هنوز بیش از پنج ماه از انتخابات ریاست جمهوری 88 نمی گذرد. اعتراض مردم که در آغاز به نتیجه انتخابات، جابجائی آراء و غصب مقام ریاست جمهوری بود، بواسطه سوء تدبیر رهبر جمهوری اسلامی به سرعت به جنبشی ضد استبدادی تبدیل شد. اگر چه رژیم جمهوری اسلامی بجای پذیرش اعتراضهای قانونی مردم، با استفاده از “روش مشت آهنین” نشان داده که صبغه ظاهرا اسلامی هیچ تفاوتی در شیوه مواجهه رژیمهای دیکتاتوری قبل و بعد از انقلاب با مردم خود نداشته است. سیطره بی چون و چرای فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر کلیه مجاری تصمیم گیری جمهوری اسلامی، ایران را به پادگانی بزرگ با حکومتی نظامی تبدیل کرده است.
اکنون صدای اعتراض سبز ملت ایران از همه جا به گوش می رسد. از تظاهرات دولتی که چند دهه ملک طلق وفاداران به حکومت بود، تا جلسات تشرف اصناف و اقشار مختلف به محضر مقام معظم ولایت. سخنان بیادماندنی دانشجوی المپیادی در جلسه تصنعی تشرف نخبگان دانشجو و استفاده نیکوی معترضان از تظاهرات روز قدس و 13 آبان دلیل دیگری بر پیشرفت موج سبز دموکراسی خواهی به سبک ایرانی است.
“استبداد دینی” به رهبری آقای خامنه ای و با فعالیت چشمگیر “پاسداران انقلاب اسلامیِ” دیروز و “پاسداران استبداد دینیِ” امروز تمام مجاری قانونی اعتراض مردم را بسته است. اگر کشور درست اداره شده بود، مجلس شورای اسلامی می باید نماینده اقشار مختلف و تنوعهای موجود در مردم باشد. شورای نگهبان با مهره چینی خود مجلس شورا را به مجلس مشورتی بسیار کم اثر تبدیل کرده است که بود و نبودش چندان احساس نمی شود. در این “مجلس پاستوریزه” حتی یک نماینده به یک دهم قامت رشید زنده یاد سید حسن مدرس هم امکان حضور نیافته تا با سوال و استیضاح خود از بی کفایتی وزیران و بی تدبیری رئیس جمهور غاصب بپرسد و اعتراض قانونی اکثریت مردم را در خانه ملت نمایندگی کند.
اگر اداره کشور به روال قانونی بود، مجلس خبرگان رهبری می بایست بجای مداحی و تملق به وظیفه قانونی و شرعی نظارت بر عمکرد رهبری می پرداخت، و آنچه را آن دانشجوی شریف در حسینیه سلطان جائر بر زبان راند، این خبرگان می بایست در قالب نخستین استیضاح رهبر ستمگر پیاده می کردند و بجز یک نفر و نصفی نگفتند و نام خود را به عنوان وعاظ السلاطین در تاریخ ثبت کردند.
اگر کشور بر اساس قانون اداره می شد، شاهد آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات بودیم، نه اینکه هر روز روزنامه ای بدون حکم دادگاه توقیف شود و مجاری اینترنتی فیلتر شود. اگر کشور قانونی اداره می شد آئین دادرسی در محاکم ما حکم کیمیای احمر نداشت و برخورداری از وکیل غیر تسخیری و غیر تحمیلی، دادگاه علنی باحضور هیأت منصفه، اتهام براساس قوانین موضوعه و تفسیر مضیّق به نفع متهم بعد از یکصد و اندی سال مطالبه “عدالتخانه” هنوز مطالبه اصلی این ملت نبود.
