شرح

نویسنده

نگاهی به یک زندگی:

زنی که از نسل کشی آمد….




ایرن زازیانس در روز بیستم مردادماه سال ۱۳۰۶ در شهر بابلسر و در خانواده‌ای ارمنی که از ارمنستان به ایران مهاجرت کرده و در بابلسر سکنی گزیده بودند، به دنیا آمد. پدرش، «الکساندر زازیانس» از اهالی غرب ارمنستان بود که توانست از نسل‌کشی ارامنه توسط دولت عثمانی جان سالم به دربرد و پس از ازدواج با دختر زیبای ارمنی به نام واریا که از ساکنین شرق ارمنستان بود، از این کشور بگریزد. وی پس از خروج از ارمنستان به ایران مهاجرت نمود و به اتفاق همسر و خانواده‌اش در مازندران اقامت گزید. اما سه فرزند نخست این خانواده به دلایلی همچون بیماری در سنین پایین از دنیا رفتند و ایرن، فرزند چهارم این خانواده به شمار می‌آمد.

ایرن در کودکی برای تحصیل به مدرسه شاهدخت بابلسر رفت و تحصیلات خویش را در همین مدرسه تا حدّ سیکل سیکل اول ادامه داد. وی از همان روزگار به ادبیات و هنر و داستان و مقولات نمایشی علاقمند شد و اولین تجربیات بازیگری خویش را نیز در دوران تحصیل در مدرسه شاهدخت از سر گذراند.

ایرن در سن ۱۶ سالگی با محمد عاصمی -شاعر، نویسنده آلمان- آشنا شد و به ازدواج او درآمد. چند سال بعد ایرن به اتفاق همسرش به تهران آمد و علاقه فراوان او به هنرهای نمایشی در کنار تلاش و پشتکار زیادش سبب شروع فعالیت هنری حرفه‌ای او در تهران گردید.

ورود به تئاتر  

ایرن زازیانس نخستین بار بازی در تئاتر را در سال ۱۳۲۸ تجربه و در تئاتر فردوسی در نمایشی به نام «کارمند شریف» بازی کرد. اما ماجرای حضور او در این نمایش، بسیار اتفاقی بود:

«ایرن که بسیار جوان بود، بعد از ظهرها برای تماشا به تئاتر فردوسی در خیابان لاله‌زار می‌رفت. تئاتر فردوسی توسط عبدالحسین نوشین (بنیانگذار تئاتر نوین در ایران) و همسرش خانم لرتا بنیانگذاری شده بود و در آن زمان گروهی از هنرمندان آن روز تئاتر از جمله نسرین جعفری، علی محزون، مهین دیهیم و هوشنگ سارنگ، زیر نظراستپانیان در حال تمرین نمایش «کارمند شریف» بودند. ایرن هر روز به تئاتر فردوسی می‌رفت و تمرین آنها را تماشا می‌کرد. به او اجازه داده بودند تا در گوشه‌ای از جایگاه تماشاگران آرام و ساکت بنشیند و نحوهٔ تمرین استپانیان با هنرپیشه‌ها و سپس اجرای این نمایش را نگاه کند. از قضا در یکی از همین روزها مهین دیهیم به شدت مریض شد و نتوانست در اجرا حضور به هم برساند. از آنجا که اجرای گروه به خطر افتاده بود، از ایرن که در روزهای متعددی از روند تمرین این نمایش بازدید کرده بود، برای ایفای نقش به جای مهین دیهیم دعوت به عمل آمد. » خود ایرن سالها بعد در زمینه پذیرش این نقش گفت: «اگر امروز بود، جرات چنین کاری را پیدا نمی‌کردم. آن جسارت را باید به حساب جوانی‌ام نوشت… »

اما وقتی ایرن این نخستین تجربهٔ اجرای صحنه را در پایان اولین پرده نمایش پشت سر گذاشت، به حدی خوب ظاهر شده بود که آقای استپانیان او را در آغوش گرفت و گفت: «امشب لرتای دیگری متولد شد!…» بدین ترتیب بلافاصله با ایرن قراردادی بسته شد که اولین قرارداد بازی در زندگی ایرن بود و به موجب آن برای ۲۰ شب اجرا در هر ماه ۶۰۰ تومان به ایرن پرداخت می‌شد که ایرن تا مدتی این دستمزد را می‌گرفت.

