صحنه عوض می شود

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

تا انتخابات 140 روز وقت باقی است. از این 140 روز قطعا یک ماه فضای تبلیغاتی خواهد بود. بنا براین کمابیش 100 روزی تا روزهای تبلیغات انتخاباتی مانده است. به نظر می رسد که فضای رعب و وحشتی که قرار بود توسط نیروی انتظامی و سپاه ایجاد شود، تمام شده است و بعید به نظر می آید در این سه چهار ماه، دولت شمشیرها را از رو ببندد، ضمن اینکه هر چه بد کند، با سرنوشت خود می کند. به نظر من داریم می رویم که فضای فشار بر احمدی نژاد افزایش یابد. اتفاق دیروز در دانشگاه و تصمیم حکومت برای عقب نشینی از درگیری با آمریکا که بسیار تصمیم نیکویی است، قطعا توپ را در زمین مخالفان سیاسی حکومت می اندازد. دو راه مشخص جلوی پای ماست، تند برویم و فضا را داغ کنیم و از طریق وقایع خیابانی پیش برویم، یا این که مخالفان دولت، اعم از اصلاح طلبان و کارگزاران و حتی راست های میانه روی قابل تحمل در مقابل دولت احمدی نژاد و تندروهای حامی اش متحد شوند و همه تلاش شان را برای به دست آوردن مجلس هشتم متمرکز کنند. با این اوضاع، بعید می دانم احمدی نژاد حتی در شهرستانها هم با شعار مرگ بر دیکتاتور مواجه نشود. البته به نظر من برای مخالفت با احمدی نژاد واژه « دیکتاتور» بدترین واژه است، ما با یک بی عرضه، ناتوان، آنارشیست پر اشتباه، کوتوله سیاسی و مدیر بی کفایت مواجه هستیم. به همین دلیل فکر می کنم باید شعار بهتری انتخاب کرد. مروج فقر و فساد، محمود احمدی نژاد به واقعیت نزدیک تر است. به مسائل زیر فکر کنید:

اول: نیروهای اصلاح طلب و مخالفان دولت باید مجلس را بگیرند، برنامه شان هم باید ساقط کردن دولت احمدی نژاد باشد. طرح عدم کفایت سیاسی همچنان بهترین راه حل است. این طرح را باید از حالا آماده کرد. اگر شما کار دارید من به جای شما این کار را می کنم، یک سالی است روی این موضوع فکر کرده ام، قول می دهم همه چیز را درست پیش ببرم.

دوم: به نظرم دو جبهه باید بر سر تغییر دولت و جلوگیری از جنگ ائتلاف کنند، اول « جبهه حقوق بشر و دموکراسی» که وجود ندارد، اما عناصر آن مانند زنان و دانشجویان و کارگران و معلمان و غیره وجود دارند و نیروی اجتماعی مهمی در شهرها هستند. و دوم « جبهه اصلاحات» که باید با کمی تسامح شامل خاتمی و کروبی و هاشمی و موسوی و روحانی شود، این دو جبهه اگر کنار بیایند و فریب باز شدن فضا را نخورند و خرج شان را از هم جدا نکنند، می توانند به دنیا نشان بدهند که برای تغییر دولتی که مردمش در حال تغییر آن هستند، نباید لشگرکشی کرد. این محترمانه ترین شکل جلوگیری از حمله خارجی است.

سوم: دولت احمدی نژاد به اندازه کافی ناتوانی و بی لیاقتی از خودش نشان داده است، این دولت باید برود. فضای فعالیت در کشور باز می شود و قطعا در این باز شدن، دولت احمدی نژاد ترجیح می دهد نیروهای رادیکال به خیابان بیایند و تضاد میان تندروها و میانه روها در جبهه مخالفان بروز کند. به همین دلیل درگیری های فکری و سیاسی و نامه بازی و نقد کردن همدیگر را فعلا باید کنار بگذاریم. تمام نیروها باید برای مطرح کردن بلاهایی که در این مدت دولت بی کفایت بر سر کشور آورده متمرکز شود، مطمئنا رسانه ها هم فرصت بهتری خواهند داشت، این فرصت را به جای اینکه به آن « ساقی » بدهیم، به این « باقی » بدهیم.

