عناوین خرافات و موهومات از منظر جامعهشناسی از جمله مقولههای “فرهنگ معنوی” است، که با قوت و ضعفهایی در تمامی جوامع وجود دارد؛ که بر اساس میراث “شعور اجتماعی” و “درک علمی” بازمانده از قدیم، در هر منطقه و جامعهای دارای تفاوتها و اشکال مختلفی است.
معنای لغوی “خرافه” که مفرد “خرافات” میباشد، به معنی زوال عقل ناشی از پیری، و نیز به معنای افسانه و داستان بی اساس، و اعمال و عقاید “خلاف عقل” است[1] و در اصطلاح، به اخبار، اعمال و عقیدههای بی پایه و اساس و باطل “خرافات” گفته میشود.
معنای لغوی “اوهام” که جمع “وهم” میباشد آن حالت ذهنیای است که با آن، معانی جزیی ادراک میشود؛ ولی معنای اصطلاحی آن، واقعی پنداشتن چیزهایی است که از نظر “علمی” و “منطقی” نادرست و غیر واقعی هستند.[2]
در واقع به آن چیزهایی که امروزه “خرافات” و “موهومات” اطلاق میگردد، عقاید و باورهای عمیق بشر ابتدایی است که به دلیل عدم “شناخت علمی” نسبت به خود و طبیعت پیرامونش بدانها معتقد و باورمند شده بود؛ که پیشرفتهای “ادراکی” و “تجربههای علمی”، نادرستی بسیاری از آن عقاید را به اثبات رسانده است.
انسان، وقتی از عالم حیوانات دور شد و به عالم انسانیت –یعنی به مرحلهی تفکر و چارهجویی- پا نهاد، متوجه گردید که در برابر خطرات و حوادث طبیعی، بسیار ناتوان و زبون است؛ و به این موضوع آگاه شد که باید در میدان تنازع بقاء بکوشد، تا بر طبیعت و خطرات بیامان آن مسلط شود و خود را در مقابل آن خطرات حفظ نماید. این کوشش انسان ابتدایی در مراحل مختلف دوران زندگی او یکسان نبوده است.
در ابتداء، بشر نمیدانست از چه راهی و به چه وسیلهای باید بر طبیعت مسلط شده و آن را شناخت؛ ولی در راه بقاء خود ناچار بود که آن را بشناسد و بر آن مسلط شود؛ و چون چراغ علم در دست نداشت به خطا میرفت و از “ادراک عاطفی” خود کمک میجست، و میخواست بوسیلهی سحر و جادو پیش برود و بدان بوسیله، هم خطرات طبیعت را دفع کند و هم بر آن مسلط شود.
بعدها رابطهی بشر ابتدایی با طبیعت، بخاطر رشد و تحولی که در ذهنش پدید آمده بود، تغییر کرد. علل رویدادهای طبیعی را به ماوراءالطبیعه نسبت داد و در جهانبینی او دوگانگی و ثنویت پیدا شد و در میان طبیعت و ماوراءالطبیعه فاصلهای عمیق قایل گردید. همچنین پدیدههای طبیعی را مطیع و فرع امور ماوراءالطبیعه شمرد و ماوراءالطبیعه را تعیین کنندهی سرنوشت خود محسوب کرد.
علماء ادیان بر این باورند که مراحل جهانبینی بشر اولیه، بن مایه و مبدع ادیان ابتدایی گردیده است[3]، که هر چند نیاز به بحثی تفصیلی دارد، اما میتوان آنها را به اختصار چنین بر شمرد:
الف) آیین نیاپرستی: برخی از مردم شناسان و علماء تاریخ ادیان، آیین نیاپرستی و تقدیس ارواح مردگان را مقدمه و آغازین دین و شروع ادیان ابتدایی و منشاء توتمیسم دانستهاند[4]. انسان ابتدایی از مرگ و نیستی سخت هراس داشت و از طرف دیگر در خواب، پدر، برادر و دوستان خود را که پیشتر مرگ آنها را به چشم دیده بود به صورت رویا میدیده است؛ از این رو چنین تصور کرد که هر کسی یک نوع جسم نامریی، غیر از جسم عادی دارد که پس از مرگ باقی خواهد ماند که بعدها آن جسم لطیف و نامریی را “روح” نامیدند.
