خزان غم انگیزی است. سالی خشک. آسمان هفته پر از عزراییل است. روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان می آید. جمهوری اسلامی به پیشوازش می رود. شمارش معکوس مرگ شهلا جاهد آغاز شده است.
صبح روز یکشنبه است. هوای تهران آلوده. سکوت. بمب! صدای دو انفجار و رنگ خون. دو کارشناس ارشد هسته ای ایران مورد سوء قصد قرار گرفتند. با همسرانشان. دکتر مجید شهریاری، استاد دانشگاه زنده نمی ماند. بقیه راهی بیمارستان می شوند.
اینجا مریوان است. سرد است. دانش آموزان “مدرسه سینا”، دور یک سطل زباله که چیزی در آن در حال سوختن است، جمع شده اند. خودشان را گرم می کنند. باز هم چیزی منفجر می شود. بمب. باز هم خون. اینبار خون کودکان ریخته می شود. جمال امینی ۱۰ ساله کشته می شود. و چند تن از دوستانش زخمی.
بمب. از تهران تا مریوان… خون. از دانش آموز تا استاد دانشگاه. و مرگ که آنها را به هم گره می زند.
باز هم خون. اینبار در کرمانشاه. خون دستانی که در زندان قطع شد. و دادستان کرمانشاه پیشاپیش از خون های دیگری خبر می دهد که قرار است ریخته شود. از دست های دیگری که قرار است قطع شوند.
آنسوتر، دستانی دیگر، دارند می نوازند. پرهام، پسرک احمد زیدآبادی گیتار می نوازد و می خواند. با صدایی غمگین. برای پدر زندانی اش:
- حالا که نیستی و بغض گلوم رو گرفته، چه جوری بشکنمش؟… عذابم می ده این جای خالی. زجرم می ده این خاطرات…
و دست به دست در شبکه های اجتماعی می گردد. صدای پرهام ۱۰ ساله. به گوش همه می رسد. غمگین می کند ولی آزاد نمی کنند.
آزاد نمی کنند ابراهیم یزدی، کهن سالترین زندانی سیاسی را. به رغم درخواستی که کنشگران سیاسی کردند و نوشتند: “دادخواهی ما برای آزادی کهنسالترین زندانی سیاسی ایران دکتر ابراهیم یزدی است که در آستانه ۸۰ سالگی در حالی که عمل سرطان مثانه را پشت سر گذاشته و اخیرا از جراحی قلب باز فراغت یافته است.”
مرخصی نمی دهند به محمد صدیق کبودوند، “پدر حقوق بشر کردستان” که برای دومین بار در دو ماه گذشته در زندان بی هوش شده. در اثر فشار مغزی و عصبی.
تبعید کردند کیوان صمیمی را. تایید کردند حکم ۱۵ ساله حسین رونقی ملکی را. صادر کردند حکم ۱۰ سال زندان برای عماد بهاور. و شش سال حبس برای نسیم سلطان بیگی. بازداشت کردند ابراهیم حسین بر، وبلاگ نویس بلوچ را.
و عبدالله شهبازی کتاب نوشت. زمین خواری امام جمعه سابق شیراز را افشا کرد اما خود محکوم شد. دادگاه بدوی پنج ماه حکم داد اما دادگاه تجدید نظر حکم را افزایش داد.
آذر هنوز نرفته. شهلا جاهد بین مرگ و زندگی است. همه نگران اند. هنوز چهارشنبه نشده…
آیت الله صافی گلپایگانی ریشه خشکسالی را می یابد: بدحجابی! و برف اروپا را پوشانده… مرجع تقلید شیعه حکم جدیدی هم صادر می کند: اعزام زنان ورزشکار به خارج از کشور مایه شرمساری است. زهرا رهنورد هم خواستار خاتمه خشونت سیاسی علیه زنان می شود.
بامداد چهارشنبه می آید. شهلا جاهد بعد از ۹ سال به صفر رسیده. فریاد می زند. گریه می کند. اما چهارپایه را می کشند. سکوت همه جا را می گیرد. عزراییل کارش را تمام کرد. و شهلا دیگر نیست…