اگر در این حکومت نظر مردم محلی از اعراب داشت، راهی قانونی برای اصلاح قانون اساسی و رهاشدن مردم از ستمهای استبداد مطلقه مادام العمر غیر مسئول پیش بینی شده بود. اکنون آقای خامنه ای همه راههای قانونی و مسالمت آمیز انتقاد و مخالفت را مسدود کرده است. حتی در صندوقهای رأی مردم هم دست برده است. مردم برای تغییر وضع موجود به هر دری که زده اند، در را برویشان بسته است. آنچه برای مردم باقی مانده است خیابانهای شهرهاست و استفاده از فرصتهای محدودی از قبیل تظاهرات دولتی روز قدس و 13 آبان.
اما جنبش سبز با همه محدودیتهایش هر روز پخته تر و عمیق تر می شود. شعارها اگرچه نه توسط رهبران جنبش قابل کنترل است و نه از میزان گسترش آنها در میان تظاهرکنندگان آمار دقیقی در دست است، اما می توان گفت در مجموع روندی تکاملی را طی کرده است. تظاهرکنندگان به زودی از پرداختن به دولتمردان کم شخصیتی مثل محمود احمدی نژاد، “چشم فتنه” را نشانه رفتند. آنها به درایت مرکز استبداد دینی و صحنه گردان دیکتاتوری در ایران را به کانون اصلی اعتراضهای خود تبدیل کردند. “مرگ بر دیکتاتور” از همان آغاز پس از “الله اکبر” به شعار اصلی تبدیل شد.
تظاهرات سیزدهم آبان 88 نقطه عطفی در جنبش سبز ملت ایران بود. می توان 23 خرداد تا 13 آبان را مرحله اول جنبش سبز نام نهاد. این مرحله اعتراض به دزیده شدن آراء و غصبی بودن ریاست جمهوری در کنار نقد دیکتاتوری مقام رهبری مطالبه اصلی ملت بود. از 13 آبان به یک معنی مرحله دوم جنبش آغاز شد. مرحله دوم جنبش سبز را وارد مرحله ضد استبدادی تمام عیار کرد و از اعتراض به انتخابات فرمایشی به اعتراض به ولی مطلق فقیه ارتقا داد.
با توجه با اینکه جنبش هنوز نتوانسته آراء دزدیده شده از صندوق انتخابات را پس بگیرد و رئیس جمهور غاصب هنوز با وقاحت بر سر کار است، اشتهای شدید معترضان جوان سبز در به چالش کشیدن رهبر جمهوری اسلامی جای مطالعه دارد. مهم این است که بتوانیم راهکاری برای برون رفت از این بحران با کمترین هزینه بیابیم. با مطالعه این نقطه عطف می توان دورنمائی از نقشه راه جنبش سبز را در دو سه ماه آینده ترسیم کرد. در پیمودن این راه دشوار پنج نکته قابل توجه است.
اول: زدودن نمادهای دیکتاتوری
برای نخستین بار در سی ساله اخیر تصویر بزرگ پارچه ای (بیلبرد) آقای خامنه ای توسط تظاهرکنندگان خشمگین در پایتخت پاره و سپس لگدکوب شد. علیرغم حضور چشمگیر نیروهای انتظامی و امنیتی این اقدام در روز روشن اتفاق افتاد و بلافاصله توسط موبایل تظاهرکنندگان ضبط شد و به یاری شبکه اینترنت در تمام دنیا منتشر شد و همگان دیدند که در روز 13 آبان که بطور رسمی پرچم آمریکا لگدکوب می شد این بار ستیز با استبداد داخلی از ستیز با استکبار خارجی پیشی گرفت. بیشک اگر ممنوعیت ساخت مجسمه انسان در فقه اسلامی نمی بود بجای پاره کردن بیلبرد، این مجسمه مقام معظم رهبری بود که به زیر کشیده می شد.
در سال 57 فاصله به زیر کشیده شدن مجسمه های محمد رضا پهلوی و سقوط رژیم شاهنشاهی بسیار کوتاه بود. در عراق صدامی نیز وضع به همین منوال بود. اگر چه هیچکس باور نمی کرد در جمهوری اسلامی اعتراضات مردمی به این سرعت به مرحله به زیر کشیدن نمادهای دیکتاتوری برسد، اما به نظر می رسد هنوز راه درازی تا حذف دیکتاتور از صحنه جامعه در پیش داریم. فراموش نکنیم که در سال 32 هم مجسمه شاه سرنگون شد، اما بیست و پنج سال طول کشید تا کشور از حکومت شاه دیکتاتور سکولار نجات پیدا کند.
