دماغ جمهوری اسلامی

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

با بهار نو، آخرین دهه قرن شمسی آغاز می شود. ایران از معبر بزرگترین “گذار جمعیتی” تاریخ خود می گذرد. موج تازه دموکراسی به منطقه ای می رسد که میهن ما در قلب آن قرار دارد. فصل، به راستی فصل دیگری و عصر به تمامی عصر تازه ای است.

 

درآخرین سال دهه هشتاد بیش از یک میلیون نفر بر جمعیت کشور افزوده می شود و زمستان که به بهار می رسد، جمعیت ایران  مرز ۷۵ میلیون نفر را پشت سر گذاشته است.

سال، تمام سال پیش، به نبرد نفس گیر وبی امان آزادیخواهان این ملت با استبداد خونریز مذهبی گذشته است.جمهوری اسلامی در این سال 650 نفر را اعدام کرده تابر بحران اجتماعی غلبه کند، زندانها را آکنده وقلم ها را شکسته ودرآستانه سال نو رهبران نمادین جنبش سبز را زندانی کرده تابنیاد جامعه مدنی را بر بیندازد.  با هتاکی، تهدید، جاسوسی و قاچاق اسلحه کوشیده است راه را بر ورود توفان آزادی منطقه به ایران ببندد.

وتازه بهار آمده است که نبرد در تمامی جبهه ها دوباره آغاز می شود. باراک اوباما، زنگ سال نو را با شادباش به مردم ایران به صدا در آورده است. پیامی است کاملا متفاوت از همه سالها و به ویژه با سال گذشته. رئیس جمهور آمریکا از ترس حکومت ایران خبرمی دهد و ازهمراهی کشورش با جنبش دموکراسی خواهی ایران. او میدان “تحریر” قاهره را سالی پیشتر در میدان “آزادی” تهران دیده است.

 پاسخ او هتاکی مقام معظم رهبری است؛ تفسیرش از اسلامی بودن جنبشهای منطقه براساس نسخه “انقلاب اسلامی” و فرمانش که سال نو صرف “جهاد اقتصادی” شود.

هنوز تعطیلات طولانی نوروز درایران به پایان نرسیده که بیل بوردهای سراسری تبلیغ “جهاد اقتصادی” را جمع می کنند، شاید برای اینکه مردم بادقت بیشتری مژده حذف صفرها از پول ملی را بشنوند که درخبر سه صفر است و درعمل چهار صفر می شود واز اولین نتایج سیاست یارانه ای.

کسی در فیس بوک می نویسد: “سالی که مقام معظم رهبری فرمودند جهاد اقتصادی کنند ملت و دولت ایران، کشور قانون بودجه ندارد، دولت به جنگ واحد پول ملی رفته است سه صفر از پول ملی ایران حذف می شود و درآمد ایران از فروش نفت کاهش یافته است. چه نامگذاری خردمندانه ای….”

احمد توکلی، کمی پرده  را کنار می زند: “هدفمند کردن یارانه ها به صورت کاملا

امنیتی  اجرا شده و دولت با فشار به تولیدکنندگان و تهدید آنها به زندانی کردن مانع افزایش قیمت‌ها شده است. “

و بااین همه بانک مرکزی نرخ تورم را ۱۲.۴ درصد اعلام می کند :” این رقم حکایت

ازشتاب گرفتن تدریجی نرخ تورم دارد.”

موسوی، کروبی و همسرانشان در حبس اند. ماموران امنیتی مانع از دیدار نوروزی فرزندانشان با آنها می شوند. اما نمی توانند “شبح”شان را “از فراز بیت سلطنتی رهبر”- به تعبیر یک سایت فارسی زبان- دور کنند.

آیت الله دستغیب گفته است: “هیچ مجتهد عادلی حصر موسوی و کروبی را امضاء‌ نمی کند.”

کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با انتشار بیانیه‌ای خواستار آزادی  فوری و بدون قید و شرط آنها شده است.

 و درست درهمین موقع، خبر فوت پدر کهنسال  میر حسین موسوی می رسد. اواز بستگان رهبرجمهوری اسلامی است و در زمانی که او “آقای خامنه ای” بود، به هنگام خطر در خانه میر اسماعیل موسوی پناه می جست. اما نه کسی از دیوار سخنی می شود، نه از “بیت مقام معظم رهبری”. مامورین امنیتی که دیگر همه می دانند مجری دستورات مجتبی خامنه ای و حسن طائب هستند، تشییع جنازه نیمه تمام و تدفین پلیسی پیکر میراسماعیل موسوی را هم به افتخارات خود اضافه می کنند. همکاران ما در روز تیتر گویائی را بر می گزینند: “از مرده هم می ترسند.”

