مسأله تعجب آوری که در کمپین انتخاباتی اسراییل دیده می شود، نبود موضوعی است که اخیراً در هر محفلی در این کشور به آن پرداخته می شد: موضوع ایران. از زمان آخرین عملیات علیه غزه، موضوع فلسطین و یافت راهی برای حل اختلافات دوباره مطرح شده.
البته نباید گول کمپین انتخاباتی اسراییل را خورد. زمان باعث خواهد شد تا موضوع ایران مجدداً به دستور کار بازگردد. و دقیقاً به همین دلیل است که مواضع ایران تغییر کرده و سانتریفوژهای آن همچنان بیشتر و بیشتر می گردند. تا چند هفته دیگر مذاکرات جدید میان گروه ۵+۱ و ایران انجام خواهد شد. از دیدگاه اسراییل، مذاکره در این زمینه چندان منطقی نیست. من مایلم دیدگاه اسراییلی ها را درخصوص انجام مذاکرات با ایران بررسی کنم و به نگرانی های مشروع آنها در رابطه با مذاکرات و چشم انداز در موفقیت این مذاکرات بپردازم.
مسأله را می توان بدین شکل مطرح کرد: ایران تحت یک فشار بی سابقه قرار گرفته و این نکته مثبتی است. تحریم ها تأثیرگذارند و دولت تهران نیز نمی تواند این موضوع را تکذیب کند. درنتیجه اکنون آماده انجام مذاکرات است. بله سران ایرانی آمادگی انجام مذکرات را دارند، ولی نه برای پرونده هسته ای، بلکه برای لغو تحریم ها و به رسمیت شناخته شدن مواضع شان. غرب به هیچ وجه نباید زیر بار چنین مسأله ای برود. ممکن است اشتباه اعطای امتیاز به ایران مجدداً تکرار و از آن به عنوان یک “موفقیت” دیپلماتیک یاد شود که آن نیز به نوبه خود راه را برای اعطای امتیارت بیشتر هموار می سازد. البته “اعتماد” درنهایت می تواند منجر به یافت راه حل برای رویارویی ها شود.
ولی آنچه تاکنون درواقعیت روی داده، اطمینان یافتن ایرانیان در برابر ساده لوحی و خوش باوری اروپایی هاست [آمریکایی ها همواره با اکراه و بی میلی این رویکردها را پذیرفته اند]: بازی موش و گربه ای که طی سال ها مذاکره انجام شد و درنهایت منجر به افزایش سرعت برنامه هسته ای گردید.
بی شک تحریم ها تأثیرگذارند؛ البته در صورتی که به مانند آخرین سری تحریم ها که با قاطعیت علیه بانک ها و صنایع نفتی اتخاذ شد، به مورد اجرا گذاشته شوند. این تحریم ها به خوبی به اجرا درآمد، ولی دلیل آن تهدید نظامی جدی ازسوی اسراییل بود، زیرا اسراییل براین مسأله اصرار می ورزید که حتی به تنهایی نیز می تواند مداخله نظامی اضطراری علیه ایران انجام دهد. این موضوع شاید چندان خوشایند نباشد، ولی عین واقعیت است.
آلمان نیز برای جلوگیری از وقوع یک مداخله نظامی ناخواسته، از مواضع سختی که علیه اعمال تحریم های اقتصادی داشت صرف نظر کرد. شاید بهتر آن بود که این اقدام از ابتدا و بدون توجه به هیچ مسأله دیگری انجام می شد. ولی اکنون مهم آن است که آلمان و دیگر کشورهای اروپایی علیه اسراییل و ایالات متحده موضع گیری نکنند؛ مسأله ای که همواره خواست سران ایرانی بوده.
ازطرف دیگر، مسأله زیر سؤال بردن مشروعیت دفاع اسراییل علیه برنامه هسته ای ایران باید در محافل عمومی متوقف شود. برای کسانی هم که می خواهند از جنگ بپرهیزند، فقط کافی است که گزینه نظامی را از روی میز انتخاب نکنند.
سران ایرانی همچنین می خواهند ازسوی آمریکا به رسمیت شناخته شوند. از نظر آنها، شیطان بزرگ، آمریکا، تنها قدرتی است که می تواند این مهم را برای جمهوری اسلامی به ارمغان آورد؛ که البته این رویکرد با عملکرد جمهوری اسلامی کاملاً منافات دارد.
