هدی؛ مصدق؛ منش

رضا علیجانی
رضا علیجانی

رشته تحصیلی دانشگاهی هدی (صابر) اقتصاد بود. اما او فردی عمیقا عاطفی و حتی رمانتیک بود. جمع اقتصاداندیشی و رمانتیسیسم کمی دشوار به نظر می رسد، ولی هدی چنین بود.

هدی هم چنان که دلداده بنیانگذاران مجاهدین خلق بود و نگاهی رمانتیک و گاه رویایی و غیرانتقادی به آنان داشت، اما در عین حال فردی پراگماتیست و نیز نزدیک نگر هم بود. جمع رویااندیشی و پراگماتیسم نیز کمی دشوار به نظر می رسد، ولی هدی چنین بود. جمع برخی اضداد در او بود که وی را تک و یکتا می کرد.

هدی بی عیب و نقص نبود. گاه سخت گیری های غیرقابل قبولی نیز داشت. اما گل بی خار کجاست؟…

 جمع مصدق اشرافزاده دولتمرد ارباب ده و مجاهدین بنیان گذار آرمان گرا و افق نگر نیز از همین جمع های کمی دشوار بود؛ اما در پس پشت بسیاری از این به ظاهر جمع ناشدنی ها خطوط نامرئی بسیار مستحکمی وجود دارد که شاید تنها برخی عمق اندیشان (و ای کاش این تعبیر دستمالی نشده بود که بگویم اهل بصیرت) هم چون هدی آن را در می یابند…

هدی دلداده مصدق بود. در او پراگماتیسم وعمل گرایی پربازده یک دولتمرد و صداقت و دوستی و پاکدستی یک صاحب منش و حب وطن یک عنصر ملی و بخصوص علاقه به مردم زحمتکش و پرکار و کم بهره که هدی عشقی عمیق به آنان داشت (و آرمان عدالت تا عمق جانش ریشه داشت) را می دید.

یک بار در احمد آباد نیز در سالگشت مصدق سخنرانی پرمغزی داشت. در مقدمه آن سخنرانی گفت: اتاقی که من نیز از درگاهی‌اش رو به سوی شما دارم، از موسپید پر است. موهایی که در آسیا سپید نشده است. مو سپید و مصدق‌دیده و من، کوچک، بی‌قواره و مصدق‌ندیده. مصدق ندیده‌ام، مصدق شنیده‌ام، مصدق خوانده‌ام و در ذهن، خاصه در وانفسا، سال‌ها با مصدق زیسته‌ام. نه در موضع سخنران، نه از موضع جهان‌دیدگان، از منظر دغدغه‌داران و باورداران نسبت به مصدق ماندگار، تکه بحثی ارائه می‌کنم…

او نوشته ها و سخنرانی هایی چند درباره مصدق داشت. بنا به رشته اش به الگوی اقتصاد ملی مصدق تعلق خاطری جدی داشت و در برگزاری سمینارهایی در این رابطه همیشه وقت گذار و به قول خودش اهل “تخصیص” (زمان و فسفر و انرژی) بود. به الگوی سیاسی مشارکتی مصدق می اندیشید. ولی آخرین محصول “هدی” چیز دیگری است: یک فیلم؛ مصدق از نگاهی دیگر.

در این فیلم که حاصل تلاش هدی برای ضبط صوتی- تصویری خاطرات برخی آشنایان و نزدیکان به مصدق بود، هدی به دنبال “منش” مصدق رفت. نقش اقتصادی یک دولتمرد، یک ارباب صاحب مکنت، یک پدر خانواده، یک عنصر ملی وطن دوست و… هدی منش تختی را نیز در یک ویژه نامه و سلسله یادبودهایی بازخوانی کرده بود. هم چنان که در گفتارش همیشه از پهلوان حسن رزاز یاد می کرد…

هدی آهسته و به راز از تلاشش برای تهیه این فیلم سخن می گفت. هم چون رازگویی پرذوق و شوق کودکانی که هدیه و یادگاری عزیزی را پنهان می کنند. او می هراسید از این که در یکی از ایلغارهای ضدامنیتی مدعیان امنیت این یادگاری نیز مانند بسیاری از دست نوشته ها و نوارها و حتی اشیاء بی بدیل تاریخی در خانه روشنفکران و فعالان سیاسی قدیمی و… به تاراج برود.

پس از مرگش فکر می کردم این یادگار عزیز را جایی پنهان کرده است و به کسی هم نگفته و حال از دست رفته است. و چه حیف. تا این که پس از چندسال خبر نمایش آن پخش شد و چه مبارک خبری بود.

