نمی دانم “روز موعود” برای اعلام نامزدی سید محمد خاتمی امروز، شنبه در جریان دیدار جمعی از اصلاح طلبان استان گلستان خواهد بود، یا باز تاخیرصورت خواهد گرفت و اعلام علنی “ تصمیم به آمدن” تا اواخر هفته، چهارشنبه به تعویق خواهد افتاد. اما می دانم که خاتمی تمام پل ها را پشت سر خود شکسته و دیگر امکان چندانی برای”نه” گفتن به ملت، به ویژه اصلاح طلبان ندارد؛ چه در ابتدای دهه ی فجر، چه در انتهای آن.
شاید دوستان به من خرده بگیرند که چگونه جسارت می کنی و با این قاطعیت می گویی که خاتمی همین امروز و فردا، یا نهایت این هفته نشد هفته ی آینده، نامزدی خود را اعلام خواهد کرد، در شرایطی که تمام تلاش شخص او این است که میرحسین موسوی این بار را بر دوش بکشد تا خود بتواند با وجدان راحت کنار بکشد!
شاید من هم دلیل منطقی برای قاطعانه سخن گفتن یا ابزار ذهن خوانی خاتمی را در اختیار نداشته باشم، اما دست کم شواهد و قرائن فراوانی در دست دارم که بگویم، “رئیس جمهور گذشته” دیگر نمی تواند در مسیری جز “رئیس جمهور آینده” شدن قرار گیرد. چون، در این شرایط نه تنها آیندگان او را به دلیل “عافیت طلبی” و “فرصت سوزی” و… نخواهند بخشید، بلکه دوستان و یارانش در کنار گروه های بزرگی از اصلاح طلبان و حتی جمعی از تحول خواهان که دل به آمدنش بسته اند، او را به “تک روی”، “خود محوری” و… متهم خواهند کرد و از فردای روز اعلام تصمیم به “نیامدن”، در خفا و نهان خواهند گفت: “خاتمی این همه وقت، همه ی ما را سر کار گذاشته بود”.
او بهتر از همه و بیش از همه می داند که حجم درخواست ها برای آمدنش چه میزان است. شاید هم به این دلیل است که در این ایام سرنوشت ساز یا خوابش نمی برد، یا خوابش بدجور آشفته است. او خود خوب می داند که اگرچه این بحث را مطرح کرده است که “یکی از ما، من یا موسوی، حتما یکی نامزد می شویم و در عین حال راه را برای دیگر نامزدها تنگ نکرده ام”، و با این گامی که به جلو برداشت حتی “دلخوری” یا “گله گی” شیخ اصلاحات را به جان خرید، اما هیچ کسی از اطرافیانش- جز جمعی از اعضای خانواده، آن هم به دلایل شخصی نه سیاسی”، حتی شخص میرحسین موسوی از او نمی پذیرند که خود را از معرکه کنار بکشد و میدان را به نخست وزیر دوران جنگ با تمام محبوبیت ها وموفقیت هایش واگذارد.
خاتمی خود بهتر از همه می داند که بعد از دیدار با مقام رهبری، در ملاقات های مشورتی سه گانه ای که انجام داد، از زبان هیچکدام از آن ها نشنید که - با وجود آمادگی میرحسین- “کنار بکش”. اما به صراحت و با تاکید این کلام را شنید که همین امروز و همین الان اعلام کن که “تصمیم گرفته ام که بیایم”. این حرف هایی نبوده است که تنها آن سه روحانی معتمد از سر دلسوزی برای انقلاب، نظام و کشور، با هدف “نجات ایران” زده باشند، بسیاری نیز پس از آن ها در گفت و گوها و دیدارهای جداگانه از جایگاه فردی یا جمعی بر این نکته پای فشاری کرده و حتی تاکید داشته اند که “برای اعلام نامزدی همین امروز هم دیر است”. بودند کسانی که بر این نگاه نیز اصرار داشته اند که با روندی که شما در کارزار انتخابات شکل داده اید که حتی نامزدهای محافظه کار نمی دانند که چه کار باید بکنند، این “تنها شما هستید که در فرصت باقیمانده از پس احمدی نژاد برمی آئید”.