اما این سالها مصادف بود با خروج گروه عبدالحسین نوشین از تئاتر فردوسی و تلاش او و همسرش لرتا و سایر اعضای گروهش برای راه‌اندازی تئاتر سعدی. نوشین که از افکار چپ گرایانه داشت و از اعضای فعال و کادرهای مرکزی حزب توده ایران و یکی از اعضای گروه معروف ۵۳ نفر و ازجمله اعضای این گروه که با طراحی خسرو روزبه از زندان قصر گریختند، به شمار می‌آمد، در سال ۱۳۲۷، و پس از تیراندازی به شاه یک بار دیگر همراه با گروهی از هم‌اندیشان خود به زندان افتاد. بدین ترتیب وی از همان زندان، و توسط همسرش لرتا، که با او ملاقات‌های هفتگی داشت، گروه تئاتری خود در تئاتر سعدی را در اجرای نمایشنامه‌ها هدایت می‌کرد و حتی برای جذب بازیگران خوب به این گروه فعال بود. از جمله یک بار یکی از اصلی‌ترین اعضای این گروه یعنی نصرت کریمی را موظف نمود که نحوهٔ بازی ایرن زازیانس در نمایش‌های تئاتر فردوسی را زیر نظر بگیرد و در صورت مطلوب تشخیص دادن بازی ایرن از او برای عضویت در گروه نوشین در تئاتر سعدی دعوت به عمل آورد.


بدین ترتیب ایرن در سال ۱۳۲۹ به گروه نوشین در تئاتر سعدی پیوست. یعنی درست در همان روزهایی که نوشین در زندان بود و تئاتر سعدی را که به تازگی دایر شده بود از زندان و از راه دور هدایت می‌کرد. البته گروه تئاتری نوشین سرشار از احترام و اطاعت نسبت به او بودند و به همین دلیل پیوستن ایرن زازیانس به این گروه جز با موافقت نوشین امکان نداشت. با این اوصاف وقتی همسر نوشین، یعنی لرتا، ایرن را برای بازی در نقش خانم مارگریت ویندرمیر در نمایشنامهٔ معروف «بادبزن خانم ویندرمیر» نوشته «اسکار وایلد» نامزد می‌کند، او را به همراه خود در زندان به ملاقات نوشین می‌برد و پس از تایید او، نقش مذکور به ایرن محول می‌شود. از آن پس ایرن زیر نظر خانم لرتا مشغول اجرای برنامه‌های هنری و فعالیتهای نمایشی می‌شود، طوریکه مجموع پیس‌هایی که ایرن در این سالها در آنها شرکت داشته‌است، به حدود ۱۵ نمایشنامه می‌رسد. هرچند که شاخصترین و معروفترین این نمایشنامه‌ها همان نمایش بادبزن خانم ویندرمیر به شمار می‌آید.


در سال ۱۳۳۰ که جلوی فعالیت تئاتر سعدی توسط دولت وقت به بهانهٔ اجرای تئاترهای کمونیستی و چپ گرایانه گرفته شد، ایرن زازیانس از جمله هنرمندانی بود که طی یک اقدام هماهنگ جمعی، در مجلس شورای ملی آن زمان، متحصن شدند، تا اینکه سرانجام پس از ۲۸ روز، که سه روز آن به اعتصاب غذا گذشت، موفق گردیدند که مجدداً پروانهٔ فعالیت تئاتر سعدی را از دولت وقت بگیرند. گواینکه فعالیت تئاتر سعدی بعد از این واقعه چندان به طول نیانجامید و این تئاتر به خاطر عقاید چپ عبدالحسین نوشین همواره در معرض حملات مخالفین حزب توده بود و سرانجام نیز در وقایع مربوط به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به آتش کشیده شد.