چهارم: گفته های دیروز آیت الله خامنه ای مبنی بر اینکه « اگر کسی معتقد به ولایت فقیه نبود، ضد آن نیست.» و « حمایت از دولت به معنای مخالفت با انتقاد از آن نیست» و این که « طرح و پیگیری مطالبات اقدامی تحسین برانگیز و وظیفه دانشجویان است» عملا به این معنی است که فرصت احمدی نژاد برای نشان دادن قدرت و توانایی اش تمام شده و دیگر اصولگرایان حاضر نیستند تخم مرغ های شان را در سبد مرد موتورسواری که در سرازیری سنگلاخ کوهستانی با سرعت 130 کیلومتر می رود و ترمز هم بریده است، بگذارند. اینکه چگونه موتورسوار مذکور باید متوقف شود، اگرچه کار ما نیست، اما راهش را می دانیم و باید نشان بدهیم. بالاخره این تخم مرغ ها ملک طلق احمدی نژاد و دیگران نیست، فردا خودمان گرسنه می مانیم. به نظر می رسد هر یک روزی که از فضای در حال باز شدن استفاده نکنیم، زیان خواهیم دید.

پنجم: بی تردید خطر جنگ نه تنها پایان نیافته، بلکه کاملا جدی است. و اتفاقا چون جدی است، چنین فضایی در کشور در حال ایجاد است. ایجاد یک جبهه متحد صلح جهانی علیه آمریکا به معنی حمایت از احمدی نژاد است، این راه خطا را نرویم، اگر قرار است جبهه صلح تشکیل شود، جبهه صلح باید در کنار مخالفت با جنگ صریحا با نقض حقوق بشر در ایران برخورد کند. نکته این است که اظهارات رئیس دانشگاه کلمبیا و نامه 300 نفر روشنفکران جهان، به معنی بستن راه تنفسی احمدی نژاد در جهان روشنفکری ضد آمریکایی است. امروز، ما در بیرون ایران، با حواس جمع باید بنشینیم، تلفن ها را در دست بگیریم، نامه بنویسیم، فضا را شلوغ کنیم و اصلا جایی برای حضور احمدی نژاد و حداد عادل و شرکای سیاسی شان در جهان نگذاریم. البته دنیای اسلام ممکن است کمی نومید شود، اشکالی ندارد، بهتر از این است که کشور ما نابود شود. ای کاش می شد احمدی نژاد را دو دستی تقدیم کرد به جهان اسلام تا به جای اینکه ملت رنج دیده یهودی هر روز تن شان از سرمای آلاسکا بلرزد، احمدی نژاد را بفرستیم به گرمای کاراکاس یا بیروت یا افغانستان یا مصر تا امت اسلام او را بگذارند روی سرشان و حلوا حلوایش کنند. در دو روز گذشته انعکاس واقعه دیروز دانشگاه تهران، تمام مظلومیتی که احمدی نژاد در کلمبیا بدروغ کسب کرده بود، از بین برد. تقریبا اکثر رسانه های معتبر جهان نوشتند که احمدی نژاد در کشور خودش محبوبیت ندارد. حالا آقایان لابی کننده و ما که بیرون از ایران هستیم باید شعار « نه جنگ نه استبداد» را بدهیم.

ششم: طبیعی است که دولت دوست داشته باشد با آمریکا کنار بیاید تا قدرت را حفظ کند، در این حالت به نفع ماست که دولت ایران با آمریکا کنار بیاید و خطر جنگ برطرف شود. مطمئنا این توافق به نفع آینده دموکراسی در ایران است. من که حاضرم در نقش مشاور احمدی نژاد در جلسات گفتگو حاضر شوم و قول بدهم که در این مدت هم علیه او طنز ننویسم، دیگران این کار را خواهند کرد. طبعا منظورم این است که توافق میان ایران و آمریکا در هر حال درست است. هرکسی این توافق را ایجاد کند باید حمایتش کرد. این نکته که « هر کس با آمریکا صلح کند، آینده سیاسی ایران از آن اوست» فرض نادرستی است. در این فرض مردم کاملا حذف شده اند، در حالی که در واقعیت مردم را نمی شود همیشه حذف کرد. ضمن این که اگر احمدی نژاد با آمریکا صلح کند که دیگر نه احمدی نژاد است و نه خطرناک، من واقعا به این دلیل که او زشت است و کوتوله است و بد لباس است با او دشمن نیستم، اگر چنین بود، چرا باید از هاشمی رفسنجانی حمایت می کردم که ملکه زیبایی پراگماتیست های جهان است. مشکل این است که این موجودی که بلد نیست تار بزند، زشت هم هست. باز اگر تار خوبی می زد، طبعا قابل تحمل بود. به نظرم می آید که اگر دیوانگی در سیستم آمریکایی رخ ندهد و احمدی نژاد دچار توهم شدید نشده باشد که بخواهد برای حفظ دنیای اسلام از آقای خامنه ای هم عبور کند، روند فعلی می تواند روندی به سوی صلح باشد. بعید می دانم که تا 22 نوامبر که آخرین فرصت تعیین شده البرادعی است، دیگر خبری از این غنی سازی اورانیوم و غنی سازی تروریست های لبنانی و عراقی و تشنج زایی در منطقه بشود. این وسط آمریکایی ها یک شانس را از دست می دهند، آنها می دانند که ایران در هر حال بزرگترین قدرت منطقه است. البته ترجیح شان این است که اگر بتوانند کلک این حکومتی که یک روز رئیس جمهورش با رئیس جمهور اسرائیل دست می دهد و یک سال بعد، رئیس جمهور دیگرش می خواهد اسرائیل را از روی نقشه جهان حذف کند، بکنند و به جای یک ایران قدرتمند یک ایران نابود شده و ویرانه باقی بگذارند و خیال شان تا مدتها راحت شود، ولی گمان می کنم آنان بدشان نیاید که پرداخت هزینه سنگین جنگ با ایران را به تاخیر بیندازند، بخصوص اینکه قطعا مطمئنند که ایران تا بمب اتمی فاصله زیادی دارد.