دوم: شعارهای ضد استبدادی جنبش
شعارهای روز سیزده آبان اکثرا متمرکز بر حمله به دیکتاتوری آقای خامنه ای بود. چه کسی باور می کرد جنبش سبز در این پنج ماه به این سرعت پیشرفت کند؟ و به این ظرافت به کانون فساد قدرت در کشورش پی ببرد و از شعار “رأی من کو؟” به شعار جسورانه “خامنه ای قاتله، ولایتش باطله” (اعتراض به کشته شدن نزدیک هفتاد جوان بیگناه در تظاهرات مسالمت آمیز خیابانی و زندانها در خرداد و تیر 88 و اشاره به سلب شرط مهم عدالت از مقام ولایت مطلقه بواسطه آن) ارتقا پیدا کند. شعارهای خودجوش تظاهرکنندگان ایرانی در تهران و چند شهر بزرگ تجسم ادبار، نفرت و عدم رضایت عمیق ملت ایران از رهبر جمهوری اسلامی آقای علی خامنه ای است.
وقتی تمامی مجاری قانونی ابراز مخالفت با رهبری از صندوقهای رأی گرفته تا رسانه های ارتباط جمعی توسط رهبر و نظامیان پاسدار مسدود می شود، خشم ملی در کف خیابان فوران می کند. وقتی منتقد و مخالف قانون در مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی و انتخابات ریاست جمهوری تحمل نمی شود، به ناچار صدای قهر ملت که البته گاهی مودبانه هم نیست از چهارسوی ایران به گوش می رسد. اگرچه این شعارها به مراتب از خواست و ظرفیت رهبران جنبش سبز بالاتر است، اما همگان باید بدانند مدیریت بیست ساله آقای خامنه ای در پیشگاه ملت ایران رفوزه شده است.
دیکتاتوری که خود را نماینده خدا روی زمین و ولی امر مسلمین جهان می داند به حدی منفور است که حتی در پایتخت خود هم علیرغم حکومت نظامیش از خشم عمومی در امان نیست. کسی که هیچ نظارت بشری بر عملکرد ظالمانه و غیر مدبرانه خود را برنتابیده است اینک در تظاهرات خیابانی مورد نقد تند شهروندان ایرانی قرار می گیرد. آقای خامنه ای باید قبول کند اکثر مردم ایران درباره او دقیقا همان احساسی را دارند که در سال 1357 درباره شاه مخلوع داشتند. آیا وی از سرنوشت محمدرضا پهلوی عبرت گرفته یا راه نادرست او را ادامه خواهد داد؟ تا کنون که نشانه ای از عبرت به چشم نمی خورد، ظاهرا قدرت مطلقه صاحبانش را کر و کور می کند “صُمٌ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایَرجِعون”.
درباره برخی شعارها دو ملاحظه گذرا قابل ذکر است. یکی اینکه حتی در زمانی که با سبعیت زائدالوصف مزدوران کودتا مواجه می شویم یادمان باشد که پیرو امامی هستیم که خوش ندارد پیروانش حتی به دشمنان خدا هم دشنام بدهند. بر این اساس جنبش سبز جنبشی اخلاقی است. دوم اگر چه در جنبش سبز، ستیز با استبداد داخلی قلب جنبش است، و از ماجراجوئی ها و دشمن تراشی های رهبران بی تدبیر ایران دل خونی دارد، اما معنای آن هرگز چشم دوختن به عنایت آمریکا و اروپا و اغماض از ستم اسرائیل به اهالی فلسطین نیست. بگذریم.