اما پس از به آتش کشیده شدن تئاتر سعدی در نا آرامی‌های پس از ۲۸ مرداد ۳۲ و بعد از اینکه عبدالحسین نوشین ناگزیر از فرار به اتحاد جماهیر شوروی گردید، گروه تئاتری وی متفرق شد و فعالیت هنری ایرن برای مدت قابل توجهی متوقف گردید.

او بعد ها به گروه محمد علی جعفری در تئاتر فرهنگ پیوست. تئاتر فرهنگ هم جایی بود که نوشین در شکل گیری آن نقش مهم ایفا کرده بود و حتی در دوران آزادی خود شخصاً این تئاتر را اداره می‌کرد. در تئاتر فرهنگ ایرن زازیانس زیرنظر محمدعلی جعفری و عطاءالله زاهد به فعالیت هنری خود ادامه داد و از جمله در کنار توران مهرزاد و شهلا ریاحی در چند نمایش بازی کرد.


ایرن زازیانس در سال ۱۳۳۱ به همراه یک هیئت ۸ نفری به منظور شناساندن هنر ایران به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مسافرت نمود.

فعالیت در سینما  

پس از چند سال فعالیت ایرن زازیانس در تئاتر فرهنگ و زیرنظر محمدعلی جعفری و عطاالله زاهد، وقتی که این هنرمندان تصمیم به ساخت فیلم سینمایی گرفتند، از ایرن نیز برای حضور در سینما دعوت به عمل آوردند و بدین ترتیب ایرن فعالیت سینمایی خود را با بازی در فیلم «مردی که رنج می‌برد- ساخته: محمد علی جعفری» در سال ۱۳۳۶ آغاز کرد و سپس در اوایل سال ۱۳۳۷ با بازی در فیلم «چشم به راه» ساخته عطاالله زاهد فعالیت سینمایی خود را ادامه داد.

ایرن زازیانس بعد از این فیلم و در همان سال ۱۳۳۷ در فیلم «قاصد بهشت» ساخته ساموئل خاچیکیان ظاهر شد که جنجال زیادی را به همراه داشت. در این فیلم ایرن در سن ۳۱ سالگی، و برای نخستین بار به عنوان یک زن ایرانی با لباس شنای دو تکه روی پرده سینما ظاهر شد، اقدامی که نه فقط تماشاگران سینمای ایران در دهه سی، بلکه حتی خود ساموئل خاچیکیان، کارگردان فیلم را نیز شوکه کرد. چرا که تا آن زمان ظهور ستاره‌های خارجی زن با لباس شنای دو تکه بر پرده سینماهای آن روز تهران بارها تجربه شده بود، امّا هیچکس تا آن روز ستاره‌های ایرانی را با این هیئت در سینما ندیده بود.

ایرن می‌گوید آن زمان سینماها در تسخیر فیلم‌های ایتالیایی بود و مردم برای دیدن فیلم‌های سیلوانا منگانو و سوفیا لورن سر و دست می‌شکستند. با نمایش فیلم قاصد بهشت، برای مدتی فیلم‌های ایتالیایی از رونق افتاد. استقبال از فیلم به حدی بود که اکثر سینماها دو نوبت بیشتر فیلم را نمایش می‌دادند.