برنامه هسته ای ایران نیز در همین رویکرد می گنجد، زیرا راه دست یافتن به جمع بزرگان، به دست آوردن چیزهای بزرگ است و برای این کار فقط کافی است به تسلیحات کشتارجمعی دست پیدا کرد. ایران خود را به عنوان قدرت منطقه می داند. توهم و خودبزرگ بینی هیچ نتیجه ای در برنخواهد داشت، بلکه واقعیت سیاسی حائزاهمیت است. کشورهای اروپایی وسیله ای برای احقاق این شرایط هستند تا به کمک آنها بتوان شرایط را “عادی کرد”. به همین دلیل است که جمهوری اسلامی مشتاق انجام هرگونه شیوه ای از مبادلات است تا هرچه بیشتر بتواند “عادی سازی” در روابط را به نمایش بگذارد. در همین راستا می توان به اشتیاق دولتمردان جمهوری اسلامی برای سفر هیأت نمایندگان عالی رتبه به ایران اشاره کرد.
به علاوه، جنگ آمریکا در عراق و افغانستان به عنوان دو کشور همسایه ایران باعث شده تا یک حس پارانویای جدانشدنی دایر براینکه که شاید بزودی نوبت آنها خواهد بود، در بطن حکومت جمهوری اسلامی ایجاد شود.
سران ایرانی با پایگاه های آمریکایی و حکومت های یکه سالار سنی و درعین حال متخاصم احاطه شده اند. آنها به ویژه طی سال های اخیر سیاست ارعاب را اتخاذ کرده اند و سال ها به کمک “واسطه ها”ی خود، خاورمیانه را معلق میان جنگ و صلح نگاه داشتند [و اعراب نیز تنها نظاره گر بودند]: حزب الله و حماس در سال های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۸ در کل منطقه ایجاد نگرانی کردند و “صهیونیست ها” را به چالش کشیدند.
ایران شیوه ای اتخاذ کرده که بتواند برای خود امتیاز کسب کند و از زمان به نفع برنامه اتمی اش استفاده نماید تا دیگر متحمل تهدیدهای نظامی نشود. این رویکردی غیرمنطقی نیست، بلکه خطرناک است.
شرایط طی سال های اخیر برای جمهوری اسلامی چندان مساعد نبوده: سال ۲۰۰۹ باعث تولد جنبش سبز شد. “موفقیت” حکومت در سرکوب خشونت بار جنبش پیامد سنگینی دربر داشت: همه دیدند که این حکومت با نیروهای وفادار نظام چه می کند. “دست دراز” اوباما دیگر اکنون منتفی شده. ادعای حکومت تهران مبنی بر مبارزه علیه “نیروهای استکبار” اکنون در داخل نیز چندان جذابیتی ندارد.
پس از آن شورش در کشورهای عربی روی داد. حکومت جمهوری اسلامی در ابتدا سعی کرد “بیداری اسلامی” را تبلیغ نکند. تا اینکه شورش ها به متحدان ایران مانند سوریه نیز سرایت کرد و در کمال تعجب، جمهوری اسلامی در کنار حکومت اسد و در مقابل مردم قرار گرفت. ازسوی دیگر حماس نیز با رویکرد دمشق به مخالفت برخاست و حامیان جدیدی در قطر یافت.
سال گذشته تحریم ها باعث شد تا ایران به شدت منزوی شود. حکومت تهران اکنون به شدت تحت فشار است. این مسأله ازنظر سران اسراییلی گامی به سوی جلو محسوب می شود، حتی اگر معضل هسته ای ایران هنوز برطرف نشده باشد: شکست دیپلماسی از سال ۲۰۰۳، سرکوب مخالفان در سال ۲۰۰۹، افشاگری در مورد سیستم های مخفی و نقش ایران در شورش های عرب باعث شده تا کشورهای اروپایی به دیدگاه های منطقی تر و واقع گراتری دست یابند.
با این حال به نظر می رسد که هنوز سوءتفاهمی نسبت به اهمیت برنامه اتمی برای سران ایرانی وجود دارد. این موضوع یکی از بخش های مهم و اصلی در تلاش ایران برای به دست آوردن قدرت است. پس کاملاً غیرمنطقی است اگر بخواهیم “امتیاز استراتژیک” جمهوری اسلامی را با یک بسته “مشوق”های کوچک جایگزین کنیم.
ایران به دلیل تحریم، همسویی اسراییل و آمریکا، و وضعیت منطقه ای تحت فشار است و تردید دستیابی به بمب در ازای حمله نظامی نیز برای سران جمهوری اسلامی مطرح است. در مذاکراتی که بزودی برگزار می شود، مهم آن است که خود را با مشوق های سطحی سرگرم نکنیم و یکدیگر را به بازی نگیریم.
منبع: دی تسایت، ۹ ژانویه