“انتخابات” در سه مرحله
رضاعلیجانی
یکی از شعارهای انقلاب ایران، “آزادی” بود. بر این اساس پس از انقلاب توقع عمومی اداره کشور بر اساس اراده آزاد همگانی از طریق انتخابات مجلس، شوراها و… بود. تغییر پیشنویس قانون اساسی مصوب شورای انقلاب که فاقد اصل ولایت فقیه بود اولین انحراف را در مسیر اداره آزاد و دموکراتیک جامعه ایجاد کرد. زان پس نیز انحصارطلبیهای فراگیر و حذف تدریجی منتقدان و دگراندیشان، ادامه یافت. برخی خطاهای بعضی از جریانات مخالف نیز به این روند سیستماتیک و تحمیلی یاری میرساند.
وقتی کار مخالفان غیرخودی به ظاهر یکسره شد، کار حذف به خودیها رسید (حذف آیتالله منتظری، اوج این رویکرد بود). اما کم و بیش نوعی چرخه سیاسی درونسیستمی قدرت جریان داشت. ولی این چرخه نیز توسط ابزار مهلکی به نام “نظارت استصوابی” به شدت تهدید می شد و دایره این چرخه را محدود و محدودتر میساخت. هر چند میزان استفاده از این ارابه حذف، نوسان و شدت و ضعف داشت.
با این “مقدمه” است که بایست وارد بحث انتخابات شد و به نظر میرسد شروع بحث از نقطه عزیمت صرفا و انحصارا مسائل روز نوعی ورود از نیمه و نصفه به ماجرا، به جای شروع از ابتدای منطقی آن است. این نحوه ورود تحلیلگران استراتژیست و فعالان و اکتیویستهای سیاسی مردم و میهن دوست و آرمانگرا را به افرادی صرفا تاکتیسین که میتوانند تاکتیکهای مناسبی را در چارچوب استراتژیهای ناقص و یا نادرست و بیفرجامی مطرح کنند، تقلیل میدهد.
اما در همین ابتدا باید به دسته دیگری نیز اشاره کرد و آن افرادی است که از اساس معتقدند تا جمهوری اسلامی هست و با حضور ولایت فقیه و نظارت استصوابی و وضعیت امنیتی و بسته حاکم بر کشور اساسا نباید در هیچ انتخاباتی شرکت کرد و انتخابات اساسا بیمعناست. با این رویکرد باید بحث دیگری کرد که خارج از موضوع این مقال است. این رویکرد از مقدمات “توصیفی” نسبتا درست (ولو با اغراق و نوعی سادهسازی)، نتیجه “تجویزی” نادرستی میگیرد و از حوزه “عقل نظری” با خطایی خواسته و ناخواسته، به عرصه “عقل عملی” پرش و جهش میکند. اما در عرصه دوم مباحث (یعنی راهبرد و استراتژی پیشنهادی اش) را در بستری از آرزواندیشی درازمدت و منفعلانه قرار میدهد. این رویکرد به طرق مختلف خواهان انقلاب مردمی (و بعضا فشار و حتی حمله خارجی) برای تغییر موازنه قوای سیاسی است. (گرایشات مختلف ظاهرا مشابه در این رویکرد را البته نباید به هیچ وجه همسان و متحد کرد که عملی غیرواقعی و غیر اخلاقی است).
سه گرایش؛ سه متحد استراتژیک
اگر بحث از رویکرد اخیر را در این مقال کنار بگذاریم بقیه رویکردها که خود طیف وسیعی را تشکیل میدهند در رابطه با شیوه و راهبرد “تغییر” در کشور به سوی آزادی و دموکراسی و عدالت و امنیت و…؛ دارای نوعی همسویی و گاه میتوان گفت در مدارهایی “متحد استراتژیک” یکدیگرند. البته برخی در کنه تحلیلشان عمدتا نگاه به اصلاح و استحاله در بالا دارند، برخی به مردم و جامعه مدنی و برخی نیز به طور موازی ترکیبی و طبق شرایط متحول ایران به هر دو نگاه دارند و تکیه میکنند.
برای این سه دسته؛ “انتخابات” یک مسئله مهم است. از نظر اینان (و البته برخی رویکردهای دیگر) “انتخابات”، یک “حق” عمومی است. “حق”ی که در رژیم گذشته از دست رفته بود و انقلاب ایران به دنبال احیای آن بود.