اما گرچه فیلم قاصد بهشت به خاطر پوشش خاص ایرن جنجال آفرید و حتی بنا به روایتی توقیف شد، اما این مسئله نام ایرن را هر چه بیشتر بر سر زبان‌ها انداخت و بخصوص محافل سینمایی و مطبوعاتی آن روزگار با نام بردن مکرر از ایرن و چاپ پی درپی تصاویر او، باعث افزایش شهرت او گردیدند. بعد از آن ایرن در فیلمهای دیگری نیز ظاهر شد و موقعیت خود را به عنوان یک زن موفق در سینمای ایران تثبیت نمود. فیلمهایی همچون «چشمه آب حیات» (ساخته سیامک یاسمی محصول ۱۳۳۸) «دلهره» (ساخته ساموئل خاچیکیان محصول ۱۳۴۱) و «کشتی نوح» (ساخته خسرو پرویزی محصول۱۳۴۱) نمونه‌ای از دیگر فیلمهایی هستند که ایرن بازیگر آنها بوده‌است.

با رواج فیلم‌های گنج قارونی، او به کناره‌گیری موقت از سینما ناگزیر شد، چرا که در این دوران اغلب بازیگران زن فیلمفارسی ناگزیر بودند برقصند و با صدای خوانندگان معروف لب بزنند و این کار از ایرن بر نمی‌آمد.

از ابتدای دههٔ پنجاه، ایرن بار دیگر به سینما بازگشت و با بازی در فیلم‌هایی چون محلل (نصرت کریمی، ۱۳۵۰)، بلوچ (مسعود کیمیایی، ۱۳۵۱) و حکیم باشی (پرویز نوری، ۱۳۵۱) تا واپسین سال‌های حکومت رژیم پهلوی در ایران به کار هنری خویش ادامه داد.

یکی از پر سر و صداترین فیلم‌های ایرن زازیانس در این سالها فیلم محلل است. فیلمی که پیوستن ایرن به جمع بازیگران آن و ایفای نقش او به عنوان هنرپیشهٔ زن نقش اول این فیلم (شمسی) ماجرایی داشت. نصرت‌الله کریمی، کارگردان فیلم، از تمام بازیگرانی که ممکن بود به نقش شمسی در فیلم هویت ببخشند، امتحان گرفت، اما علیرغم تلاش و جستجوی بسیار کسی را در حد ایفای چنین نقشی پیدا نکرد. از طرفی او نمی‌خواست نقش این زن سنتی مذهبی را به یک بازیگر مسیحی همچون ایرن بدهد. اما نهایتاً وقتی کریمی از همه ناامید شد به ناچار به سراغ ایرن آمد و با او شرط کرد که تا یک هفتهٔ تمام با یک خانوادهٔ سنتی و مذهبی که در خیابان مولوی تهران سکونت داشتند و قرار بود فیلم در خانهٔ آنها فیلمبرداری شود، زندگی کند، تا آداب و روش زندگی آنها را بیاموزد. بدین ترتیب فیلم محلل با تهیه کنندگی مهدی میثاقیه و کارگردانی نصرت کریمی در همین خانه فیلمبرداری شد و ایرن موفق گردید که با شرکت در این فیلم نقطهٔ عطفی در کارنامهٔ سینمایی خود ایجاد کند. نصرت‌الله کریمی که همان کسی است که نخستین بار از سوی گروه نوشین مامور شد تا بازی ایرن در تئاتر فردوسی را زیر نظر بگیرد و در صورت تائید قدرت بازیگری‌اش، از او برای عضویت در گروه نوشین دعوت به عمل آورد، بعدها بارها اعلام کرد که به عنوان کارگردان این فیلم هرگز از انتخاب ایرن برای ایفای این نقش پشیمان نشده‌است.

ساخته شدن فیلم محلل در سال ۱۳۵۰، علیرغم توقیف و لغو اکران آن تنها پس از سه روز یک حادثه بزرگ در سینمای ایران تلقی شد . مرتضی مطهری در روزنامه کیهان مقاله‌ای تند علیه این فیلم نوشت اما در مقابل عده‌ای هم از فیلم و بویژه نحوهٔ نقش آفرینی ایرن در آن تجلیل نمودند و از جمله شماری از منتقدین وقت سینمای ایران همچون هوشنگ حسامی از بازی ایرن در فیلم محلل دفاع و ستایش به عمل آوردند. در هر حال این فیلم در زندگی حرفه‌ای ایرن به یک فراز مهم مبدل گردید و کار او را تا آنجا پیش برد که حتی او را نامزد دریافت جایزه سپاس نیز کرد.