ب) آیین توتمیسم: یا آیین تقدیس جانداران، یک شیوهی دینی بسیار ابتدایی و قدیمی است که قبایل و عشیرههای توتمپرست هر کدام، حیوان یا یک نوع گیاه و گاهی یک پدیدهی بیجان طبیعت را تقدیس میکنند و نسبت به او در میان خود وظایفی را بر عهده دارند. آیین توتمیسم بواسطهی قوانین متعدد فردی و اجتماعی و تابوها، بیشترین تاثیر را در جوامع و ملل و حتی ادیان متکامل و توحیدی گذاشته است، بگونهای که بیشترین قوانین و احکام ادیان متکامل و توحیدی متأثر از آیین توتمیسم است.
ج) آیین آنیمیسم: یا جانگرایی و اعتقاد به اینکه تمامی موجودات اعم از انسان، حیوان، نبات و جماد دارای روح هستند. همچنین علاوه بر ارواحی که در موجودات است، تعداد بسیاری از ارواح آزاد مانند “اجانین” و “شیاطین” در چشمهها، رودخانهها، کوهها، غارها و جنگلها سرگردان و متمرکز هستند. اصول آیین آنیمیسم را میتوان بطور مختصر در سه بخش تعریف کرد؛ اول: اعتقاد به “روح”؛ دوم: اعتقاد به “مانا”؛ و سوم: اعتقاد به “سحر و جادوگری”. البته دو اصل اخیر یعنی اعتقاد به مانا و سحر و جادوگری از فروع اصل اول هستند.
د) فتیشیسم: شیوهای از عقیده و پرستش ابتدایی است که در آن پارهای از اشیاء بیجان و موضوعات، به علت “سعد و نحس” و “خوشیمن” و “بدیمن” بودن، افسون آمیز و داری نیرویی جادویی تلقی میگردند که میتوانند در مشکلات زندگی کمک کنند، از این رو آن اشیاء را همیشه به همراه خود نگه میدارند و مورد احترام و تقدیس قرار میدهند. “تیلور” فتیشها را وسایل و آلات سحر جادوگری میشمارد، یعنی آنها اولا باطل السحرند و ثانیا خودشان ابزار سحر برای غلبه بر دشمن و رفع خطرات و مشکلات هستند.[5]
با ظهور ادیان توحیدی هرچند اینگونه آیینهای ابتدایی به ظاهر منسوخ شد، اما به مرور زمان بسیاری از آن معتقدات در بدنهی افکار و عقاید ادیان توحیدی در قالب احادیث و روایات جای گرفت، بگونهای که امروزه به عنوان جزیی از باورهای دینی و مذهبی آنها قرار گرفته است.
اگر از تاثیرات آیینهای ابتدایی در ادیان زرتشتی، یهودیت و مسیحیت بگذریم، آثاری که عقاید و افکار ادیان ابتدایی در اسلام بجای گذاشته است -و امروزه با کمی دقت آن آثار در میان مذاهب مختلف اسلامی مشاهده شود- را میتوان بطور مختصر برشمرد. هرچند که باید این نکته را نیز مدنظر قرار داد که بسیاری از آن عقاید با واسطه از ادیان زرتشتی، یهودیت و مسیحیت وارد عقاید مذاهب اسلامی شدهاند.