هفتم: ممکن است گمان کنید گفته های من ساده انگارانه یا به شکل محترمانه ترش شتابزده است و من یکی دو نشانه کوچک و ساده را به عنوان یک نقطه عطف تلقی کرده ام. اما خودم معتقدم آنچه می گویم درست است. احمدی نژاد به نیویورک رفته بود تا مواضعش را پس بگیرد، همین کار را هم کرد. اما این واقعه میمون و مبارک تحت الشعاع جنجال کلمبیا قرار گرفت. شاید به همین دلیل هم بود که شورای امنیت سازمان ملل صدور قطعنامه علیه ایران را به فرصتی دیگر موکول کرد. آنها راه حل ایرانی را پذیرفتند؛ « عقب می نشینیم، اما نشان نمی دهیم که عقب نشسته ایم.» حمایت های وحشتناک از احمدی نژاد در داخل بخاطر فحش خوردن از رئیس دانشگاه کلمبیا و پیشنهاد ایجاد جبهه صلح که دیگر این همه جار و جنجال لازم نداشت. نمی شود که احمدی نژاد مرد بزرگی باشد، چون شجاعانه حمله می کند، و احمدی نژاد مرد بزرگی باشد، چون شجاعانه عقب می نشیند. لقب آیت الله را هم آن بانوی محترم که به قول شوهرش مقالاتش را در آشپزخانه می نویسد، به همین دلیل به ایشان عطا کرد، از آدمی که در آشپزخانه مقاله می نویسد چه انتظاری دارید؟ احمدی نژاد دو سال فرصت داشت تا خودش را نشان بدهد، او در همه جبهه ها شکست خورد، حالا هم قربانی خیالات خام خود خواهد شد. البته اگر روزی به زمین افتاد من با لگد او را نخواهم زد، اما برایش گریه هم نخواهم کرد. او در این دو سال بارها اشک ما را درآورد. بعضی از شما خواهید گفت که من با یک مویز گرمی ام کرده است، اشکالی ندارد، بالاخره فردا نزدیک است و من از اینکه دیوانگی های تندروهای مشنگ بی عرضه متوقف خواهد شد، خوشحالم.

هشتم: روز بیستم تیر من در محوطه خوابگاه امیرآباد بودم، لحظه ای پیش آمد که بچه های عاقل خوابگاه نتوانستند جلوی بچه های تندرو را بگیرند و در باز شد و جمعیت به خیابان رفت و شعارها تند شد و چنان شد که دیدیم، حالا همان در است و همان بچه ها که کلی تجربه این سالهای سخت و تلخ را دارند، سالهای تلخ می تواند آدم را عاقل کند و از تکرار گذشته باز دارد، یا اینکه وقتی اولین فرصت دست داد، آدمها بازهم همان را بکنند که قبلا کردند و نتیجه ای هم از آن ندیدند. حکومت می خواهد که ما آرام باشیم، اما دولت می خواهد که ما تند برویم، من ترجیح می دهم از شکافی که میان دولت و حکومت دارد ایجاد می شود به آهستگی عبور کنم، هم هراس جنگ را داشته باشم، هم از غول دیکتاتوری بترسم، هم بدانم که اگر قرار است کسی از صحنه بیرون برود، اول در بیرون صحنه جایی برایش آماده کنیم که هوس بازگشت مجدد به صحنه را نکند. از نظر من احمدی نژاد هفته قبل در کلمبیا تمام شد. جلوی چشم نیم میلیارد بیننده، حالا باید او را آهسته از صحنه خارج کنیم، با صبر و حوصله، بدون کوتاه آمدن از تصمیم مان، بدون ترساندن طرفداران تندروی او و بدون اینکه کوچکترین خراشی به خانه مان، ایران وارد بیاید.