باخت بزرگ خامنه ای

اکبر گنجی
اکبر گنجی

به یک تعبیر،سلطان علی خامنه ای 22 خرداد 1388 را به میر حسین موسوی باخت. موسوی زندانی نظام نسبت به موسوی رئیس جمهور اعتبار اجتماعی اش چندین برابر شده است. خامنه ای به هر میزانی مشروعیت داشت، همان را هم به میزان زیادی از دست داد. اما اگر موسوی به عنوان رئیس جمهور پذیرفته شده بود، احتمالاً پیروزیی نصیب خامنه ای می شد. پذیرش وعدم پذیرش ریاست جمهوری میرحسین موسوی چه پیامدهایی برای سلطان علی خامنه ای و جمهوری اسلامی داشت؟

یکم- حضور 85 درصدی مردم در پای صندوق های رأی به جای آنکه توسط مخالفان کنشی ضد رهبری و رژیم سلطانی فقیه سالار معنا شود، به سادگی می توانست تأیید نظام قلمداد شود. به تعبیر دیگر، پیروزی موسوی را می شد “مشروعیت نظام” معنا کرد. “ معنا بخشی ” به رفتارها و رویدادها، بخشی از کار آدمیان است. سلطان خود بارها معترضانه گوشزد کرد: فتنه گران مهمترین رویدادی- یعنی حضور 85 درصدی مردم- را که می شد به سود نظام معنا کرد، حرکتی علیه نظام به شمار آوردند.

دوم- مردم از طریق صندوق های رأی احمدی نژاد را برکنار کرده بودند. با رفتن احمدی نژاد، لباس دموکراتیک برتن کردن امکان پذیر می شد. به تعبیر دیگر، گفته می شد: مردم از رئیس جمهور مورد تأیید شدید سلطان “ ناراضی ” بودند، به روش های دموکراتیک او را عزل کردند و رهبری برخلاف نظر شخصی اش مبنی بر ابقای احمدی نژاد، به نظر منفی مردم احترام گذارد و تغییر مسالمت آمیز را پذیرفت. بدین ترتیب، مدعای انتخابات آزاد، به گونه ای موجه می شد. برای اینکه انتخابات روز قیامت و داوری مردم درباره ی عملکرد زمامداران سیاسی است.

سوم- کارنامه ی احمدی نژاد در حوزه های گوناگون،اگر نگوئیم شکست خورده، حداقل ناموفق بوده است. او در شرایطی رئیس جمهور شد که ایران بالاترین درآمدهای ارزی تاریخ خود را تجربه می کرد. اگر سال های 2008- 2005 را چهار سال اول ریاست جمهوری احمدی نژاد در نظر بگیریم، کل درآمد نفتی بر مبنای گزارش اوپک در این دوران 266 میلیارد و 169 میلیون دلار بوده است. سال های 2009 و 2010 نیز به ترتیب زیر بود: 55 میلیارد و 604 میلیون دلار، 70 میلیارد دلار. عملکرد دولت او، به اضافه ی افزایش فساد، وی را دفاع ناپذیر کرده است. اما، ایستادن احمدی نژاد در برابر طبقه ی حاکمه ی سه دهه ی گذشته ، او را تحمل ناپذیر کرده است.

برکناری زود هنگام احمدی نژاد توسط مجلس- از طریق طرح عدم کفایت سیاسی- پر هزینه است. به همین دلیل یک سالی است که مخالفان اصول گرای او ضمن آماده سازی فضا، هزینه و فایده کرده و در این باره اختلاف نظر دارند که آیا هزینه ی این عمل بیش از فوایدش نخواهد بود؟

محمد رضا باهنر- نایب رئیس مجلس و یکی از مخالفان اصول گرای احمدی نژاد- در این خصوص گفته است:

“اگر ضرورت داشته باشد هم استیضاح و هم عدم کفایت سیاسی را اعلام می کنیم ولی همه ی این رفتارها باید هزینه و فایده هایش با هم مقایسه شود . ما از اول انقلاب گفتیم، یک بار در ایران عدم کفایت سیاسی رییس جمهور[بنی صدر] مطرح شد و هزینه های زیادی هم در پی داشت . این مساله اگرچه در قانون اساسی آمده است ولی ما همیشه امیدواریم که تا ابد چنین اتفاقی نیفتد چرا که ممکن است هزینه هایی داشته باشد…اینکه آقای احمدی نژاد گفتند[مخالفان باید دو سال دیگر مرا تحمل کنند] حرف درستی است ولی به شرط ها و شروط ها که هم ما و هم خدایی نکرده آقای رییس جمهور رفتاری را انجام ندهیم که آن وقت ضرر ادامه ی خدمت شان بیش از قطع خدمت شان باشد . الان ما می گوییم ادامه ی خدمت آقای احمدی نژاد اشکالات و منافعی دارد، منافعش را هم بیشتر می بینیم، یا عزل رییس جمهور مضارش را خیلی بیشتر از این می دانیم که بنا بر تعابیر خودشان بخواهیم ایشان را تحمل کنیم. سئوال که استیضاح نیست، سئوال یک برخورد قانونی مجلس است که از رییس جمهور سئوال می کند و جواب هم می شنود یا جواب قانع کننده است یا نیست. مساله عدم کفایت سیاسی فرآیند دیگری دارد. اگر خدای ناکرده یک زمانی مجلس به این جمع بندی برسد که ادامه ی خدمت رییس جمهور مضارش خیلی بیشتر از پیامدهای استیضاح شان باشد [طرح عدم کفایت سیاسی مطرح خواهد شد]”[1].

وقتی عزل بی هزینه و پرفایده ی احمدی نژاد به وسیله ی آرای مردم پذیرفته نشد، حال باید دائماً از هزینه های برکناری زودهنگام او توسط مجلس نگران بود و هراسید. احمد توکلی- یکی از جدی ترین مخالفان اصول گرای احمدی نژاد- طرح سئوال از رئیس جمهور را امضا نکرده، برای اینکه حضور وی در مجلس و پاسخگویی اش به پرسش ها را به سود او می داند، نه مجلس. بر متغیر “پیش بینی ناپذیری” یا “بی پروایی” احمدی نژاد نیز تأکید می کند. توکلی در 10اسفند90 گفته است:

“معتقدم سئوال از رئیس جمهور در این شرایط، یک ابزار نظارتی کم اثر است. به آقای مطهری هم گفتم این روش، کم نتیجه است.چون طبق آئین نامه همه ی سئوال کنندگان از رئیس جمهور، 15 دقیقه وقت دارند و آقای رئیس جمهور یک ساعت وقت دارند. اگر سئوال کنندگان حداقل یک ساعت وقت داشتند، ممکن بود اتفاقی بیفتد. در این شرایط، آقای احمدی نژاد با قدرت اقناع قوی که دارد و از آنجا که برخی ملاحظات را هم ندارند، حریف سئوال کنندگان می شود “[2].

توکلی گزارش می دهد که به منظور مقابله ی با قانون شکنی های احمدی نژاد، با استفاده ی از ماده ی 233، مجلس سه پرونده علیه دولت به قوه ی قضائیه فرستاده است اما با ناامیدی از اینکه قوه ی قضائیه کاری در این زمینه نکرده می گوید:

“شما خیلی انتظارتان ایده آل است! اولا یک مرحله ی کار انجام شده است که قبلا انجام نشده بود. نکته بعد این است که یک پرونده به قوه قضائیه برود، هیچ اتفاقی نیفتد، دو پرونده، سه پرونده، چهار پرونده برود، باز هم قوه قضائیه مقاومت می کند؟ بالاخره باید یک کاری بکند. در عالم سیاست به هر گام ولو کوچک باید اعتنا کرد و تجمع فشارهای کوچک هم‌افزایی پیدا می کند و کار را پیش می برد”[3].