آثار آیین “نیاپرستی” در اسلام
معمولترین اثر آن آیین ابتدایی “مرده پرستی” است؛ و بطور کلی میتوان گفت بعضی تشریفات و آیین زیارت قبور پدران و اجداد و مقدسین، همراه با بعضی تشریفات و آداب؛ و اعتقاد به اینکه در بعضی از شبها ارواح مردگان به خانهی بازماندگان خود میآیند و بدان جهت باید در آن شبهای مقدس –مانند شبهای جمعه- زندگان برای آنها خیرات و احسان کنند، تا آنها خشنود و راضی برگردند، همه از آثار و بقایای آیین ابتدایی نیاپرستی است. این در حالی است که در قرآن کریم نه تنها چنان دستوراتی در خصوص تعظیم و تکریم قبور اموات نداده، بلکه به صراحت چنان عملی را از اثرات افزونطلبی و فخرفروشی بر شمرده است.[6]
آثار آیین “توتمیسم” اسلام
تاثیرات آیین توتمیسم در ادیان متکامل و توحیدی بسیار زیاد است. بیشتر آداب و مناسک و اکثر قوانین تابویی –حرام و حلالها- برگرفته از توتمیسم میباشد که نمیتوان به تمامی آنها در این مختصر اشاره کرد و چون ذکر احکام تابویی نیاز به بحث و بررسی اصولی و فقهی مفصلی دارد، از این بخش چشمپوشی میکنیم و تنها به چند مورد از آثار اعتقادی آن میپردازیم.[7]
1- عقیده به تقدیس و تکریم برخی درختان کهنسال که غالبا مقدس و نظر کرده و مشکلگشا شمرده میشوند و زائران و مریدان به آنها دخیل میبندند و از آنها شفای بیمار و حل مشکلات خود را میخواهند -مانند درخت کهنسالی که در صحن امامزاده یحیی در تهران است- تماما برگرفته از تفکر توتمیسم است. استاد دکتر محبی میگوید: “در شهرهای ایران نمونههای بسیاری از عقیدهی مردم به توتم گیاهی مشاهده میشود، مثلا در زرآباد قزوین درخت چناری در کنار مزار امامزادهای قرار دارد؛ معروف است هر ساله روز عاشورا از آن درخت خون یا خونابه جاری میشود. سید محمدعلی گلریز در کتاب خود “مینو دریا، باب الجنته قزوین” شرحی دربارهی این چنار نوشته و عکس آن را در صفحهی 669 آن کتاب چاپ کرده است. در ایران توتمهای گیاهی مانند درخت سرو و گل سرخ، اسپند و ریواس بسیار است که ذکر آن در این مختصر نمیگنجد”.[8] باید توجه داشت که چنین توتمی در عربستان دوران جاهلیت نیز وجود داشته که مانند این درختان مورد تقدیس قرار میگرفت، و به عنوان یکی از بتهای عربستان پرستش میشد که پس از گسترش اسلام، پیامبر(ص) دستور به قطع آن درخت داد که به بت “عزی” معروف بود.[9]
2- راه انداختن دستهها و گروهها به منظور تعظیم و تذکیر فرد یا اشخاصی در کوچهها و خیابانها، با انجام برخی اعمال و حمل آلات و اشیاء خاص، مانند دستههای راهپیمایی در میان مسیحیان کاتولیک در روز به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح(ص) یا دستههای عزاداری شیعیان امامیه در دههی محرم؛ که برگرفته شده از مراسم توتمکشی است.
3- محفوظ نگاه داشتن موی سر و ناخن پس از گرفته شدن نیز از آثار توتمیسم میباشد. روایات مجعول بسیاری از سوی پیامبر مکرم اسلام(ص) و ائمه(ع) در این خصوص نقل شده که گفتهاند: موی سر، ناخن و دندان را پس از گرفته شدن در جایی محفوظ دفن کنید.[10]
4- بیرون بردن آثار متوفی، مانند لباس و کفش و… از خانهی بازماندگان و دادن آنها به دیگران. این رسم هنوز در میان بسیاری از مردم رواج دارد.
