گمشده های فراوانی داریم که هر قدر بدنبال آن می گردیم، پیدایشان نمی کنیم. انسانهای بی شماری بودند که هر کدام راهی را رفته اند تا شاید نشانی از این گم شده ها بیابند، آنها پس از پیمودن راههای طولانی، دریافته اند که هر یک از آن راهها که سالهای متمادی پیموده بودند، کوره راهی بیش نبوده؛ کوره راهی که نشانه های چیزی که بدنبال آن بودند بهنگام پیمودن راههای طولانی، بگوشه ای پرتاب شده و روندگان آن راههای پرت، زمانی به خود آمده اند که دیگر نشانی از گم شده خود را دردست نداشتند.
آنها بارها در حالتی از بهت و حیرت از خود پرسیده اند که ما در جستجوی چه چیزی بودیم؟ این راه سخت را در پی یافتن چه گمشده ای پیموده ایم که اینچنین بی مهابا خود را به کوه و دشت و راههای ناشناخته زده ایم.
روزی که ما چاروق هایمان را بپا کردیم و عزم مان را جزم و نشانی گم شده هایمان را محکم در دست فشردیم و بی ترس و بی مهابا، به راه افتادیم، فقط به یافتن فکر می کردیم، بدون آنکه به این نکته مهم فکر کنیم که برای رسیدن به ناپیداهای خود باید از مسیر درست حرکت و راه مناسب را جستجو کرد.
حال آنکه تمیز راههای اصلی از راههای فرعی و نیز تشخیص کوره راهها، مهمترین گام برای نزدیک شدن به ناپیداهای گرانقدر ماست؛ناپیداهایی که جانهای بیشماری به خاطر آن فدا شده اند. اما نه، پیمودن راههای طولانی، نه فدا شدن جانهای بسیار و نه بیشمار بودن روندگان راه، هیچ یک اسباب یافتن آن ناپیداهای گرانبها را فراهم نکرد.کم نبودند جاده های اصلی اما با راهپیمایان اندک که اتفاقا روندگان آن زودتر به نایافته های خود رسیدند، بسیار زودتر از آن خیل مردمان سرگردان در کوره راهها.
و ما، مایی که بیش از صد سال از فکر کردن مان به آزادی و عدالت می گذرد و امروز به گونه ای دیگر و با انبانی از تجربه های تلخ و شیرین به این دو آرزوی بزرگ نگاه می کنیم، با تمام وجود فهمیده ایم که بدون بستری از دموکراسی هرگز به نایافته های خود نخواهیم رسید.
اگر عدالت دغدغه جدی دیروز و امروز ماست، باید بدانیم که بدون اعتقاد عمیق به جایگاه برابرانسانها، بدون در نظر گرفتن جنسیت، مذهب، نژاد و……هر تلاشی و هر رفتنی، جز چرخ زدن به دور خود چیز دیگری نیست.
امروز یکی از آن گمشده ها که در گوشه ای از ذهن ما به بایگانی سپرده شده و سالها به آرامی در گوشه ای نشسته بود و ما را نگاه می کرد و منتظر بود تا روزی به سراغ او رویم، خود از صندوق ذهن ما بیرون آمده و در برابر دیدگان ما نشسته تا خوب آن را ببیینم، تا به وجودش به یقین برسیم، او آمده بدون آنکه به استقبالش رفته باشیم، اما او مهمان امروز ماست.
او دغدغه چندین ساله ماست، دغدغه در کنار هم بودن های آگاهانه، احترام به حقوق انسانی و شهروندی یکدیگر بر مبنای نگاه برابر به همه شهروندان بدون در نظر گرفتن نژاد، قومیت و مذهب.
امروز نامه آن صد زندانی اهل سنت که بدلایل سیاسی و اعتقادی در زندان رجایی شهر بسر می برند، و در حالی که 30 نفر از آنها که محکوم به اعدام شده اند، از جیش العدل خواسته اند که مرزبانان ایرانی را آزاد کنند؛ و نیز نامه جمعی از زندانیان بلوچ تبعیدی در زندان کارون که خطاب به جیش العدل نوشته اند: داغ تازه ای بر دل مادران این سرزمین نگذارید.
آنها در نامه خود تاکید کرده اند که هر عملی متکی بر خشونت و ترور در این منطقه، به ضرر تمامی شهروندان ایرانی اعم از قوم بلوچ و اهل سنت و دیگران است.
آنها از آزادی سخن گفته اند در حالی که خود در بندند، از رهایی گفته اند در حالیکه محصور دیوارهای بلند و درهای آهنین هستند. دفاع آنها از حقوق مرزبانان شیعه مذهب و دفاع از حق حیات و حق زندگی دیگرهموطنشان و نه گفتن به خشونت، حکایت از آگاهی آنها به در کنار هم بودن بدون دخالت دادن گرایشات مذهبی و قومی دارد.
این، یکی از آن گمشده های گرانقدری است که آرام آرام پیدا شده و نرمک نرمک گامهایش را بر چشم و دل ما گذاشته است. باید که این فرصت را غنیمت شمرد و دستان شان را بگرمی فشرد و بزرگواری و انسان دوستی شان را بر لوح قلب نشاند.