تعطیلات آخر هفته فرصتی فراهم آورد تا در جمع های گوناگون با شرکت کنندگان متفاوت -از شهروندان عادی گرفته تا دست اندرکاران امور اجرایی و خبری، از روشنفکران و استادان دانشگاه گرفته تا فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی - وقتی حرف سیاست به میان آمد و گزینه های مختلف برای دوران ریاست جمهوری- از آمدن یا نیامدن خاتمی؛ با موسوی یا بی موسوی، آمدن موسوی در شرایط آماده نبودن خاتمی؛ نیامدن هم زمان موسوی و خاتمی و صحنه را به طور دربست به کروبی واگذار کردن- سخن بگویم. جایی نبود که اکثریت حضار با وجود اما و اگرهایی که داشتند در نهایت بر این باور نباشند که “اگر خیر و صلاح ایران مطرح باشد و کسب بالاترین میزان رای ملت، چاره ای جز آمدن خاتمی نیست”.
این جمع بندی در شرایطی در جامعه شکل گرفته است که اکثریت اصلاح طلبان تاکید دارند که خاتمی و موسوی هر دو می توانند نمایندگی گسترده ترین ائتلاف اصلاح طلبان را بر عهده بگیرند- تنها با این تفاوت که کفه ی روشنفکران، تحول خواهان و جوانان و زنان در وزن سنجی آرای خاتمی با موسوی سنگین تر خواهد بود، و در مقابل وزن آرای جریان های سنتی، انقلابی و کارگزاران دهه ی اول انقلاب و حتی بخشی از محافظه کاران در مقایسه ی آرای موسوی با خاتمی- اما در نهایت انبان آرای خاتمی پر و پیمان تر از موسوی خواهد بود و شانس او برای پیروزی قاطع بیشتر.
این تاکید نیز وجود دارد که این گونه نیست که تصور کنیم اگر این دو حتی در کارزار انتخاباتی شانه به شانه برای دیگری تبلیغ کنند، صد در صد یا حتی بخش وسیعی از آرای بالقوه شان، بالفعل شده و به نفع دیگری به صندوق های رای ریخته خواهد شد. تجربه ی فعالیت های انتخاباتی گذشته از جمله انتخابات مجلس هشتم در تهران نشان داد که مردم ایران خوشبختانه صاحب اندیشه شده و در اغلب اوقات اکثرشان رای یی مستقل دارند و این گونه نیست که صرف نام و عکس سید محمد خاتمی یا آرم و امضای احزاب و گروه های اصلاح طلب بر برگه یا اعلامیه ی انتخاباتی خاص، رای آوری فرد یا لیستی را تضمین کند.
افکار سنجی های مختلف - فارغ از میزان دقت آن، با توجه به فاصله ی شش هفت ماهه ای زمان نظرسنجی تا 22 خرداد 88 زمان انتخابات - هم به نوعی موید این نگاه است که ضرورت دارد سید اصلاحات شخصا وارد کارزار انتخاباتی شود، چون امکان ایجاد ائتلاف گرد او راحت تر و وسیع تر، و بخت پیروزی با فاصله اش بر احمدی نژاد از تمام نامزدهای اصلاح طلب بیشتر است. نگاهی که تاکید دارد تقریبا بعید است با فرصت اندکی که باقی مانده است دیگرنامزدها، حتی شخصی با پیشینه و محبوبیت گذشته ی میرحسین موسوی بتواند اولا اقشار وسیعی از مردم، به ویژه گروه های محذوف را به پای صندوق های رای بکشاند و ثانیا اکثر آرای آنان را - حتی با حمایت مستقیم خاتمی- نصیب خود کند.
بر این اساس است که تاکید دارم سید محمد خاتمی با تمام دغدغه های واقعی و منطقی اش در مورد مشکلات و مسائل “روز پس از پیروزی در انتخابات”، در این نقطه ای که خود قرار گرفته و دیگران را قرار داده است، دیگر امکان چندانی برای “نه” گفتن ندارد. خاتمی اگر چند ماه پیش، یا حتی ده روز قبل پیش از دیدار با رهیری می گفت که به این دلایل “نمی آیم” که…، کسی بر او چندان خرده نمی گرفت. زیادش شایعه می ساختند، اتهام می زدند و می گفتند که ترسید و نیامد، دستور دادند و نیامد، موافق نبودند و نیامد، یا… اما اکنون که تمام پل های پشت سر او شکسته است، او چاره ای جز “بله” گفتن و اعلام آمادگی رسمی برای “آمدن” ندارد.