از نظر سه دسته یادشده، “انتخابات” نهادی است که بنابر شور و آرمانخواهی ابتدای انقلاب در قانون اساسی تعبیه شده و به نوعی به اقتدارگرایان تحمیل شده است؛ ولو آنان به تدریج دایره این انتخابات و نیز تأثیرگذاریهای آن را محدود و محدودتر کرده باشند.
از نظر سه دسته یادشده، انتخابات منفذ و معبری است که میتواند به وسیله اراده عمومی تغییراتی نسبی (با موفقیت و پیروزیِ گاه محدود و گاه وسیعتر) را بر ساخت قدرت در بالا تحمیل کند. بنابراین باید از این “حق” و “امکان” استفاده کرد مگر آن که شرایط از سوی حاکمان به گونهای رقم بخورد که دیگر “امکان” استفاده از این “حق” برای اثرگذاری بر شرایط از بین رفته باشد و قدرت حاکم تنها صورت و ظاهری نمایشی از انتخابات باقی بگذارد که مشارکت در آن به تعبیر برخی اصلاحطلبان جز هیزمِ تنورِ انتخاباتی نمایشی شدن، حاصلی عملی و واقعی نداشته باشد. تشخیص این که “شرایط” هر انتخابات که قدرت مستقر برگزار میکند به کدامیک از دو سر طیف “اثرگذاری نسبی” یا “هیزم تنور انتخاباتی بیتاثیر شدن” نزدیک است، بستگی به “ارزیابی مشخص از شرایط مشخص” دارد. در این نقطه گاه بین طیفهای مختلف این همسویان و متحدان استراتژیک ممکن است اختلاف برداشت به وجود بیاید…
با این مقدمات در زیر به مجموعه نکاتی اشاره میشود که در نظرگیری مجموعهای و نه یک جانبه و یک سویه آنها میتواند به اتخاذ یک رویکرد و خط مشی صحیح و واقعگرا به دور از محالاندیشی و آرزواندیشی یاری رساند.
” انتخابات” بستر و زمینه ساز تحولات: بسیاری از تحولات سیاسی اثرگذار دو دهه اخیر ایران از بطن و متن انتخابات بیرون آمده است. روند اصلاحات و جنبش سبز نمونههای بارزی است. با این توجه مهم که این دو در پی انتخابات “ریاستجمهوری” به وجود آمدهاند نه انتخابات “مجلس”. پس از سرکوب نیروهای منتقد و مخالف در دهه شصت و حاکم کردن فضای رعب و سکوت؛ انرژی متراکم تغییر خواه در جامعه ایران با تیزهوشی توانست خود را در چند انتخابات به منصه ظهور برساند و اراده خود را در فرایندی کم هزینه بر قدرت متصلب و تمامیت خواه تحمیل کند و فضای سیاسی و اجتماعی را از خود متاثر سازد. هر چند خود این اتفاق در پی مشارکت و فعالیت نسبی فعالان سیاسی و فرهنگی تغییر خواه در جامعه مدنی بخصوص در عرصه رسانه ها و بسترسازی آن ها ظهور و بروز یافت.
- انتخابات پراگماتیستی خبرگان: مجلس خبرگان در پیوندی نزدیکتر با اصل ولایت فقیه قرار دارد که به صورت ایدئولوژیک مورد نقد و مخالفت بسیاری از نیروهای سیاسی است. مجلس خبرگان به طور عمومی از بیاثرترین مجالس ایران است. اما باز بسیاری از افراد و نیروهای سیاسی اینک معتقدند این دوره از انتخابات خبرگان بدان علت که احتمالا انتخابکننده رهبر بعدی است اهمیت بسیار فراوان و استراتژیکی دارد. چرا که میزان قدرت حقیقی و حقوقی رهبر با هیچ یک از مسئولانی چون رئیسجمهور و وکیل و وزیر و… قابل مقایسه نیست؛ بنابراین با انتخابات پیش رو باید غیرایدئولوژیک و صرفا پراگماتیستی برخورد کرد. این انتخابات اگر شرایطش سختگیرانه و کودتایی نباشد، میتواند از نوع انتخاباتهایی باشد که در گذشته به روند اصلاحات منجر شد. و شاید هم بسیار بالاتر و موثرتر از آن.