5- عمل خالکوبی روی بدن نیز از آثار بجای مانده توتمیسم است که هر چند امروزه دیگر جنبهی مذهبی ندارد و شکلی آرایشی بخود گرفته، اما ریشه تفکری آن بسیار با اندیشهی توتمپرستان مطابقت میکند؛ به این عنوان که توتمپرستان برای ابراز علاقه و یکی شدن با توتم خویش تصویر او را بر روی بدن خود خالکوبی میکردند تا بدان وسیله موجب تقرب بیشتر با توتم شده، محبت و قدرت او را بسوی خود جلب نمایند و از آن بهره ببرند.
6- تنزیهگرایی و تقدیس شخصیتهای برجستهی مذهبی و سیاسی نیز از آثار توتمیسم است. در آیین توتمیسم، بعضی اشخاص برجستهی قبیله که از نظر مذهبی و سیاسی دارای درجات عالی هستند، مانند رئیس قبیله، افراد خاندان او؛ و کاهن و جادوگر قبیله -در نظر انسان ابتدایی و بدوی- بواسطهی تقدسشان تابو محسوب میشدند. زیرا نظرکرده و مورد حمایت کامل توتم قبیله بودند. بعدها که بشر ابتدایی به نیروی “مانا” عقیدهمند شد؛ این نظرکردگی و حمایت، از سوی نیروی “مانا” تعریف گشت که نهتنها باعث مقدس نمودن آن اشخاص میشد، بلکه آنان را نیز جامع تمام کمالات و علوم میساخت. ”فره ایزدی” در عقیدهی ایرانیان باستان، صورت تکامل یافتهی همان عقیدهی نظرکردگی و مؤید بودن از سوی نیروی “مانا” است که حکمرانیی فرمانروایان را مشروعیت میبخشید و آنان را صاحب کمالات و علوم میگردانید. چنانکه در شاهنامه فردوسی مشاهده میشود که پادشاهان بواسطهی “فره ایزدی” است که: اولا، مشرعیت حکومتشان مشخص میشود، مانند داستان “داراب”یا داستان “جمشید” که پس از خودبینی و غروری که در او ایجاد شده بود، “فره ایزدی” از او سلب گردید و مشروعیتش از بین رفت؛ و دوما بجهت علم نامنتهایی که کسب میکنند، صاحب کشفیات و اختراعات میباشند؛ چنانکه در شاهنامه مشاهده میکنیم “هوشنگ” آهن را از سنگ استخراج نمود، آتش را پیدا کرد و بسیاری از مشاغل و هنرها و رسوم و کسب و کار را ابداع نمود؛ “تهمورث” نوشتن خط، پشم رشتن، پارچه بافتن، اهلی کردن جانوران و مرغان را آغاز کرد و به دیگران آموخت؛ و همچنین هنرهایی که “جمشید” به مردم یاد داد عبارت بود از ساختمان عمارت و ایوانها، کاخها، گرمابهها، ساختن کشتی و تعلیم کشتیرانی واستخراج گوهر و سنگهای قیمتی از دل کوه. از این روست که در تصویرسازی پادشاهان، سر آنان چون خورشید میدرخشد که تجسمی است از “فره ایزدی” و نشانی است از “تاج حکمرانی” که از سوی خداوند به آنها اعطا گردیده است. این تفکر بعدها در تصویر سازیهای مذهبی نیز وارد شد که پیامبران(ص) و شخصیتهای مذهبی را با هالهای از نور به تصویر میکشند، و آنان را جامع تمام علوم میشمارند. این در حالی است که قرآن نهتنها هیچ اشارهای به چنین نورانیتی در مورد پیامبر مکرم اسلام(ص) نکرده و او را جامع تمام علوم بر نشمرده است؛ بلکه بطور صریح از تنزیهتراشی نیز منع نموده است.[11]
آثار آنیمیسم در اسلام
اعتقاد به “روح مجرد”، “قالب مثالی”، “عالم برزخ”، “احضار ارواح”، داشتن “چشم و گوش برزخی”؛ وجود “اجانین” و تقسیمبندی آنها به مسلمان و کافر، “جنزدگی” و “جنگیری”؛ و بسیاری دیگر از این دست عقاید، برگرفته از آیین آنیمیسم است. در صورتی که قرآن به چنین چیزهایی معتقد نیست.