احمدی نژاد اسناد زیادی درباره ی فسادهای مخالفانش جمع آوری کرده است. مناظره های تلویزیونی او با موسوی و کروبی به اصول گرایان نشان داده که او هیچ حد و مرزی برای ماندن در قدرت نمی شناسد، حتی حاضر است کل عملکرد 33 ساله ی جمهوری اسلامی را زیر سئوال برد و بگوید که مشتی دزد بر آن حکومت کرده اند.

چهارم- پذیرش مهندس موسوی معتقد به “اسلام”، “انقلاب”، “جمهوری اسلامی” و “قانون اساسی” به عنوان رئیس جمهور چه هزینه ای برای سلطان علی خامنه ای داشت؟ مگر موسوی خود را “ اصول گرای اصلاح طلب ” معرفی نمی کرد؟ تمام بیانیه ها( ا الی 4)، سخنرانی ها و مصاحبه های پیش از 22 خرداد 88 او موجود است. از “مبارزه ی با فساد” و “قانون گرایی” سخن می گفت. از اجرای قانون اساسی حرف می زد. کدام رکن از ارکان قانون اساسی و رژیم موجود را به پرسش گرفته بود؟ رئیس جمهور شدن موسوی موجب آبرومندی نظام می شد. موسوی قبل از انتخابات هیچ گاه تا خاتمی دوران اصلاحات هم پیش نرفت. موسوی که به دنبال براندازی و سرنگونی رژیم نبود. حتی شش روز پس از انتخابات، در 30 خرداد 1388، در پنجمین بیانیه ی خود خطاب به معترضان حاضر در خیابان ها نوشت:

“نگذارید دروغگویان و متقلبان پرچم دفاع از نظام اسلامی را از شما بربایند و نا اهلان و نامحرمان، میراث گرانقدر انقلاب اسلامی را که اندوخته از خون پدران راستگویتان است از شما مصادره کنند. با توکل به خداوند و امید به آینده و تکیه بر توانمندی‌هایتان حرکات اجتماعی خود را پس از این نیز براساس آزادی‌های مصرح در قانون اساسی و اصل امتناع از خشونت پیگیری کنید…ما با نظام مقدس خود و ساختارهای قانونی آن روبرو نیستیم. این ساختار حافظ استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی ماست. ما با کجروی ها و دروغ گویی ها روبرو هستیم و در پی اصلاح آنیم؛ اصلاحی با برگشت به اصول ناب انقلاب اسلامی”.

” منشور جنبش سبز “ که به امضای مشترک موسوی و کروبی رسیده، نیز متنی تماماً اصلاح طلبانه است. آن متن به دنبال دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی ایران و جامعه، به روش های اصلاح طلبانه است. اگر ریاست جمهوری موسوی پذیرفته شده بود، شاید روابط ایران با جهان غرب ترمیم می شد. شاید ایران در چنین چنبره ای گرفتار نمی شد. شاید گامی به سوی لغو تحریم های پیشین برداشته می شد، نه اینکه تحریم های فلج کننده ی جدید به تصویب رسد. او بر “اجرای بی تنازل اصول قانون اساسی” تأکید می ورزید و بخصوص بر فصل “حقوق ملت” انگشت می نهاد.

آنچه موجب شد تا سلطان موسوی را نپذیرد، کینه های شخصی به یادگار مانده ی از دهه ی اول انقلاب، و شاید از همه مهمتر، “ گوش به فرمان ” نبودن میر حسین بود. مهندس موسوی می خواست رئیس جمهوری در چارچوب قانون اساسی باشد، نه آنکه مطابق “ میل خودسرانه ی سلطان ” عمل کند. این عوامل موجب شد که سلطان مرتکب آن اشتباه بزرگ شود. سلطان پذیرش موسوی را “ عقب نشینی ” به شمار می آورد. عقب نشینی از احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور دولت نهم. او هنوز احمدی نژاد دولت دهم را تجربه نکرده بود.