صدور پیام های تسلیت به میرحسین موسوی خبر از حضور زنده او در جامعه ایران دارد. یکی از آنها هاشمی رفسنجانی است که دارند بسرعت مقدمات حذفش از ریاست تشخیص مجمع تشخیص مصلحت را فراهم می سازند. او در آستانه سال نو گفته است: “اختلافات جدی‌ است؛ امیدوارم حوادث تلخ دوسال گذشته تکرار نشود.”

و قاعدتا تسلیت اش به میرحسین موسوی بی جواب نمی ماند.روزنامه ایران، ارگان رسمی دولت محمود احمدی‌نژاد، آن را ادامه “روند حمایتی و دوپهلو”ی هاشمی از جنبش سبز و رهبران آن در ایران ارزیابی می کند و “نشان از دور جدید سیاست‌های حمایتی وی از جریان اغتشاش” می داند.

کیهان برادر بازجو و بیمار حسین شریعتمداری هم می نویسد: “تسلیت به موسوی نشانگر اصرار هاشمی در عدم مرزبندی با فتنه است.”

و هنوز جدال با “شبح” موسوی تمام نشده که نوبت همراهش “شیخ دلاور” می رسد.

با اخطار مقام‌های “ذیربط” نشست شورای مرکزی حزب اعتماد ملی لغو می شود. انجام فعالیت سیاسی حزب اعتماد ملی مشروط به “مرزبندی” این حزب با دبیرکل خود، مهدی کروبی، شده است.

مراسم خاکسپاری و گرامیداشت محسن دکمه چی زندانی سیاسی هم که در زندان در گذشته با یورش مأموران، روبرو می شود.

وقتی با مرده ها چنین می کنند، در نظامی که به گفته خانواده حسین رونقی، جوان ۲۴ ساله وبلاگ نویس “بازجوها تصمیم گیرنده هستند” تکلیف زنده ها روشن است.

مصاحبه جعلی دکتر ابراهیم یزدی منتشر می شود. پیرمرد بیمار و اولین وزیر خارجه جمهوری اسلامی، زیر فشار بازجویان مجبور شده است پست دبیرکلی نهضت آزادی ایران را واگذارد.

سردار علیرضا صفارزاده، از مسئولین بلندپایه بسیج- نقش قذافی را در ورزش باستانی بعهده گرفته و حاضر نیست پستش را ترک کند.  برای  مرشدها، پهلوان ها و زورخانه داران هم تره خرد نمی کند. آخر او همان کسی است که در ورزشگاه 12 هزارنفری بازوبند پهلوانی – یعنی میراٍث پوریای ولی و جهان پهلوان تختی را به بازوی محموداحمدی نژاد بست.
بعد از مکارم شیرازی، داد آیت اله سیستانی هم از” مهدویت دولتی” درمی آید. تا سیزدهم نوروزمی رسد و فریاد اعتراض از تبریز قهرمان بر می خیزد.
صدها تن در کنار خانواده هایی که مراسم سیزده بدر را برگزار می کنند، خواستار نجات دریاچه ارومیه از مرگ تدریجی می شوند. آنها شعار می دهند: “زنده‌باد آذربایجان. ارومیه از تشنگی می سوزد. سدها را بشکنید تا آب رودها به سوی دریاچه ارومیه جاری شود. دریاچه ارومیه هیچ آبی ندارد و اگر آذربایجان اکنون بر نخیزد دیگر دیر می‌شود.”

پاسخ عاشقان دریاچه ارومیه، یورش ماموران امنیتی، سرکوب و دستگیری و زندان است.

و این آیت اله حسین وحید خراسانی است که سه هفته آغاز دهه جدید و تمام عمر جمهوری اسلامی رایکجا جمع می بندد.پدرهمسرعلی لاریجانی بازهم جمهوری اسلامی را “دستگاه فاسد” می خواند.

در جهان، اتحادیه اروپا ناقضان حقوق بشر در ایران را تحریم می کند. شورای امنیت سازمان ملل بعد از سالها بار دیگر اعزام نماینده ویژه حقوق بشر به جمهوری اسلامی را به تصویب می رساند.

