شکست غیرمنتظره هاشمی در رقابت برای ریاست خبرگان ارتباطی نزدیک با مذاکرات هستهای و آماده شدن حکومت برای شرایط بعد از آن دارد و نیز رونمایی تازه ای است از سیاستهای انتخاباتی جناح حاکم برای دو انتخابات سال پیش رو پس از اعلام حصر خبری-ـ تصویری سید محمد خاتمی.
حاکمان اصلی ایران دارند خود را در آغاز سال نو برای اعلام پایان (پیروزی/شکست) مذاکرات هستهای آماده میکنند، همان طور که میدانند در پایان همین سال دو انتخابات مهم خبرگان و مجلس را در پیش رو دارند.
جریان حاکم (طیف بیت) میخواهد مذاکرات هستهای به هر شکل، اما با ظاهری آبرومندانه و با برداشتن تدریجی تحریمها به پایان برسد. تا اعلام جشن پیروزی کنند (اگر چه احتمال ضعیفتر شکست مذاکرات به خاطر عدم توافق در جزئیات مربوط به رفع تحریمها را نیز منتفی نمیدانند).
در این رابطه اما؛ خواهی نخواهی در اذهان عمومی، علیرغم هر جوسازی تبلیغاتی، نقطه پایان گذاشتن بر چالش پرفراز و نشیب هستهای به عنوان یک نقطه مثبت سیاسی، بیشتر به حساب دولت روحانی و تیم مذاکرهکنندهاش واریز خواهد شد. به علاوه آن که پس از آن چه در فضای بینالمللی و چه در بین نخبگان و ناراضیان سیاسی داخلی، به درست یا نادرست، این توقع به وجود خواهد آمد که اوضاع سیاسی داخلی نیز باید دستخوش تغییراتی مثبت شود و نرمش (و سازش و نشان دادن حدی از عقلانیت) در عرصه خارجی که از دید حاکمان اگر چه نه به صورت آشکارا بلکه در خفا نوعی ضعف نسبت به مشت گره کردنها و شعار دادنها تلقی میشود، در عرصه داخلی نیز بازتاب و تسری یابد. و این همانی است که جریان حاکم نمیپسندد و میخواهد به شدت با این “تصور” و “توقع” مقابله کند.
در چندهفته گذشته دو اتفاق برگزاری اجلاس اصلاحطلبان لایه و درجه دوم در تهران و نیز اعلام ممنوعیت خبری – تصویری محمد خاتمی حکایت از رونمایی از بخشهای مختلفی از سیاست احتمالی انتخاباتی جریان حاکم (طیف بیت؛ متشکل از جریان راست افراطی نظامی – امنیتی متصل به بیت و جریان سیاسی راست مقداری معتدلتر اما متکی به بیت) داشت.
آن چه در مجلس خبرگان اتفاق افتاد بخشهای دیگری از پازل سیاست جریان بیت برای سال پیش رو را آشکارتر کرد. هاشمی رفسنجانی که در اسفند سال ۱۳۸۷ با نسبت آرای ۵۱ به ۲۶ (از ۷۹ رأی) با فاصلهای بسیار محمد یزدی چهره نه چندان محبوب و خوشنام راست و راست افراطی را شکست داده بود، حال پس از شش سال با اختلاف رأی قابل تأمل ۲۴ به ۴۷ (از ۷۳ رأی) رقابت را به شکل غیرمنتظرهای به او واگذار کرد.
در این فاصله شش ساله چه اتفاقی افتاده است به جز افزایش فاصله بین او و دوست دیرینش که اینک در مسند رهبری جمهوری اسلامی قرار گرفته است؟
مجلس خبرگان خود تشریفاتیترین نهاد جمهوری اسلامی است، چه برسد به ریاست آن. اما این مجلس هم میرود که به مهمترین نهاد جمهوری اسلامی تبدیل شود و هم این که رقابت در ریاست این دوره شکلی نمادین یافته بود. و تغییر آن نیز عمدتا جنبه نمادین و بیشتر روانی دارد تا کارکردی سیاسی و واقعی. پیروزی محمد یزدی یک انرژی مثبت روحی برای جریان ضد تغییر و یک شوک روانی منفی برای اعتدال/ اصلاح/ تحول خواهان مسالمت جو و معتقد به تحولات تدریجی بود.