پنجم- اعلام پیروزی احمدی نژاد با حدود 25 میلیون رأی، حرکت اعتراضی “ رأی من کجاست ” را آفرید. آن عمل(تقلب در انتخابات) و این حرکت اعتراضی، موسوی و کروبی و اصلاح طلبان را با خود برد. اتفاقات زیادی رخ داد که ظاهراً عقب نشینی را برای سلطان ناممکن ساخته است. فقط به همین یک مدعای مهدی کروبی- به عنوان یکی از مسئولان بلند پایه ی نظام طی سه دهه ی اول انقلاب- توجه کنید که در زندان به چند تن از معترضان بازداشتی تجاوز کرده اند. این یکی از هزینه های سنگینی بود که سلطان در سرکوب آن حرکت اعتراضی پرداخت.

حرکت های اعتراضی خیابانی چند ماه طول کشید تا سلطان موفق به سرکوب آن شد. به همین دلیل، شعار اصلی معطوف به سلطان شد. موسوی و کروبی نیز روز به روز تحول یافته و پیش رفتند. آیت الله خامنه ای جنبش سبز را “فتنه” قلمداد کرد و رهبران نمادین جنبش را “سران فتنه” به شمار آورد. اما به اعتراف همه ی اصول گرایان، نظام هزینه ی گرافی بابت آن حرکت اعتراضی پرداخت کرد. به عنوان نمونه، محمد رضا باهنر در مصاحبه ی 8 اسفند90 با روزنامه ی شرق گفته است: 

“با اینکه طیف های مختلفی در اصولگرایی حضور داشتند و نوع برخوردشان با مسایل فتنه و چیزهای دیگر متفاوت بوده اما در یک حرف وحدت نظر داریم و آن اینکه فتنه گران خیلی هزینه به مملکت تحمیل کردند . ممکن است شما قبول نداشته باشید، ما در مجموعه مان از این تحلیل به وحدت نظر رسیدیم که فتنه و سران فتنه خیلی به مملکت هزینه تحمیل کردند . حالااین هزینه فرهنگی بود، اجتماعی بود، سیاسی بود و کاش این کار را نمی کردند…ما هنوز هم فکر می کنیم که خطر اصلی در داخل کشور برای نظام، فتنه گران هستند و رتبه ی دوم انحراف است نه این که انحراف خطرش کمتر است، اتفاقا من خطر انحراف را کمتر از خطر فتنه گران نمی دانم، اما چون هنوز عده وعده ای ندارند و کم هستند در رده دوم هستند”[4].

جمهوری اسلامی و سلطان هزینه های بسیاری بابت عدم پذیرش ریاست جمهوری موسوی پرداختند. پس از آن واقعه افراد زیادی “ عریان بودن سلطان ” را در همه جا فریاد زدند و می زنند. نامه های اعتراضی سرگشاده به سلطان که توسط زندانیان سیاسی انتشار می یابد، یک مصداق از مصادیق از اظهار “ لخت بودن سلطان ” است.

ششم- ایران در یکی از خطرناک ترین لحظات تاریخی خود قرار دارد که اگر مورد حمله ی نظامی قرار گیرد،احتمالاً “ تجزیه ی کشور ” یکی از پیامدهای آن خواهد بود. برای اینکه نزاع با دولت های غربی و اسرائیل به جنگ منتهی نشود، راهی جز مذاکره ی با آمریکا با اتکای به مردم وجود ندارد. اما دولت نابخرد احمدی نژاد فاقد مشروعیت بین المللی و داخلی- حتی نزد اصول گرایان- برای انجام این عمل دشوار است.

برای نجات ایران و ایرانیان، سلطان چاره ای جز عقب نشینی در پیش ندارد. منتها عقب نشینی عاقلانه در برابر مردم ایران . با آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی، می توان یک انتخابات آزاد برگزار کرد تا به طور طبیعی موسوی به ریاست جمهوری دست یابد. “ منزلت اجتماعی ” مهندس موسوی پس از ایستادگی و زندانی شدن، افزایش یافته و “ پایگاه اجتماعی ” خوبی برای او پدید آورده است. یک انتخابات آزاد رقابتی، با مشارکت بالای مردمی، این امکان را فراهم می سازد تا رئیس جمهوری چون موسوی با قدرت و مشروعیت مردمی با دولت های غربی به رهبری دولت آمریکا وارد مذاکره شود.

