خون به خون شستن محال آمد، محال

آرش بهمنی
آرش بهمنی

1- بعد ازحوادث رخ داده در روز عاشورا و سرکوب شدید و شاید بشود گفت بی سابقه معترضان توسط حکومت، بحث خشونت در جنبش سبز بار دیگر بحث روز شد. بخصوص آنکه تصاویری هم از برخوردهای معترضان با نیروهای حکومتی منتشر شد. وجود این تصاویر  بحث به کارگیری خشونت از سوی معترضان در مقابل نیروهای سرکوب گررامطرح کردو هرکسی از ظن خود، نسخه ای برای معترضان پیچید و آن ها را به سویی فراخواند. یکی در مدح خشونت سخن گفت و دیگری در ذم آن، داد سخن سر داد. یکی از خشونت محدود دفاع کرد و آن یک از خشونت نامحدود.

پیش از این البته بحث خشونت در جنبش سبز کم مطرح نبود. “جماعت ساکن اشرف” بارها در فضای مجازی، از خشم توده های انقلابی سخن رانده و “مزدوران” را از به غلیان آوردن احساسات انقلابی خلق برحذرداشته بودند.

تا قبل از عاشورا جنبش سبز مظلوم بود و بی خشونت. آنچه اما در روز عاشورا اتفاق افتاد، بحث و جدل های فراوان را باعث شد. کسی خرده گرفت که حرکت مردم تنها دفاع از خود بوده و دیگری نوشت که چه می توان کرد وقتی می بینیم دوست و یار و فامیل و همراه و همشهری مان را در مقابل دیدگان مان به خون می کشند؟ آن دیگری اشاره کرده بود که کلوخ انداز را پاداش سنگ است و بعضی هم از بعد تئوریک در حال اثبات این نکته بودند که در مقابل حکومت تا بن دندان مسلح سرکوب گر، به هر حال چاره ای جز اعمال زور و خشونت نخواهد ماند. 

2- آیا دفاع مردم از خویش جایز است؟ شک نیست که هر فرد منصفی در هر نقطه جهان، به این سئوال پاسخ مثبت می دهد. تقریبا در اکثریت قریب به اتفاق قوانین کیفری، مبحثی با نام “دفاع از خود” وجود دارد که البته بسیار هم مشکل ساز است و همواره بحث و جدل را باعث شده است. محدوده این دفاع از خود تا کجاست؟مرز بین تجاوز و دفاع چیست؟ و سئوال های این چنینی. نکته ای را اما نباید فراموش کرد و آن هم این است که “دفاع از خود” بحثی حقوقی است و باید آن را در پارادایم حقوق بررسی کرد و از آن سخن راند. نمی توان با ساده انگاری، بحث را وارد یک حرکت سیاسی کرد و بعد به نتیجه دلخواه خود رسید. وقتی هم این کار را کردیم، بحث از حالت حقوقی خارج می شود و شکل سیاسی پیدا می کند: دفاع از خود آیا برای جنبش فایده دارد؟ تا چه حد می تواند باعث لطمه به حرکت شود؟ آیا با اهداف جنبش در تضاد است یا خیر؟ یعنی مقوله «دفاع از خود» را باید در چارچوب جنبش سبز دید و نه در چارچوب بحثی حقوقی.

از سوی دیگر، دفاع از خود تنها به معنای حمله به فرد مهاجم نیست. فرار و سد کردن راه مهاجم و در پیش گرفتن روشی برای بی اثر کردن سلاح های مهاجم، خود نوعی دفاع از خود است. پس در این جا بحث مهم دیگری پیش می آید: چگونه در مقابل حکومتی که از اعمال خشونت در هر شکل آن ابا ندارد و بی محابا به معترضان یورش می برد، باید از خود دفاع کرد؟ با هجوم به طرف مقابل یا سد کردن راهش؟ و فراموش هم نکرد که باید مصالح جنبش را در نظر گرفت.

آیا حرکت مردم در روز عاشورا درست بود؟ (منظورم از حرکت، سنگ پرانی های متعدد، خلع سلاح و در مواقعی برهنه کردن بعضی از سربازان اسیر شده، ضرب و شتم اسرا و…) است. این جاست که اختلاف ها سر باز می کند. من بر این عقیده ام که آن حرکات صحیح نبوده، زیرا در عمل تنها به ضد خود تبدیل می شوند. فراموش نکنیم روزهای آغازین جنبش را؛ روزهایی که عکس و فیلم های متعدد از  برخورد ملاطفت آمیز معترضان با سربازان اسیر شده منتشر می شد و ما چه افتخار می کردیم به خود و جامعه مان که این چنین بر پند حافظ گوش سپرده که “با دشمنان، مدارا” پیشه می کند. خشونت در روز عاشورا، بسیار زیاد بود اما کیست که انکار کند چنین خشونتی در روزهایی  چون 30 خرداد و 18 تیر و 7 مرداد (چهلم شهدای جنبش سبز) هم وجود داشت؟چطور آن روزها سخنانمان در مدح تساهل و عدم خشونت بود و اکنون در بر پاشنه دیگری چرخیده است؟ هم ما همان آدم هاییم و هم طرف مقابل همان نیروی سرکوب گر پیشین. برای ما که در این سال ها بارها نالیده ایم از خشونت و آن را محکوم کرده ایم و همواره از نکات اصلی تمایز خود با طرف مقابل، همین پرهیز از خشونت رادانسته ایم، اکنون چرا باید در دام طرف مقابل بیفتیم؟

خشونت در حال حاضر دمی است مسیحیایی که می تواند پیکر بی جان طرف مقابل را بار دیگر زنده کند. اعمال خشونت از سوی همراهان جنبش سبز، می تواند از سویی بهترین بهانه را به دست سرکوب گران بدهد تا این صدا را به بهانه “خشونت آمیز” بودنش خفه کنند ـ حتی اگر این خفه کردن، صوری باشد ـ و از سویی بهانه ای پیدا کنند برای تمامی دنیا تا بگویند اگر پیش از آن اشتباه کردیم در سرکوب ها، الان ناچاریم از سرکوب، چون این معترضان اکنون به خشونت دست یازیده اند.