ایرن به جز سینما و تئاتر، در تلویزیون نیز یادگارهای با ارزشی از خود بر جای گذاشته‌است که از آن میان می‌توان به بازی او در مجموعهٔ «تخت ابونصر» (که بر اساس نوشته صادق هدایت در تلویزیون ملی ایران ساخته شده و در ارک بم واقع در استان کرمان فیلمبرداری شده بود)، و همینطور نقش آفرینی او به نقش مهدعلیا در سریال تاریخی «سلطان صاحبقران» به کارگردانی علی حاتمی و نیز بازیش در یک قسمت از مجموعه «دوستت دارم، دوستت دارم» از ساخته‌های حمید میر مطهری اشاره کرد.

وی که قبلا از همسر نخست خود «محمدعاصمی» جدا شده بود، در همین دوران فعالیتهای سینمایی‌اش، با دکتر شاهرخ رفیع (تهیه کنندهٔ سینما) آشنا شد که این آشنایی به ازدواج انجامید. هرچند که این ازدواج هم به سرانجام نرسید.

پس از انقلاب
ایرن زازیانس پس از انقلاب نیز برای مدت چند سال در ایران ماند و حتی در دو فیلم سینمایی یعنی خط قرمز (ساختهٔ مسعود کیمیایی ، ۱۳۵۹) و جایزه (ساختهٔ علیرضا داوود نژاد) بازی کرد. اما هر دو فیلم توقیف شد. در سریال هزاردستان اثر معروف علی حاتمی نیز نقش آفرینی کرد، اما این بار هم تمامی صحنه‌های مربوط به بازی او از این سریال حذف گردیدند و در نهایت در سال ۱۳۶۲ و در پی موجی که منتهی به ممنوعیت کار بسیاری از هنرپیشگان سینمای قبل از انقلاب شد، ایرن نیز از سینما برای همیشه کنار گذاشته و برای همیشه ممنوع الکار شد.

در سال ۱۳۶۲ و بعد از قطع امید از بازیگری، برای دیدن خواهرش به آلمان رفت و به مدت دو سال در آلمان ماند. حالا بازیگر بزرگ سینما، با توجه به مسدود شدن تنها راه امرار معاشش یعنی بازیگری و نیز با توجه به اینکه شوهر و فرزندی نداشت، ناچار به آموختن کسب دیگری بود و به همین دلیل برای مدت چهارده ماه در فرانکفورت یک کلاس فشرده زبان و یک دوره تخصصی بهداشت و زیبایی پوست را گذراند. تخصصی که به او کمک کرد تا پس از بازگشت به ایران از طریق آن امرار معاش نماید. بدین ترتیب وی به رغم اصرار خواهرش، ترجیح داد تا به ایران برگردد و در کنار مردمی باشد که فیلم‌های او را می‌دیدند. پس در سال ۶۴ در بحبوبه بمباران‌های تهران، به این شهر برگشت و بلافاصله کارش را در زمینهٔ پوست و زیبایی شروع کرد. در اواخر دههٔ هفتاد ایرن به مدت دو سال با بیماری سرطان دست و پنجه نرم کرد ولی پس از چند سال درمان و انجام دو جراحی سخت که او را بنا به توصیهٔ پزشکان معالجش وادار به کمتر کار کردن و بیشتر قناعت کردن نمودند، از دام این بیماری مهلک رست.

ایرن بعد از تحمل یک دوره طولانی بیماری سرطان در بیمارستانی در تهران بیمارستان دی به تاریخ ۷ مرداد سال ۱۳۹۱دار فانی را وداع گفت.