واقع گرایی در توان مجلس: قدرت حقوقی و میزان اثرگذاری حقیقی مجلس در ایران حد و حدود مشخص و محدودی دارد. از میزان اهمیت آن نباید کاست و نیز نباید اغراق نمود. مجلس عمدتا در شکلدهی نسبی به وزرای کابینه، اصلاح برخی قوانین، تعیین نماینده برای حضور در برخی شوراهای نظارتی و اجرایی و حک و اصلاح لوایح دولتی و… تأثیر دارد. بنا به گفته دو نفر از نمایندگان مجلس اول و ششم به نگارنده، نمایندگان مجلس بیشتر از آن که نقشی در اداره مسائل مهم کشور داشته باشند (که زیاد در آنجا به بازی گرفته نمیشوند) در «فضاسازی سیاسی» در کشور تأثیر دارند.این مسئله در دوران رهبری آقای خامنه ای تشدید هم شده است. بدین ترتیب نباید در میزان اثرگذاری مجلس اغراق نمود و به سرابگرایی و آرزواندیشی که متعاقباش یأس و انفعال و سکوت است، دامن زد. اما این را هم نباید به هیچ وجه نادیده گرفت که عقب راندن راست افراطی و تغییر نسبی سیمای مجلس روند تغییرات تدریجی ولو بطئی در کشور را تسهیل میکند. هر چند تقلیل موانع این روند به چند نماینده افراطی و سروصدا و هیاهوی آنها بدون نیروهای پشتیبانشان در اضلاع دیگر قدرت مستقر، نوعی سادهسازی صورت مسئله ایران است. تجربه تأیید برجام در مجلس نمونه قابل تأملی از این مسئله است. برخی با اغراق در نقش افراطیهایی در این سطح، خواسته و ناخواسته، واقعیت را دگرگونه و نقش بالادستیها را در این رابطه پنهان و انکار میکنند. با این طناب تحلیلی ذهنی و سادهساز نباید به هیچ چاه تاریکی از سیاست، وارد شد و یا به مسئله انتخابات پیش رو از این منظر سادهساز و رویااندیش نگریست.
بنابراین علیرغم مشارکت در فرایند انتخابات (از جمله انتخابات مجلس) باید از ابتدا از همگان خواست که “سطح توقع” و “میزان انتظار”شان از مجلس را به صراحت بیان کنند وگرنه درون فضای مصنوعی پروپاگاندایی و تهییجی بیحاصلی غرق خواهیم شد که بعدا تبعات سیاسی و اجتماعی مایوس کننده ای در میان فعالان و اکتیویست های سیاسی و انتخاباتی و نیز فضای عمومی خواهد داشت.
بد نیست در همین جا به واقعیت طنزگونه کشت یک سال در میان سیبزمینی یا پیاز در میان کشاورزان اشاره کرد. کشاورزان معمولا در هر فصل کاری به علت فراوانی یکی و کمبود کشت دیگری شاهد ارزانی یکی و گرانی دیگری هستند.آن ها سال بعد خود با تعیین نوع کشتی برعکس سال قبل، ناخواسته به همین بازی طنزآلود تکراری دامن میزنند. رویکرد تحریم / شرکت در سیاست انتخاباتی در بین معتقدان به اهمیت شرکت مشروط درانتخابات نیز حکایت طنزآلود مشابهی دارد!
- مخرج مشترک سیاسی؛ انتخابات در سه مرحله: نیروهای مختلف سیاسی با رویکردهای سه گانهای که در بالا توضیح داده شد وجود دارند که در درون خود نیز دارای گرایشات متنوعی هستند. سیر و تجربه این نیروها و نیز روندهای مختلف و متنوعی که چندین دوره انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و شوراها در دهههای مختلف جمهوری اسلامی پشت سر گذاشته، نشان میدهد که راه “ مخرجمشترکگیری ” از این گرایشات متنوع و بالاتر از آن راه برخورد صحیح و راهگشا با هر انتخابات پیش رو آن است که پروسه انتخابات را به “ سه مرحله ” تقسیم کرد و بدون پیش افتادگی از شرایط برای هر مرحله در همان مرحله اتخاذ خط مشی و تاکتیک مناسب نمود و از ابتدا یک تصمیم ثابت و ساده (شرکت یا تحریم، تشکیل ستاد یا حمایت سیاسی، ثبت نام وسیع یا محدود و عدم ثبت نام و…) اتخاذ نکرد.