از یاد نبریم که خشونت و سرکوب و ارعاب اگر موثر بود، الان نه جنبش سبزی در کار بود و نه جمهوری اسلامی. ترورهای پیاپی اوایل انقلاب آیا جمهوری اسلامی را نابود کرد؟ عملیات مسلحانه گروه هایی چون مجاهدین خلق به جمهوری اسلامی ضربه زد یا به گروه های اپوزیسیون که حدود 4000 نفر را در یک روز از دست دادند؟ شکی نیست که به کار گیری خشونت اکنون مهلک ترین سم است برای جنبش سبز. جنبشی که علیه خشونت به وجود آمد و قرار است که همین طور بماند. همان جنبشی که قرار بود با الهام از مبارزات گاندی وماندلا شعارش «ببخش، اما فراموش نکن”» باشد، نه بر دار کردن تمامی مزدوران!

عده ای دیگر، حرکت مردم را درست می دانند، چون “مردم” این کار را کرده اند. عدم انتقاد از حرکات جمعی و سرسپرده بودن به آن ها، چیزی نیست جز پوپولیسم. همان دردی که چند سالی است باعث شده تا ملک و میهن اهورایی مان در آتش بسوزد. جنبش سبز باید انتقادپذیر باشد و باید از آن انتقاد کرد. بت سازی و اسطوره سازی بد است: چه این بت و اسطوره شخص باشد، حزب باشد یا گروهی از  مردم معترض که چون با آن ها در یک صف برای اعتراض قرار داریم، هر حرکت شان را تحسین کنیم.

3- دکتر آرش نراقی، یکی از روشنفکران به نام و محترم دینی، در مقاله ای در سایت روز، با عنوان  ”جایگاه اخلاقی خشونت در جنبش مسالمت آمیز” به بررسی ابعاد این مساله پرداخته است. لب کلام مقاله ایشان شاید همین باشد که “رهبران و کنشگران مدنی باید به کارگیری خشونتهای اخلاقاً ناموّجه را قاطعانه محکوم کنند، و بر تقدم شیوه های غیرخشونت آمیز تأکید بورزند، اما باید واقع بینانه امکان خشونتهای اخلاقاً موّجه را نیز به رسمیت بشناسند، و به جای نفی آن در مدیریت آن بکوشند”. این جان کلام مقاله ای است که خواسته به صورت تئوریک، بحث خشونت را رنگ و لعابی دیگر ببخشد، اما در رسیدن به این هدف ناکام است. دکتر نراقی، مقاله را بحثی تئوریک در باب “اخلاقی نبودن خشونت” آغاز می کنند و به این جا می رسد که خشونت شاید همیشه “ناروا” باشد، اما همیشه “نادرست” نیست. از این فرض اما نمی توان نتیجه ای را به دست آورد که ایشان به آن رسیده اند. اولا برای آنکه به کار گیری خشونت « در معنایی که آقای نراقی مراد کرده اند ـ مجاز باشد، علاوه بر بحث اخلاقی، باید نیم نگاهی نیز به بحث “فایده” این روش، برای جنبش سبز داشته باشیم. شاد بحث های آقای دکتر نراقی در میدان تئوری صحیح باشد، اما در  عرصه عمل لنگ خواهد زد. ضمن آنکه ایشان مشخص نکرده اند که اولا بحث خشونت مشروع تا کجاست و چه کسی مرز آن را مشخص می کند و از سوی دیگر، رهبران جنبش سبز چگونه باید این خشونت را “مدیریت” کنند. مقدمه طولانی ایشان در باب بحث اخلاقی درباره خشونت، به این سئوال ها پاسخی نمی دهد و تنها به صدور یک حکم کلی ـ که در صحت آن تردیدی هم نیست ـ اکتفا می کنند.

ایشان برای به کارگیری خشونت از سه اصل “تمایز”، “تاثیر” و “تناسب” نام می برند. اصولی که کمیت هر سه می لنگد. مرجع تشخیص و تعیین و تایید این سه اصل چه کسی است؟ شاید کسی تاثیر را در کشتن سرباز بداند و دیگری در مجروح کردنش و یکی هم با درست کردن سدی در راهش. استدلال مشابهی را می توان در باره دو اصل دیگر بیان کرد.

4- شاید در بحث های اخلاقی و فلسفی صرفا انتزاعی، خشونت را بتوان در بعضی موارد موجه دانست، اما عرصه سیاست عرصه عمل است. در عرصه سیاست باید هزینه و فایده را جست و براساس آن تصمیم گیری کرد. خشونت و به کار گیری آن در جنبش سبز، بی شک باعث شکست این جنبش خواهد شد، جنبشی که اکنون بسیاری از ایرانیان به آن دل بسته اند.