حرف اول

محمد صفریان
محمد صفریان

سی و دو سال پس از انقلاب فرهنگی

نابودی جلوه های هنر و رسم زیستن مردمان

 

 

باب مفهوم “ فرهنگ ” و گستره ی معانی آن زیاد گفته اند؛ از هم ریشه بودنش با “ فرهیختگی ” تا واژه ای آمده از “ فرهنج ” به معنای علم و ادب و دانش. از این ریشه های فارسی هم که عبور کنیم، معنای رایج امروزی این واژه در زبان فارسی، بیشتر هم آنی ست که غربی ها از واژه ی “ Cultura “ می گیرند. امروزه، فرهنگ، در زبان فارسی هم  تعابیری گسترده دارد، درست مشابه هم آنی که در ذهن تمامی زبان ها خانه کرده؛ از کشت و کار و کشاورزی تا تربیت و آموختن؛ از نمایش، رقص، موسیقی و دیگر جلوه های هنر فاخر تا حتی آداب و رسوم زندگی مردم و رسم معمول سلوک شان…

مراد از این اندک توضیح ناگفته پیدا، گفتن از انقلاب فرهنگی بود. هم آنچه به فرمان مستقیم روح الله خمینی و تنها به فاصله ی دو سال از انقلاب سیاسی پنجاه و هفت، دامن گیر استاد و شاگرد و دانشگاه شد و به شریان اندیشه ی جامعه سرایت کرد؛ این تحول در ادامه راه، تنها به مدرسه و دانشگاه و دیگر حوزهکانون های تعلیم و تربیت، محدود نشد؛ به مرور سینما هم اسلامی شد، نمایش هم؛ موسیقی هم؛ رقص و نقاشی و دیگر جلوه های هنر … هم.

زان پس، بنای کار حکومت بر ترویج سنت های مذهبی استوار شد و تعالی معنوی و روحانی جامعه. حرف از جایگاه والای بنی بشر در جهان مخلوقات به میان آمد و کرامت انسانی…

حالا سی و دو سال از آن انقلاب می گذرد. دیگر آنچه فکر و عقیده و بذر اندیشه بوده، به بار نشسته و ثمر داده و حاصلش هم شده لابد هم اینها که می بینیم.

آشفتگی تا آنجاست که دیگر غم ادبیات و داستان خوردن و دلتنگ تماشاخانه شدن، دغدغه هایی “ شیک ” به حساب می آیند. با نگاهی به حوادث اجتماعی سالهای اخیر، دستگیرمان می شود که این انقلاب بیش از جلوه های هنر فاخر و فرهنگ دیوانی، راه و رسم زیستن مردمان را به هم زده. آیین خوب “ اعتماد ” را از میان برداشته و نظم معقول طبقات اجتماعی را در هم آمیخته. حالا و در پی به بار نشستن انقلاب فرهنگی، علاوه بر سترون شدن جملگی جلوه های هنر فاخر، آداب اجتماعی و حریم انسانی هم به سخره کشیده شده.

در این میان، حساب فرهنگ سیاسی مان هم که ناگفته مشخص است. رواج کلام دروغ، فساد اقتصادی و حرف های مضحک همیشگی ارباب سیاست کم بود؛ این یکی نمایش آخری در صحن  مجلس هم به سیاهه ی شوم قبلی اضافه شد.

ماجرا در نگاه اول، اسباب ریشخند است و گه گاه حتی مایه ی انبساط خاطر، با این وجود اما  از هر حادثه ی تاسف باری تاسف بار تر…  اینکه رئیس جمهور در قدرت یک کشور با قدمت و ثروت در جلسه علنی پارلمان، رئیس پارلمان را تهدید به نمایش فیلمی “ خصوصی ” می کند که بی اجازه “ ضبط ” شده. اینکه یک دانشگاهی رشد پیدا کرده در فضای بعد از انقلاب فرهنگی، حتی قدرت تمیز دادن خوب از بد و افشاگری از تجاوز به حریم خصوصی را ندارد؛ تهدید می کند. نمایش می دهد، صدای گنگ را باز خوانی کند و سر آخر هم انگار نه انگار؛… و در آنسو، دفاعیه های رئیس مجلسی که دانش آموخته ی “فلسفه ” در “ غرب ” است؛ او هم از دیگر مجلس خصوصی خبر می دهد و به نرخ منفعت از اطلاعات شخصی در جلسه ی عمومی استفاده می کند و باز هم انگار نه انگار. سر آخر هم که نوبت “ نوازش ” نمایندگان  بر سر و گونه ی آقای رئیس می شود و باز هم انگار که نه انگار…

این ها هم “ لابد ” از ثمرات هم آن انقلاب فرهنگی ست که سالها پیش دامان مردم ما را گرفت. حالا و در پی نتایج شوم انقلاب فرهنگی، جامعه ای که مردمانش لااقل در غرور ملی و باور شخصی شان، خود را به فرهنگ و دانش و ادب شهره ی خلق می دانند، فاصله ی درازی با قافله ی جهانی و کاروان تمدن امروزی پیدا کرده…