این سه مرحله عبارتند از:
1- از حالا تا ثبت نام نامزدها
2- از زمان ثبتنام تا زمان اعلام اسامی نامزدها
3- از اعلام اسامی نامزدها تا روز انتخابات
نحوه برخورد سیاسی در هر مرحله میتواند با مرحله یا مراحل دیگر متفاوت باشد. خاطره و تجربه شخصی نگارنده در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و شرکت در جمعی ائتلافی که رویکرد و روندی “مطالبهمحور” را پیش میبرد (جدا از شرکتم در شورای فعالان ملی – مذهبی) این بود که افرادی در این فرایند به همکاری مشترک پرداختند که برخیشان معتقد بودند و میخواستند از فضای انتخاباتی مرحله اول برای روشنگری سیاسی استفاده کنند و بیشتر تمایل به تحریم در مراحل بعدی داشتند تا کسانی که میخواستند به جد در مرحله سوم انتخابات شرکت کنند (هر چند در نهایت اکثریت قریب به اتفاق جمع تا آخر مرحله سوم با هم همراه بودند و در انتخابات شرکت کردند).
بر اساس این تحلیل راهبردی سه مرحله ای؛ برخورد استراتژیک کنونی اقتضاء میکند که همگان ضمن بحث و تحلیلهای درازمدتتر و سهمرحلهای؛ اما اینک در رابطه با رفتار و اقدامات و سیاستها و شعارها و… مرحله اول به نتیجه(مشترک) برسند و در چهارچوب یک برنامه مشترک و همسو، همافزایی کنند.
برخورد مرحله به مرحله با انتخابات یکی از مهمترین راهبردهای یک برخورد منطقی و معقول و پراگماتیستی مقید به اصول (سیاسی و اخلاقی) است.
- خطای “چک سفید “: بر اساس نکته بالا، “ چک سفید دادن ” به حاکمان و شورای نگهبان و اعلام این موضع که ما در هر حال و در هر سطحی که رهبر جمهوری اسلامی و شورای نگهبان به ما فرصت دهد و در هر میزان زمینی که برای بازی ما در نظر گرفته شود؛ ورود خواهیم کرد و بازی خواهیم نمود(که متأسفانه در برخی اظهارنظرها و مصاحبهها دیده میشود)، موضعی غیرمنطقی و غیرمعقول و اساسا به دور از درایت سیاسی است.
اگر سلاح نظارت استصوابی غیرقانونی و مخرب است (که هست)، از شرط عقل به دور است که خود قربانیان این سلاح آن را علیه خود تیزتر کنند. حتی اگر آنها تصمیم به شرکت در انتخابات به هر قیمت دارند نیز باز به دور از هزماندیشی و درایت سیاسی است که از ابتدا و قبل از شروع بازی آن را با صدای بلند اعلام کنند. نتیجه عملی این موضع رساندن این پیام به رأس هرم سیاسی است که هر بلایی سر ما بیاورید فرقی نمیکند و به هر میزانی که رد صلاحیت و حذفمان کنید ما سربهزیر وارد بازی خواهیم شد!
نه؛ حاکمان هم باید بدانند که در رابطه با خبرگان یا مجلس (که البته انتخاباتی منطقه به منطقه است، نه سراسری) اگر بخواهند همه نامزدهای غیرخودی را قلع و قمع کنند، طرف مقابل نیز از اهرمهای دیگر سیاسی خود استفاده خواهد کرد. رأس هرم سیاسی نیز دو نحوه متفاوت برخورد مردم از یک سو و مناسبات بینالمللی از سوی دیگر، وقتی انتخاباتی با حداقل دخالت در رأی مردم و خواندن نسبی آرای آنان را “دیدهاند” (نحوه برخورد غربیها و مشخصا آمریکاییها با مذاکرات هستهای هدایت شده از سوی بیت؛ قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر، نمونه و تجربه خوبی برای حاکمان است).
هم چنین موضع چک سفید، دولت (از یک سو و جامعه مدنی از سوی دیگر) را نیز در رابطه با تلاش نسبی برای بهبود وضعیت انتخابات (به خصوص در رابطه با میزان و محدوده رد صلاحیت نامزدها)؛ کرخت و بیمسئولیت میکند. موضع چک سفید هم به لحاظ استراتژیک و هم به لحاظ تاکتیکی موضعی بس غیرمنطقی و به دور از حداقل عقلانیت سیاسی عملی است.