان رنج کشیده و آواره را تأمین کنند و برای تشکیل دولت مستقل فلسطین بکوشند؛ طرحی که خوشبختانه با حمایت اوباما و دیگر رهبران غرب و جهان روبرو شده است. واقعیت به ما میگوید که جنگ و خشونت و شعارهای نا معقول و بی فرجام و حتی بد فرجام نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه بر مشکلات میافزاید. در این میان دولت خشن و زورگوی اسرائیل است که مانند گذشته نه به عدالت توجه میکند و نه به قوانین و تعهداتش پایبند است. به نظر میرسد چالش دولت اوباما پس از این بیشتر با اسرائیل خواهد بود تا اعراب و حتی خود فلسطینی ها.
و اما در مورد ایران نیز اوباما تا کنون روش و منش معقول و انسانی و واقع بینانه ای را در پیش گرفته است. او دست خود را برای رهایی از اسارت گذشته ها و ساختن آینده ای بهتر و همراه با صلح و امنیت دراز کرده و اکنون این رهبران ایرانند که به گفتة اوباما باید مشت گره کرده و مبارزه جوی خود را باز کنند و راه صلح و البته همراه با تأمین منافع ملی را در پیش بگیرند. بویژه ایشان در گفتار قاهره برای نخستین بار در میان رؤسای جمهور آمریکا به صورت خیلی ظریف و البته با صراحت دخالت دولت وقت آمریکا در کودتای 28 مردا بر ضد دولت ملی دکتر مصدق را تصدیق و محکوم کرد.
به هرحال مسلمانان و جهان اسلام و بویژه رهبران کشورهای در شرایط ویژه ای قرار دارند و عقل و تجربه و عدالت اقتضا میکند که از فرصت به دست آمده برای گشودن گرههای تودرتوی مشکلات جوامع اسلامی استفاده کنند. البته در این میان روشتفکران و مصلحان و نواندیشان مسلمان، که در سه جبهة سنتگرایی دینی، بنیادگرای اسلامی و سلطه گریهای استعماری میجنگند، وظیفه دارند که در حد توان خود به این روند یاری رسانند.