کلمهی “روح” که در قرآن حدود 23 بار بیان شده -با توجه به مفهوم جمله- به 5 معنی است. 1- به معنی “جبرائیل” یا “واسطهی وحی الهی” یا “مامور خدا”. 2- “وحی”، “پیغام الهی” و “حکم و فرمان خدا”. 3- “محبت” و “رحمت”. 4- “قرآن” و 5- “قانون حیات”.[12]
کلمهی “جن” نیز در قرآن به مفهوم موجوداتی غیر انسانی نیست و –با توجه به مفهوم جمله- به معانی: 1- “افراد گمنام و منزوی”. 2- “افرادی که غایبند و جلوی چشم نمیباشند”د؛ و 3- به معنای “جماعت مردم” است.[13]
همچنین اعتقاد بوجود “شیاطین” که شب و روز در کار و فعالیت هستند و قدرتی نامحدود و خداگونه دارند تا انسانها را وسوسه نمایند که مثلا مرتکب گناه شوند یا شراب بنوشند و یا آنکه در اقامهی نماز و گرفتن روزه و…. سهلانگاری کنند نیز برگرفته از آیین آنیمیسم است. قرآن کریم به چنین موجوداتی معتقد نیست و اگر از شیطان نام برده، در اکثر آیات منظور، آن “ابلیس” معروف نیست که از درگاه خداوند رانده شده است؛ بلکه در بیشتر آیات قرآن کریم، کلمهی “شیطان” به مفهوم صفت مشبهه بکار رفته که به معنای: 1- “نفس انسان”. 2- “افرادی که مغضوب الهی هستند” و 3- “مولد بیمار”(میکروب) میباشد. در برخی از آیات نیز “شیطان” به عنوان “صفت” برای “ابلیس” بکار رفته.[14] اساسا “ابلیس” از نظر قرآن کریم؛ اولا: مخلوق است و مخلوق محصور در محدودیتهاست، و اگر قادر باشد در آنواحد میلیونها انسان را در قارههای مختلف وسوسه کند، دیگر مخلوق نیست و خود نوعی خداست. شاید امروزه این تفکر بیشتر از آنجا ناشی میشود که ما انسانها سعی داریم مسئولیت خطاها و تمایلات نفسانی خود را به گردن دیگری بیندازیم تا خویش را تبرئه کنیم. دوما: آنچه که از قرآن کریم برداشت میشود “ابلیس” تنها یک فرد بوده که از درگاه الهی رانده شده، و دارای قوم و ایل و طایفهای نبوده است؛ لذا وقتی آن اشکال وارد میشود؛ که یک فرد مخلوق و محصور در محدودیتها، چگونه میتواند میلیونها انسان را در اقصا نقاط دنیا وسوسه نماید؟ ناچار میبایست جهت رفع اشکال، برای “ابلیس” ایل و طایفه و فرزند خلق کرد. البته ابلیس دوستان و همکارانی دارد که در حقیقت خود ما انسانها هستیم که با خرافهپردازیها و موهمسازیها، دیگران را از تعقل و تفکر صحیح دور میسازیم.
همچنین عقیده به “مقدس” یا “ملعون” بودن برخی مکانها به سبب هیبت یا رمزآلودیشان مانند کوهها، رودخانهها، دشتها و ستارگان و کرات آسمانی که در ابتداء محل زندگی ارواح و اجانین قلمداد میگردیده و در صورت متکاملش، محل استقرار خدایان شده است نیز از آثار بجا مانده از آنیمیسم است. رود گنگ در هند و نیل در مصر یا کوههای هیمالیا و صهیون در اسرائیل، و کوه خضر در شهر قم از معروفترین آن مکانها میباشد که هر چند تقدسشان علت و تعابیر امروزی به خود گرفته اما مبنا و ماخذ اصلیشان از تفکر ابتدایی آنیمسیم میباشد.
