سید علی خامنه ای سوتِ آغاز نُطق انتخاباتی را زد. برای رهبری که در عمرِ نامتناهی ولایتش، انتخاباتِ ریاست جمهوری بسیار دیده و در دخولِ به انتخابات، تخصص دارد، معمولا از همین فصل و چند ماهی مانده به انتخابات، کارِ مهندسی رای و نامزدها شروع می شود.
دیدارهای سنتی سالانه ی رهبری به مناسبت های تکراری، مثلا قیام ۱۹ دیماه قم، دیدار با مداحان، دانشگاهیان و عاقبت مراسم سال نو در مشهد و یکماهی مانده به انتخابات، هر کدام به درصد ی انتخاباتی می شوند و چند کلید واژه ی ابداعی هم ازهر دوره برجای می ماند. اصطلاحاتِ” انتخاب اصلح” و “رییس جمهور مکتبی” و از این قبیل اشاره ها که همیشه هم مرجع ضمیرش را به خوبی پیدا می کند، از دوره های پیشین به یادگار مانده است.
رهبر مادام العمر جمهوری اسلامی، در سخنرانی افتتاحیه ی انتخابات سال ۹۲، با لحنی آکنده از خشم و ترس – انصافا آیت الله در ادای چنین لحنِ متناقضی، صاحب سبک هستند- حساسیتِ هیستریکی به آزادی نشان داد و از همه خواست که مبادا آزادی را به عنوان پیشوند و پسوند انتخابات بیاورند. حتما از همین فردا در ایرانِ آباد و آزاد و مستقل، بحث درباره آزادی انتخابات، جرم خواهد بود و صد البته کار دشمن.
در کنسرتِ جدید رهبری، چند کلمه و ترکیب تازه هم بود که نشان می داد، حضرتش هنوز طبع آزمایی و مطایبه می فرمایند، مثلا اینکه همگی مواظب باشند تا جدولِ دشمن را پر نکنند.
به هر حال منِ ایرانی، برای پی بردن به نوع بلایی که سال آینده بر سر صندوق رای می آید، ناچار هستم تا جدولِ ایهام و ابهام و تصریح و تهدید که به همت رهبری طرح شده را حل کنم و خانه به خانه سیاه تا بدانم آخرِ کار، نام مشعشع چه کسی در تقاطعِ عمود ولایت و افقِ بصیرت، از جدول در می آید. تا کار به استبداد است، سرنوشت هر انتخابی به بلغم و صفرای رهبری بند است.
در انتخابات ریاست جمهوری ایران، پیش از اینکه اراده ی مردم کامروا باشد، حال و احوال رهبری کار ساز است. شورای نگهبان، دست چینی از کسانی که می توانند خدمتی کنند و یا تنوری را گرم کنند و احتمال رای آوریشان کم است به حضور رهبری می برد و سپس بازی شروع می شود.
تا به حال پیران و شیخان شورای نگهبان، دوباری اشتباه کرده اند و دست ملت را نخوانده اند. یکبار دوم خرداد بود که کابوس رهبر شد و دیگری انتخابات سال ۸۸ و حضور میر حسین موسوی و کروبی که در هر دو حالت، شورای نگهبان پیش بینی نمیکرد، نامزدهایی که سوختِ تنور بودند، گل کنند.
بر حال و احوال رهبری در سال ۸۴ که احمدی نژاد پیدایش شد، حرص و طمع حاکم بود. محمود در چشم سید علی و اهل بیت، یوسف مصری می نمود و غلام حلقه به گوش و کسی نمی دانست، اسفندیار مشایی، روحِ احمدی نژاد را تسخیر می کند و خادم دست آموز رهبری، ماری در آستین است.
تجربه ی گزنده احمدی نژاد و هزینه گزافی که رهبری به پای او داد، سرِ آخر رهبر جمهوری اسلامی را در بیت، تنها کرد. از بزرگان نظام که اگر همپای رهبری نبودند لااقل همراهش بودند، کسی نماند و سرانِ اصلاح طلب که می توانستند برایش حماسه ی حضور بسازنند یا در حصر و زندان اند و یا منزوی و متروک.
احمدی نژاد کاری کرد که رهبر اعتمادش را حتی به ذوب شدگانش از دست داد. از کجا معلوم “محمد باقر قالیباف” که در هفته های اول جنبش سبز سکوت کرده بود و تعداد راهپیمایان را می شمرد، رییس جمهور شود و فیلش یاد هندوستان نکند و یا “محسن رضاییِ” تحقیر شده در مقام ریاست جمهوری با ارباب، عقده گشایی نکند. لاریجانی ها هم هزار فامیل هستند و هزار چهره، مجلس و قضاوت و ریاست جمهوری را که داشته باشند لابد برادری هم پیدا خواهند کرد تا رهبرش کنند. علی اکبر ولایتی هم با آن سابقه هم نشینی با هاشمی، بعید نیست، پای فیل خاکستری سیاست را به دولت باز نکند.
حال و احوال رهبری در آستانه ی انتخابات سال ۹۱، ترس و لرز است، آن هم از آشنایان نه از بیگانگانِ اصلاح طلب که شورای نگهبان و شوالیه اش جنتی، دمار از آنها بر خواهند آورد. در چنین شرایطی، آدمها معمولا به خانه و خانواده پناه می بردند و مستبدین هم به بیت.رهبری باید جستجو کند تا کسی را بیابد که شخصیتش سالهاست محو شده و خُلقش منشی ماب باشد و یک کلمه بیش نداند و آن هم: “چشم آقا”
محمد رضا پهلوی سالها پیش، وقتی علی امینیِ اصلاح طلب را از نخست وزیری عزل کرد، اسدلله اعلم را برگزید و امیر عباس هویدا را پس از او. اشتراک هر دوی ایشان تعظیم بود و “پشت به خدمت “دوتا”. محمد رضا شاه پهلوی، شاه سفید بود و قدری کارآمدی هم می خواست از جان نثاران، اما سید علی خامنه ای، شاه سیاه است و همان که دست ببوسند و نعلین جفت کنند راضی ست، کار آمدی بماند برای سپاه و مجتبای ولیعهد.
با این شرح جدول که گفتیم در خانه های عمودی و افقی، نام متواضع و ذلیل و با مسمایی هویدا می شود: غلامعلی حداد عادل.