اکثر قریب به اتفاق نمایندگان مجلس خبرگان یا امام جمعه و یا قاضی و به هر حال مقام منصوب (حال یا گذشته) رهبر جمهوری اسلامی در نقاط و نهادهای مختلفاند و همگی نیز از فیلتر نظارت استصوابی گذشتهاند. اما به هر حال نفوذ سنتی هاشمی در میان روحانیون توقع دیگری را به وجود آورده بود که به وقوع نپیوست. این انتخاب نشان داد این گونه نمایندگان مسن و روحانی، هم بسیار “مصلحتسنج”اند و به علت وابستگی نزدیک قدرت و ثروتشان به ارتباطشان با منبع برتر و بالاتر قدرت، “مصلحت” و سمت و سوی آن را به خوبی تشخیص میدهند. و هم بسیار “هشدارپذیر”ند.
اختلاف آرای شدید و جابجایی وضعیت هاشمی در دو انتخابات در حالی که به جز چند نفر از این نمایندگان بقیه آن چنان در این مدت علیه او یقهدرانی نکردهاند، این احتمال را برجستهتر میکند که وضعیت این رأیگیری کاملا هم “طبیعی” و صرفا بر اساس مصلحت سنجی این نمایندگان پر سن و سال روحانی نبوده بلکه نظامی – امنیتی هایی که کشور را برای وضعیت پس از اتمام مذاکرات هستهای (چه با احتمال بالاتر توافق و چه با احتمال ضعیفتر شکست مذاکرات) و نیز برای شکلدهی فرضیشان برای مجلس خبرگان آینده (در اولویت نخست) و مجلس شورای بعدی (در اولویت دوم) آماده میکنند، به فکر نوعی خط دهی سازماندهی شده برای رأی آوردن یک فرد نه چندان محبوب اما کاملا مطیع طیف خود و مخالف دولت و ستیزهگر با هاشمی، حتی به جای شاهرودی نرم و رام اما دارای دوستی سنتی با هاشمی و طیف دولت بیندازد.
برای کسانی که به فکر مهندسی میلیونها آرای ملت در سال ۸۸ بودند، تلاش برای مهندسی آرای ۸۰-۷۰ نفر از نزدیکان حکومت نباید چندان دور از انتظار و یا سخت و دشوار باشد. در این باره باید بیشتر منتظر روزهای آینده و به خصوص لب به سخن گشودن هاشمی داشت، اگر مصلحتسنجیهای نابهنگام و مضر او مانع این امر نشود.
بر این اساس در کالبدشکافی این نتیجه غیرمنتظره باید به بسیار “جدی تلقی کردن” این انتخاب نه چندان موثر، اما نمادین توسط طیف بیت، “مصلحتسنجی شدید” نمایندگان مجلس خبرگان و بالاخره “هشدارپذیری” و خط گیری جدی آنها توجه و تامل نمود.
اما یک نکته نیز نباید از چشم دور بماند؛ حدود یک سوم همین مجلس علیرغم اطلاع دقیق از تمایل رهبر برای رای نیاوردن هاشمی؛ به او رای دادند. این اتفاق بسیار شبیه اتفاقی است که در زمان آیتالله خمینی در کشمکش بین رئیسجمهور و نخستوزیر وقت اتفاق افتاد که نزدیک به صد نفر از نمایندگان مجلس علیرغم اطلاع از مواضع صریح رهبر بنیانگذار به نفع نخستوزیر وقت (و به ضرر رئیسجمهور) اما به نفع رئیسجمهور رأی دادند. هر چند اراده رهبر غلبه کرد و آنها در آن هنگام در اقلیت بودند، اما چندان طول نکشید که در هنگام رهبری رهبر بعدی آنها دست بالا را در قدرت پیدا کردند.
توجه به رأی قابل تأمل (و اگر ایماء و اشارهای نیز در میان بوده باشد؛ رأی نسبتا شجاعانه) یک سوم مجلس نکتهای است که در تحلیل “شکست” پیش آمده برای جریان اعتدال – اصلاح نمیبایست از اذهان دور بماند.
این شکست هم چنین باعث آگاهی و هشدارباشی نیز بود که میزان نفوذ هاشمی و روحانیون معتدل در سطوح بالایی قدرت و در مراکز حساسی این چنین تا چه حد است؛ حدی که نباید در آن اغراقی سادهباورانه و خوشخیالانهای کرد و نه آن را نادیده گرفت و تخفیف و تقلیل داد. این ها هر دو خطایی استراتژیک است.
