به: نسرین ستوده زندانی ِ عدالت تراسیماخوسی
“بگذار کمی از خاطرات خوشمان برایت بگویم. بارها شبها موقع خواب در زندان به یادم میآید چگونه تو را خواب میکردم. در میان لالاییهای مختلف و شعرهای متفاوتی که برایت میخواندم، “پریا” را خیلی دوست داشتی.“(1)
1- در تاریخ، کسان ِ بسیاری، سلاطین را پند دادهاند که رعایت حق رعیت به جا آورند و حکمرانی به حکمت کنند و از عاقبت آه ِ مظلومان هراسان باشند، که “منجنیق آه مظلومان سخت ظالمان را در حصار گیرد.”(2) از اینرو پرسش سیاسی جهان سنت این بوده که “چه کسی باید حکومت کند؟” و در نتیجه پاسخ همواره به منش و روش شخص حاکم ربط داشته است و نه ساختار سیاسی ِ جامعه. در جهان جدید اما پرسش به “چگونه باید حکومت کرد؟” تغییر یافت و از اینجا بود که انسان جهان جدید به فکر یافتن راهکارهایی برای مهار قدرت افتاد، چرا که قدرت را فسادآور میدانست و قدرت مطلقه را فساد مطلق.(3) انسان عصر جدید با تاسیس احزاب و مطبوعات و پارلمان و… سعی در مهار قدرت بیحد و حصر و کاستن از شرّ ِ قدرت دارد. نظامهای غیر دموکراتیک از آنجا که قدرت را در یک فرد یا گروه متمرکز میسازند و راه را بر هرگونه انتقاد از قدرت متصلب مستقر سد میکنند، قادر به رفتار از روی عدالت و شفقت با مردم خویش نیستند. این نوشته با وقوف به این کاستی ِ نظامهای توتالیتر و یکّهسالار قصد دارد از منظری دیگر به رفتار ناعادلانهی این حکام مستبد نظر کند.
برای زیستن در سپهر اخلاق قاعدهای است که آنرا “قاعدهی زرین” میگویند. این قاعده توصیه میکند که با “دیگران” طوری رفتار کن که رضایت میدهی دیگران با تو رفتار کنند. این قانون طلایی در ماثورات دینی و معنوی ادیان مختلف به عنوان اصلی اخلاقی آمده است. “ برای آنکه قاعدهی زرین را اعمال کنیم، اولاٌ باید از تاثیر رفتار خود بر زندگی دیگران آگاه شویم، و ثانیاٌ به روشنی و به دقت خود را به جای دیگران و در معرض همان رفتار تصور کنیم، اگر قاعدهی زرین با معرفت و تخیل همراه شود به ابزار قدرتمند و موثری در تفکر اخلاقی تبدیل میشود.”(4)
عامل مهمی که کمکرسان ما در رعایت قاعدهی زرین است، عامل تخیل است. تخیل به ما یاری میرساند تا بتوانیم در لحظهای که عملی را انجام میدهیم و تبعات آن به دیگران نیز مربوط میشود، “دیگری” را چون “خود” بپنداریم و تصور کنیم که اگر آن ماجرا بر ما رود آیا ما احساس رضایت خواهیم داشت یا نه. “تخیل” در اینجا بهگونهای “خود” را جای “دیگری” قرار دادن است. گاهی در آدمی، “توهم” جای تخیل را میگیرد، همان که سیمون وی، فیلسوف و عارف مسیحی ِ افلاطون مشرب فرانسوی ما را از دچار شدن به آن زنهار میدهد. اگر “تخیل”، خود را به جای دیگری قرار دادن باشد، توهم خود را دیگری پنداشتن است. “مراد از توهم، فعل یا حالت کسی است که به حکم انگیزشی ناآگاهانه، و برای اجتناب از رویارویی با واقعیتهای دردانگیز و یا نامطبوع، به آنچه خوش دارد واقعیت داشته باشد یا خوش دارد واقعیت پیدا کند، نسبت واقعیت میدهد و سپس برای آنچه میخواهد باور داشته باشد توجیهاتی دست و پا میکند. نیز میتوان گفت که مقصود از “توهم” عقیده یا انتظاری است که مبتنی بر آمال و آرزوست، نه بر چیزی که آدمی برای واقعی انگاشتناش دلیل دارد.“(5)
“اما مقصود از “تخیل” فعل یا فرآیندی است که آدمی در آن آگاهانه چیزی را تصور میکند که قبلا هرگز در عالم واقع، آن را کاملا ادراک و احساس نکرده است.“(6) هرچه تخیل به کار اخلاقی زیستن میآید، توهم مخرب و زیانبار است.
عمل به قاعدهی زرین همانطور که گفته شد به تخیلی قوی نیاز دارد. ارسطو به عنوان یک باورمند به اخلاق فضیلتگرا وهمچنین آیریس مرداک (1919-1999) بر این باورند که ادبیات و هنر میتوانند به نحو شایستهای به تقویت قدرت تخیل و احساس منجر شوند و درک خیر را برای آدمی در موقعیتهای مختلف ممکن سازند.
2- محمد نوریزاد کارگردان و مستند ساز ایرانی که به تازگی از زندان آزاد شده است، پیش از این در نامهای به رئیس قوه قضاییه صادق لاریجانی میگوید: “پیشنهاد میکنم هر وقت جلو آینه، به زلف مبارکتان شانه زدید و بر خود عطر افشاندید، به سرهای فرو شدهی عدهای از زندانیان سیاسی کشورتان در مستراح سلولشان بیندیشید.”(7)
نویسنده این نامه از لاریجانی میخواهد که مقابل آینه قوهی تخیل خود را به کار اندازد و “خود” را به جای “دیگری” که در اینجا زندانیان سیاسی شکنجه شده است، قرار دهد. اما این رئیس به قطع توانایی این کار را ندارد چرا که ایشان و دیگرانی چون او قدرت تخیل خود را از دست دادهاند و قدرت ِ بیمهار، توهم را جایگزین تخیل ساخته است. عدم آشنایی با ادبیات و هنر در اشکال مختلفش که در فقه اینان حرام است، روح و روان آنان را از تخیل وبه تبع آن زیست اخلاقی دور ساخته است. در این میان اندیشههای ایدئولوژیک که به قول مارکس نوعی “آگاهی کاذب” است نیز مزید بر علت شده است. شاید بتوان سرّ مخالفت نظامهای دیکتاتوری با رُمان و دیگر شاخههای ادبیات و هنر را در همین سرکوب و مهار قوهی تخیل جستوجو کرد.
کاش حاکمان ما نیز هنگام خواباندن فرزندانشان، شعر پریا را برای کودکانشان زمزمه میکردند.
شاید آن وقت…
تراسیماخوس، سوفیست یونانی که گفتوگویش با سقراط در کتاب اول جمهوری افلاطون در باب تعریف عدالت مشهور است. تراسیماخوس بر این باور بود که “عدالت همان منفعت اقویاست”.
پینوشت:
1- نامهی نسرین ستوده به دخترش مهراوه
2- منجنیق آه مظلومان به صبح / سخت گیرد ظالمان را در حصار ( سعدی)
3- قدرت فساد میآورد و قدرت مطلق فساد مطلق میآورد. لرد اکتن
4- در آمدی جدید به فلسفه اخلاق هری جی. گنسلر ترجمه: حمید بحرینی نشر آسمان خیال 1387 ص 194
5- حدیث آرزومندی مصطفی ملکیان مقاله “توهم آری، توهم نه”
6- همان
7- نامهی محمد نوری زاد به رئیس قوه قضاییه