سوم: ادامه سیاست مشت آهنین و زور عریان
سبعیت زائدالوصف مزدوران رژیم کودتا در روز 13 آبان حکایت از تداوم سیاست شکست خورده “مشت آهنین” دارد. آقای خامنه ای می پندارد با سرکوب وحشیانه تظاهرکنندگان موفق به پایان دادن اعتراض ملی می شود. وی با مهندسی تک تک انتخابات توسط شورای نگهبان تحت امرش از ورود هر منتقد و مخالف شناخته شده ای در قوای مقننه و مجریه جلوگیری کرده است. ترازوی قوه قضائیه را نیز به آهنربای سیاست وصل کرده و پاسداران انقلاب و قوای انتظامی و امنیتی را به پاسداران استبداد و حکومت مطلقه شخصی تبدیل کرده است. در صدا و سیمای حکومتی دروغ و تزویر به جامعه تزریق می شود. زمامداری آقای خامنه ای علم ستیز و خرد گریز است. از مراجعه به آراء عمومی وحشت دارد.
چنین شیوه حکومت داری چاره ای جز پناه بردن به زور عریان و خشونت بی حد و مرز و سرکوب و وحشت و زندان ندارد. در دوران شاه مخلوع، هویدا می گفت “به امید روزی که هر ایرانی یک پیکان داشته باشد.” آقای خامنه ای به سمتی پیش می رود که هر ایرانی را صاحب پرونده قضائی کند، با دانشگاهی بنام زندان آشنا کند و مهر ومحبت را با ضربات باتوم بسیجی ها و پاسداران معنی ببخشد. حکومتی که با مردمش با منطق چماق و باتوم سخن بگوید، به ضعف مفرط خود اقرار کرده است. قوت حکومت به امکان انتقاد آزادانه از زمامداران سنجیده می شود نه تعداد زندانیان سیاسی و مجروحان اعتراضات خیابانی.
به راستی از آقای خامنه ای باید پرسید اگر کسی شما را قبول نداشته باشد و از عملکرد شما انتقاد داشته باشد چگونه می تواند به وظیفه شرعی امر به معروف و نهی از منکر یا وظیفه قانونی انتقاد از کاستی ها عمل کند و سالم بماند؟
اما حکومت هرچه بیشتر از سیاست مشت آهنین و زور عریان استفاده کند، بیشتر از حساب محدود مشروعیت خود خرج کرده است. استفاده مدام و بی حد و حساب از زور عریان و سرکوب حکومت را به بحران فزاینده مشروعیت مواجه می کند. مشت آهنین هر چه بیاورد، مشروعیت نمی آورد. از سوی دیگر تداوم چنین سیاستی صف محافظه کاران را به تفرقه و تشتت می کشاند. مشاهده کردار خلاف شرع و اخلاق و قانون پاسداران استبداد وجدان بسیاری از طرفداران رژیم را هم جریحه دار کرده است.
چهارم: تأکید بر ادامه مبارزه مسالمت آمیز
خشونت عریان رژیم کودتا و سیاست سرکوب ولایت جائر به خشن کردن فضای معترضان می انجامد. پناه بردن معترضان خیابانی به خشونت برای دفاع از خود یا مقابله به مثل، خروج از جنبش سبز است. جنبش سبز جنبشی مسالمت آمیز و ضد خشونت است که با شیوه مقاومت مدنی به اصلاح انحرافات سیاسی می پردازد. بیشک هیچ سبزی از سلاح گرم یا سرد حتی برای دفاع از خود دربرابر خشونت ماموران رژیم استفاده نمی کند.هر گونه حمله به مراکز عمومی یا تخریب مراکز دولتی و به یک معنی اغتشاش، و افتادن در دام رژیم جمهوری اسلامی است. خشن کردن فضا و جنگ خیابانی از جمعیت می کاهد و راه را برای بکار گیری بیشتر قوای قهریه می گشاید.