مفاد فیلم نشان می دهد که چه سعی صفا و مروه ای کرده است هدی برای تهیه آن. کسانی در فیلم سخن گفته اند که هم پیدا کردن شان دشوار بوده است و هم راضی کردن شان به سخن گفتن. یک بار قرار بود به مناسبت پنجاهمین سالگرد تأسیس سازمان برنامه و بودجه ویژه نامه ای از سوی ایران فردا تهیه شود. پیشنهاد خود هدی بود و قرار بود سردبیری اش را نیز خود بر عهده بگیرد (همان گونه که برای مصدق ویژه نامه ای درآوردیم که سردبیری اش را زنده یاد وحید میرزاده بر عهده داشت). فهرستی از افراد برای تهیه مطلب تهیه شد. مرحوم مهندس سحابی که خود در ابتدای انقلاب مدتی مدیریت سازمان برنامه و بودجه را بر عهده داشت نیز در شناسایی و فهرست کردن دست اندرکاران قدیم (قبل از انقلاب) آن سازمان تا امروز مشارکتی موثر داشت. اما همواره و در برابر بسیاری از اسامی می گفت معلوم نیست فلان فرد الان کجاست و یا بهمان فرد به هیچ وجه حاضر به گفت و گو نخواهد بود. هدی با زبان بی زبانی به اصطلاح می گفت “اون با من!” و چنین کرد و تقریبا همه کسانی که در لیست قرار داشتند را پیدا کرد و مصاحبه گرفت. مهندس بعدا می گفت هدی مهره مار دارد! و واقعا چنین بود. مهره مار او پشتکار بی نظیر، خستگی ناپذیری و مهر و محبت بی کران و ادب و متانت شدید او بود. که هر فرد سخت گیر و گریزپا و حتی عبوسی را هم به مصاحبه می کشید. محصول کار بی نظیر بود. خود سازمان برنامه و بودجه چند نوبت و در هر نوبت صد – صد و پنجاه نسخه از این ویژه نامه را برای کارمندان و کارشناسان اش خریداری کرد. به گفته برخی دانشجویان رشته اقتصاد این ویژه نامه از سمینار (فکر می کنم دو روزه) مفصلی که خود سازمان برنامه و بودجه با صرف هزینه ای هنگفت به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاسیس اش برگزار کرده بود؛ پروپیمان تر و پرمطلب تر بود.

حال فیلم مصدق نیز چنین ارزشی دارد. این فیلم مهر خاص هدی را دارد و برشی خاص بر “منش” مصدق زده است که جای آن به شدت خالی بود و هنوز هم هست. بخصوص امروزه روز که گوش مردم ایران پر از خبرهای فساد است؛ فسادهایی که دیگر صفرهای مقابل اعداد آن بی معنا و بی حس شده است! اختلاسی با یک جلوش تا بی نهایت صفرها…. و چه تلخ است این رخداد شوم که حس گرهای اخلاقی جامعه را نیز کرخت و بی حس کرده است. این فیلم گویا می خواهد دوباره این حس گرها را به کار اندازد. مخصوصا در آن نقطه اوجش که یک مباشر مصدق به جای جریمه پنج تومانی به مامور پلیس دو تومان رشوه می دهد و فکر می کند سه تومان به نفع مصدق کار کرده است. مصدق اول خود او را ده تومان جریمه می کند (مبلغی که بعدتر به شکل دیگری به او بر می گرداند!) و بعد مرتب ضجه می کند که تو پاسبان مملکت را دزد کرده ای و باز دلش طاقت نمی آورد و او را به دنبال پاسبان می فرستد، حتی به قیمت یک شبانه روز معطل ماندن در تهران تا سه تومان بقیه پنج تومان جریمه را به او بپردازد و رسید جریمه را بیاورد. و نکته جالب این که پاسبان خود از قبل چنین سرنوشتی را پیش بینی کرده بود. هم در ابتدای کار و هم در انتهای آن.

این فیلم در زمانی که دزدی های خودی های پاک دست ترین دولت تاریخ و دولت سوگلی ولی فقیه روز به روز بیشتر عیان می شود نمود بیشتری دارد بخصوص دولتی که معلم اخلاق را هم چون روضه خوان تکایا و هیئات به جلسه هیات به اصطلاح دولت خود می برد.

این فیلم اما خود معلم اخلاق است که درس های یک معلم کارکشته را به قول پیامبر نه در حرف و بلکه در عمل او به مخاطب نشان می دهد.

واقعا اغراق نیست اگر گفته شود تحلیل محتوای این فیلم می تواند به جای یک دوره درس اخلاق برای سیاستمداران و برای روحانیون (که امروزه بخش غالبی از قدرت و دولتمردی نهان و عیان را تصاحب کرده اند) به کار گرفته شود و به عنوان نصایح الملوک هر از چندی برای شان نمایش داده شود.

 این آخرین اثر هدی در سلک “منش گمگشته ای” است که هدی از دیرباز تاریخ تا پهلوانان و عیاران، تا محمدمصدق، تا غلامرضاتختی و تا محمدحنیف نژاد وبسیاری از جوان اولان تاریخ دنبال می کرد. اگر اندک اغراقی نیزدر این پیگیری ها دیده شود، چه باک، اصل سخن و اصل منشی که او در این صاحب منشان دنبال می کرد، یک “واقعیت” است. تاریخ نگاران مستقل و حتی عیب جویان از این انسان های بزرگ نیز به این منش مندی آنان اذعان داشته اند. این “منش” هم واقعیت است و هم یک نیاز بس مبرم به خصوص در زمانه ای که سرمایه های بزرگی به خاطر بعضی بی منشی ها دود می شوند و به هوا می روند و ناقص الخلقگی تولد سوژه و شهروند در این بخش یک لنگش بزرگ تاریخی مبارزات حق طلبانه در این سرزمین رنج کشیده را آشکارا در برابر چشمان ما قرار می دهد.