آثار فتیشیسم در اسلام
اکثر عقاید و روایاتی که در باب “خوش یمن” یا “بد یمن” بودن برخی روزها و موجودات؛ یا قایل شدن به اثرات معجزهآسا برای برخی از سنگهای زینتی مانند: “در”، “عقیق”، “فیروزه”، “شرفشمس” و… که در میان مذاهب اسلامی رواج دارد، تماماً برگرفته از عقاید فتیشیسم است. همچنین عقیده به سنگ چشم زخم، مهرهی مار، دعانویسی، آینهبینی، طالعبینی و رمل و اسطرلاب که متاسفانه امروزه بطور چشمگیری در میان مردم رواج پیدا کرده، از افکار بجا مانده از فتیشیسم است.
آنچه که ذکر شد تنها بخشی از آثار بجای مانده از افکار و عقاید گذشتگان است که اگر چه امروزه با تلفیق برخی از آن تصورات، عقاید و افکاری تازهای خلق شده و بدانها اضافه گردیده است، اما میتوان بخوبی ریشههای آیینهای ابتدایی را در آنها یافت. مانند دیوار ندبه(=براق) در میان یهودیان و چاه مسجد جمکران در بین شیعیان امامیه که تلفیقی از آیین آنیمیسم، فتیشیسم و جادوگری ابتدایی است. مذهبیون یهودی حوائج و خواستههای خود را بر روی کاغذ مینویسند و در لای درزهای دیوار ندبه میگذارند تا خداوند آنها را برآورده کند؛ مشابهه همین عمل را مذهبیون خودمان انجام میدهند و حوائج و خواستههایشان را بر روی کاغذ مینویسند و در چاه جمکران میاندازند؛ که هیچ یک از آنها نه مبنای دینی دارد و نه عقلی و منطقی.
امروزه به برکت “تجربههای علمی” و اصول “روانشناسی مدرن” باطل بودن بسیاری از اینگونه افکار روشن شده و در زمرهی خرافات و موهومات قرار گرفته است؛ اما در عین حال هنوز افرادی هستند که بدین خرافات عقیدهمندند، و دکانداران و متولیان خرافات نیز تا حد امکان برای نگاه داشتن عقیدهمندان، تمام کوشش خود را بکار میبندند؛ به حدی که سعی میکنند در اثبات درستی آن تصورات از علوم جدید نیز سوءاستفاده نمایند تا آن موهومات و خرافات را به عنوان اموری عقلانی و منطقی جلوه دهند. هر چند در اکثر مواقع با این توجیه که عقلانیت بشر محدود و ناقص است، تلاش دارند تا منتقدین را منقاد نماید. حال معلوم نیست اگر عقل انسان محدود و ناقص میباشد چرا خداوندی که این بشر ناقصالعقل! را خلق کرده، بیش از 22 بار در قرآنش توصیه به تعقل کردن یا گله از تعقل نکردن بشر نموده است؟!.
در واقع انسان ناقصالعقل نیست بلکه ناقصالعلم است؛ و این جهالت و عدم دانش اوست که موهومات و خرافات را میآفریند، که حجابی بر روی عقل میافکند، تعقل را فلج میکند و عصبیت را تقویت مینماید. امروزه جهالت بشر به برکت تلاشها، کوششها و تجربههای علمی، کمتر از نیاکان خود، و بیشتر از نسلهای آیندهاش میباشد. بشر امروزی دیگر مانند اسلاف خویش به بسیاری از اتفاقات طبیعی با دیدگاهی افسانهگونه نمینگرد و برای هر موضوعی -به حسب پیشرفت دانشش- دلایل و براهین علمی اقامه میکند؛ و همچنان در کشف مجهولات جهان هستی میکوشد. امروزه اگر فردی به ناگاه عضلاتش منقبض گردد، زمین بخورد و به رعشه بیفتد، دیگر کسی او را جنزده نمیپندارد تا چاقویی درآورد و به دورش خطی بکشد؛ بلکه میداند او داری بیماری صرع است.