 

 و “نظام” که تا گردن در فساد و بحران فرورفته، مدام  دماغش را، - به گفته مقام سعودی، - درامور کشورهای خلیح فارس فرو می کند، به نمایندگی ملت های دیگر سخن می گوید و برای جهان نسخه آزادی و رفاه می نویسد.وقایع سوریه را “جنگ نرم و توطئه سازمان یافته به رهبری آمریکا علیه سوریه” ارزیابی می کند واین هفته جعبه سلاح ارسالی اش برای سوریه توسط دولت ترکیه کشف و ماجرا به سازمان ملل گزارش می شود.

 نیویورک تایمز می نویسد: “سرنگونی حکومت سوریه بیشتر به ضرر ایران تمام خواهد شد تا به ضرر آمریکا. همان طور که برخی از مشاوران امنیتی آمریکا می‌گویند اگر اعتراضات در سوریه به نتیجه برسد کشور بعدی ایران خواهد بود.”

کویت باردیگر “دخالت سپاه” در جاسوسی و “اخراج سه ایرانی” از کویت را تائید  می کند.

 یک روزپس از بیانیه مجلس جمهوری اسلامی خطاب به عربستان سعودی در مورد اوضاع بحرین، یک مقام دولت این کشور در واکنشی شدیداللحن ضمن متهم کردن تهران به “دخالت در امور منطقه” هشدار می دهد که ایران “حق ندارد تمامیت ارضی بحرین را نقض کند.”

مخالفان شیعه بحرین  باردیگرخواستار دخالت نکردن ایران در امور این کشور می شوندو به صراحت تمام می گویند: “شیعیان در بحرین خواستار اصلاحات سیاسی هستند و نه نزدیکی با جمهوری اسلامی.”

عبدالرحمن العطیه دبیرکل شورای همکاری کشورهای خلیج فارس به جمهوری اسلامی ایران هشدار می دهد که در امور داخلی این کشورها دخالت نکند.

شیخ عبدالله بن زاید آل نهیان، وزیر امور خارجه امارات متحده عربی، حرفی می زند که بوی جنگ می دهد: “هر گونه اقدام خصمانه ایران علیه هر یک از کشورهای این شورا با پاسخ تمامی این کشورها روبرو خواهد شد.”
بر اساس اساسنامه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس”این کشورها تن واحدی را تشکیل می‌دهند و امنیت تک تک آن‌ها، بخشی از امنیت کلیه این کشورها محسوب می‌شود.”

اجلاس فوق العاده وزیران خارجه شورای همکاری خلیج فارس، در پایان مذاکرات خود که مبنای آن دخالت سپاه پاسداران در امور داخلی کشورهای منطقه است، از جمهوری اسلامی می خواهد  تا به این دخالت ها پایان دهد.

و محمود احمدی نژادپاسخی می دهد که می تواند سند هر اقدامی دراینده باشد: “ما برای مصوبه شورای همکاری خلیج فارس ارزشی قائل نیستیم.”

بیهوده نیست که یک مفسر ایرانی می پرسد: “گام بعدی، محاصره اقتصادی و دخالت نظامی امریکا خواهد بود؟”

و در چنین فضائی، مشاور پیشین اوباما می گوید: “ایران به ناآرامی‌های خاورمیانه دامن می‌زند.”

نیویورک تایمز می نویسد:” ایران مساله و مشکل اصلی است.” و ازاتاق مشاوران رئیس جمهور آمریکا خبر می دهد: “دخالت در لیبی، توانایی به کارگیری زور در منطقه با این سرعت، آن هم در حالیکه ما در عراق و افغانستان نیز حضور نظامی داریم، در کنار ماهیت این ائتلاف گسترده، پیام بسیار محکمی درباره توانمندی های نظامی و دیپلماتیک ما به ایران می فرستد.”

 نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، بر موج موافق جهانی سوار می شود: “اگر مجبور به سر به‌راه کردن قذافی هستیم، باید رژیم تهران را هم به همین طریق متوقف کنیم.”

 

دهه نود با این پرسش ها آغاز می شود:

و آیت اله وحیدخراسانی که می پرسد: “من و آیت‌الله خامنه‌ای تا کی می‌مانیم؟”

سال پیش دراینطور روزهائی، مبارک در قاهره ابدی می نمود. حالا کجاست؟ بن علی در اوج قدرت، خواب سرنگونی را هم نمی دید. قذافی از وحشت لال نشده بود. زمین زیر پای بشاراسد نمی لرزید. عبد اله صالح سر آسوده بر زمین می گذاشت…

وکسی نمی داند که  هفدهم فروردین 1391  نگاه هفته در تهران نوشته خواهد شد یانه؟