او گفت دو شرط دارم، گوش ها تیز شد که این شرط ها چیست! شرط گذارده شد که ملت باید حرف هایم را بشنوند و بعد تکلیفشان را با تعریف اصلاحات، روند اصلاح طلبی و ضرورت هدایت آن توسط من، در جایگاه رئیس جمهور، روشن کنند؛ حرف ها شنیده شد و باز از هر گوشه ی ایران غریو برآمد که شرط ها را شنیدیم و قبول داریم، “بیا”. امضا جمع شد، نامه ارسال شد، مصاحبه شد، یادداشت و مقاله نوشته شد، تورهای سیاحتی- زیارتی راهی تهران شد تا کلام “بیا”، طنین بیشتر و پژواک گستره تری داشته باشد و جای اما و اگر بیشتری در خصوص این شرط باقی نماند.
گفته شد که با توجه به تجارب گذشته، چارچوب و معیارهای اصلاحات و اصلاح طلبی را از دیدگاه خود تعیین و تبیین می کنم، تا بعد چون دو دوره گذشته حرف و حدیثی در خصوص ابعاد برنامه ها و زوایای توان اجرایی و نوع تعاملات با دیگر افراد و نهادهای انتصابی باقی نماند. حرف ها و تحلیل ها شنیده شد، نقد و انتقادهایی هم بر این مباحث، به ویژه در باب التزام و اجرای تمام مواد قانون اساسی، از جمله ولایت فقیه وارد آمد، اما در نهایت گفته شد: تمام مرزبندی های مشخص کننده ی “افراط” یا “تفریط” شما هم پذیرفته می شود، با قبول تمام شروط ضمن عقد، “بیا”.
شرط دوم این بود که باید معلوم شود که نظام آمادگی آمدن من و پیامدهای اجرای برنامه ها وسیاست های داخلی و خارجی مورد نظرم را داشته باشد. حرف و حدیث ها شنیده شد و در نهایت همه منتظر ماندند تا سخنگوی اصلی اقتدارگرایان و حاکمیت حرف آخر را بزند. ملاقات انجام شد، اگرچه در این میان پای بیان توصیه هایی شخصی نیز به میان آمد، اما در برابر این تصمیم که برای بهبود اوضاع نگران کننده ی ایران و تغییر شرایط فلاکت بار کشور و نجات دین و میهن تصمیم به آمدن دارم، حرف آخر این نبود که “نیا”. برعکس، تصریح شد که اگر تصمیم خود را گرفته اید منع و مانعی وجود ندارد. به این دلیل بود که شخص خاتمی برای برطرف کردن شبهات در حال گسترش در جامعه اعلام کرد:” متاسفم از اینکه در جامعه گفته میشود رهبری معین کرده که چه کسی باید باشد… ایشان هر کسی بیاید و رای مردم را داشته باشد، با او کار می کنند و نظر ایشان هم همین است”.
بعد از این ملاقات، دیدارهایی صورت گرفت و آنچه در ملاقات دو نفره رد و بدل شده بود، روی میز سیاست و مشورت ریخته شد، اما باز توصیه ها همه این بود که “بیا”. توصیه هایی که پژواکش در اکثر ملاقات های خصوصی و جمعی یک دو هفته ی اخیر به زبان ها و الحان مختلف بیان شده و اکثر قریب به اتفاق آن ها این بوده است: “بیا”.
به این دلیل است که می گویم “خاتمی پل ها را پشت سر خود شکسته و دیگر فرصت و امکان چندانی برای “نه” گفتن ندارد”؛ مگر او می تواند شرط بگذارد، پذیرفته شدن بدون قید و شرط، شروط خود را بشنود، دست هایی را که برای بیعت دوباره به سوی او دراز شده ببیند و حتی تعدادی را به گرمی فشار دهد، اما در نهایت بگوید که “نمی آیم”؟ او در این شرایط تنها اختیاری که ازخود می تواند داشته باشد این است که “روز موعود” را تعیین کند، و شیوه و روش بیان عمومی تصمیم به “آمدن” را. و اگر خواست در کنارش این نکته را روشن کند که با معاونت موسوی می آید، یا با مساعدت او.