هفتم- اما سلطان علی خامنه ای خود را در وضعیتی قرار داده که نه تنها همه ی راه ها را به روی خود و نظام سرکوبگر جمهوری اسلامی بسته است، بلکه ایران و ایرانیان را در موقعیت خطرناکی قرار داده تا متجاوزان خارجی یک بام و دو هوایی ، به بهانه های کاذب،ایران را ویران و مردمش را نابود سازند. اگر اندکی عشق به مردم و وطن دوستی در سلطان وجود داشت، به انتخاب آزاد مردم تن می داد تا ایران و ایرانیان نجات یابند. منتها خامنه ای راه حل مسائل و رفع مشکلات را در بسط بیشتر “ سلطانیسم “- شخصی شدن هر چه بیشتر زمامداری سیاسی ، یا حکومت مطابق میل خودسرانه - می یابد، نه در عقب نشینی در برابر مردم و تن دادن به ترجیحات و رضایت آنان[5].

هشتم- ایران باید حفظ شود تا مردم اش در صلح زندگی کنند. ایران و ایرانیان به دموکراسی و حقوق بشر نیاز دارند، نه “بمباران” و “تحریم های فلج کننده” که کمر مردم را می شکند. به رهبرانی چون نلسون ماندلا و گاندی نیاز دارند،نه “ چلبی سازی ” توسط دولت های غربی. دلسوزان ایران و مدافعان حقوق مردم ایران، مبلغ و موجه ساز پروژه هایی نیستند که باعث “ افزایش درد و رنج ” مردم ایران شده و خواهد شد. هدف، گذار از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است، نه به فلاکت کشاندن مردم ایران.

باخت سلطان علی خامنه ای نه تنها فاقد اهمیت نیست، بلکه مخالفان را خشنود می سازد. اما مسأله ی ما باخت زمامدار خودکامه نیست،مسأله ی ما برساختن دموکراسی است. به یک معنا،همه ی زمامداران خودکامه ی تاریخ باخته اند. اما پیروزی مردم مهم است. پیروزی مردم وقتی صورت می گیرد که آنها از طریق سازمان یابی های متنوع ومتکثر قدرتمند شوند و بتوانند رژیمی بیافرینند که پاسدار آزادی وحقوق شهروندان باشد. برد به این معناست که مردم بتوانند آزادانه از میان شقوق متفاوت و متعارض دست به انتخاب بزنند.

 

پاورقی ها:

1 و 4 - رجوع شود به لینک

 2 و 3 – رجوع شود به لینک

5- سلطان علی خامنه ای در سخنرانی 10اسفند 90 مجدداً گوشزد کرده که قصد عقب نشینی ندارد. می گوید:

“امروز دنیای زر و زور و استکبار و همه‌ی زورگوها، همه‌ی خبیثها…همه‌ی اینها در مقابل جمهوری اسلامی صف کشیده‌اند و یک جبهه تشکیل داده‌اند. برای این که چه کار کنند؟ برای این که این ملت را در هم بشکنند … اگر آمریکا و غرب و صهیونیسم و سرمایه‌داران و مفتخوران یهودیِ وابسته‌ی به سازمان صهیونیسم بتوانند ملت ایران را قانع کنند، به زانو در بیاورند، به عقب‌نشینی وادار کنند ، می توانند به دنیا بگویند: ببینید، اینها را که ملت پیشرو بودند، ما سر جای خودشان نشاندیم. هدف این است. همه‌ی تلاشها برای این است. یک روز این را نمی گفتند، کتمان می کردند؛ امروز صریحاً و علناً می گویند. می گویند ما می خواهیم تحریم کنیم - تحریم نفت، تحریم بانک مرکزی، تحریم چه، تحریم چه، تحریم چه - به وسیله‌ی شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه صادر کنیم، پشت سرش قطعنامه‌ی دیگر، پشت سرش قطعنامه‌ی دیگر”.

رجوع شود به لینک: