بهرام بیضایی کجاست؟

نویسنده
بهار ایرانی

بهرام بیضایی کجاست؟

بهرام بیضایی تنها نام معتبرغایب در میان سینماگران ایرانی است که بعد از پشت سرگذاشتن”چهار سال سخت” پر از”تحقیر” و” کوچک شدن” در مقیاس بی سابقه ای به میدان آمده اند.

نسل ها یپاپی را می بینی که دست در دست هم دارند. اگر د رآغاز صف مهرجویی و کیمیائی و انتظامی ورشید ی ایستاده اند، 5 نسل بعد باران کوثری و پگاه آهنگرانی و مهدی کرمپور را می بینی.

مهم نیست که د رکدام طرفند. در اکثریت طالب “تغییر” قراردارند یا جانب دولت کنونی راگرفته اند. مهم این است که در روند طولانی ودردناک “زایش دموکراسی” در ایران سهیمند.

بخش عمده ای از روشنفکری ایران اما غایب است. و نام بهرام بیضایی د راین میان نمادی است از این غیبت که او هم در سینما و نمایش جایگاه بلندی دارد و هم د رعرصه نویسندگی که به “کانون نویسندگان ایران” پیوندش می دهد. کانونی که قدیمی ترین نهاد مدنی ایران است و از آغاز همواره در سنگر نخست مبارزه برای آزادی بیان و قلم قرار داشته است.

 

 

کانون از صحنه غایب است. انتشار بیانیه کوتاه کانون به مناسبت بیست وهشتمین سالگرد اعدام براستی بیرحمانه سعید سطانپور، معنائی دو گانه دارد. از سوئی به یکی از سرچشمه های “ روشنفکر زدائی” در جمهوری اسلامی بر می گردد، از جانب دیگر در عمل اجتماعی خواست عمومی دمکراسی خواهی را زیل خونخواهی سعید قرارمی دهد. د راین سالهای دراز که از رفتن سعید می گذرد این قافله را بقول شاملو سر باز ایستادن نبوده است. و تا دمکراسی در ایران نهادینه نشود،سرنوشت سعید تکرار خواهد شد.

استقرار دمکراسی جز بامشارکت وافت و خیز ممکن نیست. سکوت نخبگان جامعه در بزنگاههای تاریخی که جوانان به شور آمده اند و جامعه سراپا جدل وگوش است، به سود کیست؟ درست در این شرایط است که سخن به نیروی مادی تبدیل می شود و در جانها خانه می کند.

مهم موافقت یا مخالفت، نیست. اهمیت درروشنگری است. د رگفتن است. پس حق داریم بپرسیم:

سیمین بهبهبانی اما در لحظات آخر می آید. با زخوب است حرف می زندو سکوت را می شکند. اما هیچ چیر نمی گوید. هم می خواهد فضای سرد چند روشنفکر گمشده در سرمای غرب را گرمی بخشد و هم خود را د رمیان شعله های آتش حفظ کند. دریغ است که سیمین بانو میلیونها دختر و زن ایرانی را درخیابانها نمی بیند. به میانشان نمی رود. باید پرسید: