شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

امروز نوشته اید که می خوانید نه طنز است، نه جدی است، خودم هم تعجب می کنم این چند مطلب چطور کنار هم قرار گرفتند، ولی گرفتند…

دوسال بدجور گذشت

فکر نمی کنم در طول تاریخ زندگی ام هیچ دو سالی اینقدر سخت و تلخ گذشته باشد و البته فکر می کنم هنوز کلی مکافات داریم برای پس دادن فلفل تندی به اسم احمدی نژاد که به زور و به دلیل بی دقتی وسط ناهار و از روی گرسنگی مفرط خوردیم و حالا حالاها باید بسوزیم و بسازیم. آقای مهدی خان شهیدکلهری یا همان مهدی کلهر، مشاور مطبوعاتی احمدی نژاد که دو روز قبل از انتخابات اعلام کرد که از راه دور دست خانم های هنرمند لس آنجلسی را هم می بوسد و به هنرمندان هم خیلی احترام می گذارد و بعدا اعلام شد که ایشان منظورش از اینکه دست خانم ها را از راه دور می بوسد این است که از روی تلویزیون و با دستکش ماچ می کند و بعدا هم اعلام شد که اصلا ایشان مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور نیست و مدتی بعد معلوم شد که مشاور مطبوعاتی هست ولی با دستکش، دو روز قبل در سالگرد دومین سال انتخاب احمدی نژاد کلی چیزها را تکذیب کرد. مهدی کلهر نکته مهمی را اعلام کرد و گفت که دفتر ایشان کلی از جوک های مربوط به احمدی نژاد را جمع کرده و می خواستند به مناسبت دومین سالگرد انتخابات احمدی نژاد آن را به صورت کتابی منتشر کنند. می خواستم پیشنهاد کنم به جای این کار همان سخنرانی های احمدی نژاد را اگر منتشر کنند، کافی است، بیخودی لازم نیست کار بیشتری بکنند، همان ها را چاپ کنند، کلی می خندیم.

شیرین عبادی و یک کار اساسی

شیرین عبادی حرف مهمی زده است که فکر می کنم گفتنش امروز برای همه کسانی که ایران را دوست دارند و نگران سرنوشت کشور هستند، لازم است. او گفته است: ایران باید قطعنامه های اتمی را اجرا کند. من فکر می کنم باید از وضعی که در آن هستیم بترسیم و دولت را به هر قیمت وادار کنیم که این قطعنامه ها را اجرا کند. من اصلا فکر نمی کنم وادار کردن دولت به این کار قیمت سنگینی داشته باشد و مطمئنم اگر این موضوع محور یک حرکت گسترده قانونی و اعتراضی قرار بگیرد، می شود کاری کرد…. می دانید، روزهایی که داریم از دست می دهیم بسیار روزهای مهمی است، شاید فردا آرزوی همین امروز را داشته باشیم.


پنج شباهت بین سر سلمان رشدی و سیف الله بن لادن

داشتم به این موضوع فکر می کردم که دریافت لقب شوالیه که علاوه بر سر شدن سلمان رشدی باعث سر شدن و لمس شدن دنیای اسلام و واکنشی مانند دادن لقب سیف الله به بن لادن شده باشد، ما را می تواند به این فکر ببرد که چه شباهت ها و تفاوت هایی بین سلمان رشدی و اسامه بن لادن وجود دارد:

1) یکی شان بخاطر حمله به اسلام و دیگری بخاطر دفاع از اسلام چند سال است قایم شده اند و هیچ جایی نمی توانند آفتابی شوند.

2) یکی شان بخاطر حمله به اسلام میلیاردر شده و دیگری برای دفاع از اسلام میلیاردها ثروتش را از دست داده است.

3) هر دو تاشان چهار بار زن گرفته اند، یکی هر چهار تا را نگه داشته، دومی از سه تای قبلی جدا شده.

4) یکی شان از ترس جرات نمی کند پایش را به پاکستان بگذارد، آن یکی از ترس جرات نمی کند پایش را از پاکستان بیرون بگذارد.

5) هر دو تاشان در عرض ده دقیقه تبدیل به مشهورترین چهره های قرن شدند، شهرتی که نابودشان کرد، یکی را از زندگی سیاسی محروم کرد، دیگری را از زندگی ادبی.

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

ترانه ها گاهی اوقات ماندگارترین بخش حافظه آدم هستند، بخشی از حافظه که بدون هیچ زحمتی به یاد می آیند و زیر لب تکرار می شوند و می توانی آنها را هزار بار بخوانی و در کنار هر ترانه کلی یادگارهای ذهنی از خاطرات خوب و بد زندگی است که همراه با کلمه ها و آهنگ ترانه در ذهن می آیند و با آن می توانی بخندی و گریه کنی و به شانه هایی فکر کنی که برای گریه کردن کم آورده ای. هایده وقتی رفت، این ترانه را برای ذهن همه ما فارسی زبانها به یادگار گذاشت و گذاشت تا در آن روزهای سخت دلتنگی بتوانیم زمزمه کنیم که شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم… امروز خبر مرگ مهستی را شنیدم و بی اختیار یادم افتاد که مهستی ترانه خواهرش را پس از مرگ او خوانده بود. گاهی اوقات فکر می کنم ترانه خوانان جزو مهم ترین انسانهای زندگی ما هستند، کسانی که می آیند و در حافظه ما و دل ما می نشینند و انگار که هیچ مرگی نمی تواند ترانه را بمیراند. گاهی می شود « آسمون با من و تو قهره دیگه» را به یاد آورد و زیر لب خواند و به آسمانی که با من و تو قهر کرده است فکر کرد. گاهی می شود زیر لب گفت: وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره و به بیست سالگی برگشت و به روزهای تبداری فکر کرد که گاهی اوقات شیرین ترین چیزی است که مزمزه می کنیم. می شود چشم را بست و به عزیزی فکر کرد و زیر لب خواند که کی اشکاتو پاک می کنه شبها که غصه داری…. مهستی دیروز رفت، صدایش همیشه در حافظه ما خواهد بود و همیشه می توانیم بخوانیم که این دل و دل و دل کشت منو. راستی به این موضوع فکر کردی که چرا اصیل ترین و تحسین برانگیزترین ترانه های موسیقی اصیل در ذهن ما نمی مانند و ترانه هایی ساده و نرم و معمولی در ذهن مان می مانند. محمد صالح علا که کلی روزهای خوب زندگی را مدیونش هستم روزی می گفت: اصلا به این فکر کردی که زیباترین مفهوم عشق در همین ترانه پیش پا افتاده و معمولی است که می گه: اگه عشق همینه اگه زندگی اینه، نمی خوام چشمام دنیا رو ببینه…

شرمنده، ببخشید

زمانی که در وزارت کشور بودم، یکی از معاونین وزارت کشور یک روحانی باحال و دوست داشتنی بود که همیشه به عنوان یک روحانی اهل رمان و کتاب و شعر شناخته می شد و من هم کلی از همنشینی و همسخنی ایشان لذت می بردم. آقای سید عبدالحسین معزی که معاون حقوقی و پارلمانی وزارت کشور بود و الآن هم نمی دانم در کجا مشغول به کار و زندگی است، در هرحال هرکجا هست خدایا به سلامت دارش. دیروز نامه ای نوشته بودم به آقای جواد لاریجانی و چیزهایی را گفته بودم که فکر می کردم گفتنش بدجوری لازم است و نقل قولی هم کرده بودم که آقای معزی در مورد بچه های بسیجی گفته است که فلان، نقل قول را هم از نوشته آقای پروازی خوانده بودم و البته همان موقع هم که خواندم با توجه به شناختی که از آقای معزی داشتم، به نظرم چندان درست نیامده بود، ولی مثل خیلی جاهای دیگر که آدم اشتباه می کند، این نوشته را هم مرتکب شدم. رفیقی از رفقای گذشته و حال زنگ زد و گفت که این گفته درست نیست و شرح مبسوط قضیه را هم داد. کلی هم پیش خودم شرمنده یک دوستی چند ساله شدم. این نقل قول را تکذیب می کنم و به جواد آقا هم تاکید می کنم که جواد آقا! آن نقل قول غلط است، اگر خواستید حرف های مرا به آقایان بگوئید، این قسمتش را نگوئید.