برعکس مقاومت مدنی، مبارزه مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت، به پیوستن رو به تزاید مردم و افزایش چشمگیر معترضان می انجامد و حکومت را در استفاده از قوای قهریه علیه مردم بشدت تحت فشار می گذارد. بگذار تا کتک خوردن معترضان مظلوم ایرانی در عکسها و ویدئوها محکومیت جهانی استبداد دینی را به همراه داشته باشد. نفوذ این تصاویر و فیلمها از دهها جنگ خیابانی بیشتر است. جنبش سبز ضد خشونت و مسالمت آمیز باقی خواهد ماند. حربه مظلومیت به مراتب برّنده تر و نافذتر از هر سلاح دیگری است.
پنجم: سه مناسبت سبز پیش رو
انقلاب اسلامی با چهلم شهیدان تداوم یافت و به پیروزی رسید. سلطان جائر جمهوری اسلامی از یک سو بشدت از برگزاری مراسم ختم و چهلم شهیدان مظلوم جلوگیری کرده با دولتی کردن مساجد عملا از تبدیل آنها به پایگاههای مقاومت مردمی گریخته است؛ از سوی دیگر بعد از رسوائی کهریزک و محکومیت جهانی کشتار تظاهرکنندگان بی دفاع خیابانی، به مزدوران خود دستور کتک زدن به قصد کشت و ارعاب و ضرب و جرح بویژه بانوان، اما پرهیز از استفاده از سلاح گرم علیه معترضان را صادر کرده است. جنبش سبز در مقابل با استفاده از کلیه مناسبتهای ملی و دینی و حتی حکومتی به اعتراض قانونی، اخلاقی و دینی خود ادامه خواهد داد.
در سه ماه آینده سه مناسبت شانزدهم آذر، تاسوعا و عاشورا (5 و 6 دی) و 22 بهمن در پیش است. تا کمتر از سه هفته دیگر دانشگاههای ما کانون مبارزات ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری سبزها خواهند بود. محرم امسال محرمی متفاوت و همانند محرم سال 57 پر از حماسه علیه بیداد یزید زمان خواهد بود. و بالاخره در 22 بهمن ملت بیدار ایران با اقتدار تمام خواست خود را که بازگرداندن جامعه به اهداف اصیل انقلاب اسلامی استقلال، آزادی، عدالت به اضافه دموکراسی و حقوق بشراز یک سو و تحقق شعار زیبای “نه شرقی، نه غربی، دولت سبز ملّی” است فریاد خواهد کرد.
سخن آخر
اگر زمامداران بی تدبیرجمهوری اسلامی، “جمهوری اسلامی منهای ولایت فقیه” را نپذیرند، اگر ولایت مطلقه فقیه از قانون جمهوری اسلامی حذف نشود، اگر انتخابات آزاد از نظارت استصوابی ضد شرعی شورای نگهبانِ استبداد تضمین نشود، اگر اجرای متوازن همه اصول قانون اساسی (از جمله اصول فراموش شده فصل حقوق ملت) در مقابل تقلیل قانون اساسی به اصل ولایت مطلقه فقیه و لوازمش نصب العین حاکمان جمهوری اسلامی قرار نگیرد؛ حذف کامل جمهوری اسلامی همراه با کلیه مظاهر اسلامی در عرصه سیاسی دور از انتظار نیست.
اگر آیت الله خامنه ای به بقای جمهوری اسلامی (و نه زمامداری خودش) علاقه مند است، یک راه بیشتر ندارد، ایثارگرانه کناره گیری کند. در غیر این صورت در خوش بینانه ترین فرض وی همراه با نظام ولایت مطلقه فقیه هر دو با موج توفنده اعتراض سبز ملی به زباله دان تاریخ سقوط خواهند کرد. مقاومت سرکوبگرانه آقای خامنه ای در برابر اراده ملی بیشترین آسیب را به حضور حتی دموکراتیک اسلام در عرصه عمومی ایران فردا خواهد داشت. آیا مقام رهبری و پاسداران استبداد دینی شعور ترجیح مصلحت اسلام، جمهوری اسلامی و ایران را بر نفع شخصی خود دارند؟ وقایع یکی دو ماه آینده نشان خواهد داد.