این رخداد جدا از خودشیفتگی و خودبزرگ بینی دیرینه هاشمی، هم چنین نشان داد که سازماندهی و برنامهریزی جریان مقابل بسیار قویتر، پرنفوذتر و متکی به قدرت و ثروت فراوان است و صف اعتدال/اصلاح از چه ضعف فراوانی در برنامهریزی و سازماندهی برخوردار است. این توجه و آگاهی، اگر به جبران این نقیصه و برنامهریزی و دقت و تلاش در سال پیش رو تبدیل شود(مانند ترغیب روحانیون معتدل و اصلاح طلب سرشناس در مناطق مختلف که کمتر امکان رد صلاحیت شان می رود) خود میتواند از شکست پیروزی بسازد و این شکست هم چون واکسنی تلقی شود که بیماری و سم ضعیفی را وارد بدن میکند، اما با جبران آن و با افزایش ایمنی بدن در درازمدت به نفع بدن خواهد بود. البته اگر این بدن، عزم تحرک و جبران و نیروی مقابله و تلاشگری داشته باشد.
بازی در بالا؛ بازی در پایین
اما نکته مهمتر این که کل ماجرای پیروزی محمد یزدی در بازی در “بالا” اتفاق افتاده است و “بازی پایین” هنوز باقی مانده و در پیش روست. سال آینده میبایست انتخابات و رای گیری دیگری مرتبط با مجلس خبرگان صورت بگیرد. این بار نه بین عدهای محدود و معدود و قابل ارتباط گیری مستقیم از سوی حاکمان کشور، در بالا؛ بلکه در انتخاباتی که مردم نیز تا حدی ( در حد نمایندگان عبورکرده از تیغ نظارت استصوابی و نیز امکان و فضای عملی برای رقابت) در آن نقش دارند، اما این مردم، برخلاف آن نمایندگان معدود؛ کثیر و فراوان و نسبت به دورههای قبلی این انتخابات حتی می توانند بیشمار باشند. چرا که در این دوره به علت تجمیع انتخابات مجلس و خبرگان، هر کسی که برای رأی دادن به نمایندگان مجلس پای میز رأی گیری میرود و ثبت نام میکند، معمولا بدون آن که از او بپرسند از شناسنامهاش برای هر دو انتخابات ثبت نام صورت میگیرد و دو برگه رای به او داده میشود. بنابراین انتخابات معمولا بیرونق خبرگان برای اولین بار احتمالا پررونقتر از قبل خواهد بود. حال اگر فعالان سیاسی در طول سال پیش رو بتوانند اهمیت تعیین رهبر آینده را که احتمالا توسط این مجلس صورت خواهد گرفت و تأثیر آن را در زندگی و زیست روزمره مردم توضیح دهند، انگیزه برای مشارکت در این انتخابات میتواند حتی از انتخابات مجلس که بنا به دلایل منطقهای و محلی همیشه انگیزهزاتر است نیز پیشی بگیرد. البته از انگیزهکشی تیغ نظارت استصوابی که احتمالا این دوره براتر و بیرحمتر نیز خواهد بود نباید غافل شد.
در هر حال چه موافق و چه مخالف نظام سلطنت مطلقه و ولایت مطلقه باشیم بر سر کار بودن شاه خوب بهتر از شاه بد است و بر مسند نشستن ولایت فقیه کمضررتر بهتر از ولایت فقیه پرضرر خواهد بود. تجربه بیست سال رهبری پرهزینه آقای خامنهای و آنچه برای زندگی روزمره میلیونها بیکار و مزد/حقوق بگیر کمدرآمد اعم از کارمند و کارگر و دیگر افراد کمدرآمد به ارمغان آورده است، این ضرورت زیستی را برای همگان ملموس و گوشت و خونی میکند. جدا از آن که میزان قدرت حقیقی و حقوقی رهبر، با هیچ یک از مسندهای دیگر اعم از رئیسجمهور و نماینده مجلس و… قابل مقایسه نیست.
بر این اساس تحولخواهان باید همراه با متحدین استراتژیک شان (اصلاحطلبان و اعتدالخواهان) در این مسیر پرتلاش باشند. این امر “تسهیل” کننده هر “تحول”ی که آنان در ادامه این مسیر در سر دارند نیز خواهد بود.
تنها از این راه است که فعالان سیاسی و مدنی که در پی تحولات عینی تدریجی و مسالمتآمیز در ایراناند میتوانند از شکست نمادین و شوک روانی ناشی از انتخابات اخیر برای ریاست خبرگان، درس و تجربه بیاموزند و از آن بستری برای پیروزی در مصاف بعدی و واکسنی برای مقاومت در طول سال پیش رو بسازند.