نیاکان ما بخاطر جهل و محدودیت علمشان نسبت به محیط و وقایع طبیعی پیرامون خویش، دچار توهومات و خرافاتی شدند تا خود را از گزند بلاها مصون نگاه دارند؛ و آن توهومات و خرافات به مرور وارد ادیان توحیدی شد و به اسم انبیاء(ص) و اولیاء(ع)، در بدنهی اعتقادی آنها جای گرفت. به مقداری که علم بشر افزایش یافت خرافات و موهومات کمرنگ شد؛ و این نقطهی آغازی گردید در تقابل اهل دین و علم.
شاید بتوان با قاطعیت گفت که اصلیترین وظیفهی انبیاء(ص) مبارزه با خرافات و موهومات و جهالتها؛ و برقراری جامعهای عقلمحور بوده است؛ این در حالی است که دکانداران و متولیان خرافات و موهومات، به هر لطایفالحیلی سعی دارند تا در میان مردمان “ادراک عاطفی”، “عصبیت فکری” و “جهالت علمی” را جایگزین “ادراک عقلی”، “تعامل فکری” و “تجربهی علمی” نمایند؛ و هیچ ابایی در سوءاستفاده کردن از نام پیامبران(ص) و ائمه(ع) نیز ندارند؛ زیرا در جامعهای “عقلمحور”، “دانشپژوه” و “پرسشگر” مطاعشان خریداری نخواهد شد.
پینوشتها
1- مجمع البحرین و مطمع النهرین؛ طریحی تبریزی؛ مادهی خرافه.
2- همان منبه، مادهی وهم.
3- شاخههای زرین، سر جیمز فرایزر، ص 50 تا 54؛ و دین در فرهنگ ابتدایی، ادوارد تیلور؛ ج 2؛ ص 80
4- برخی مردمشناسان به سیر تکاملی ادیان معتقد نیستند و بر این باورند که ادیان روند قهقرایی و پس رفت داشتهاند؛ بدین معنا که انسان در ابتدا خدا پرست و توحیدمحور بوده و سپس به چند خدایی، مردهپرستی و بیخدایی گرویده است. این نظریه در تاریخ ادیان به نظریهی “داینامیسم” معروف است که البته بسیاری از مردمشناسان و علما ادیان این نظریه را مردود دانستهاند.
5- دین در فرهنگ ابتدایی؛ ادوارد تیلور؛ ج2؛ ص 232
6- أَلْهَئکُمُ التَّکاَثُر حَتیَ زُرْتمُُ الْمَقَابرَ - افزونطلبی و فخر فروشی شما را سرگرم ساخت. تا اینکه به زیارت و دیدار قبرها رفتید.(تکاثر 1 و2)
7- بررسی ریشهها و علتهای عقاید و اندیشههای دینی؛ عبدالحمید معصومی تهرانی؛ مبحث توتمیسم.
8- دکتر خدایار محبی، بنیاد دین و جامعهشناسی، ص 61
9- الاصنام، هشام بن محمد بن سائب الکلبی؛ شرح بت عزی.
10- حلیة المتقین، علامه مجلس، آداب گرفتن ناخن و موی سر. این کتاب مملو از جعلیات و خرافات و موهومات است که متاسفانه در بین مذهبیون جایگاه خاصی دارد.
11- فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بمَنِ اتَّقی - خود را نستاید و مقدس نمایی نکنید که خدا بهتر میداند چه کسی با تقواتر است. النجم/32
12- شرک بنیانها و صورتها، مبحث آنیمیسم، عبدالحمید معصومی تهرانی، بخش روح.
13- همان منبع، بخش جن.
14- همان منبع، بخش شیطان.