زوال تدریجی یک نویسنده
مصطفی عبدالهی این روزها نمایش “ از پشت شیشه ها ” نوشته مرحوم اکبر رادی را در تماشاخانه سنگلج روی صحنه دارد. این متن با آمیختن لحظات طنز و تلخ زندگی یک نویسنده می کوشد تا شرایط اعجاب انگیز زندگی وی را به نمایش بگذارد. عبداللهی پیشتر نمایشهای جنگ در طبقه سوم، شرق بوسه، کابوس سرخ و اتاق شماره سیزده و با شب تا صبح را به روی صحنه برده است.
نویسنده: اکبر رادی. کارگردان و طراح هنری: مصطفی عبدالهی. بازیگران: عباس توفیقی، سعیده فرضی، ژاکلین آواره، عاطفه اکبری.
خلاصه داستان: این نمایش داستان نویسندهای است که از پشت پنجره خانهاش جهان را میبیند و لحظات در گذر زندگی را مینگارد و عشقی که همسرش با صمیمیت به او نثار میکند نه تنها باعث نزدیک شدنشان نمیشود که شاید ناکام میماند و سرآخر پیری زودرس از راه می رسد و غباری بر روی همه آرزوها و امیال مریم مینشاند.
اکبر رادی نمایشنامه “ از پشت شیشه ها ” را سال ها پیش نگاشته بود که این نمایش در همان زمان های دور (دهه 40 ) توسط دکتر رکن الدین خسروی روی صحنه رفت. رادی به دلیل همخوانی موضوع نمایشنامه با فضای فرهنگی این سال ها تا آخرین روزهای زندگی اش بسیار دوست می داشت که این کار بار دیگر مورد بازخوانی و اجرا قرار بگیرد که این بار قرعه اجرا به نام مصطفی عبدالهی افتاد.
این نمایشنامه به زندگی بسته یک نویسنده می پردازد که به دلیل عدم ارتباط منطقی با جامعه دچار زوال شده است. ما در این متن با روشنفکری رو به رو هستیم که دیگر قادر به تولید اندیشه نیست و از همین رو دچار پوچی شده است.
اولین نشانه هایی که رادی در این متن آنها را برای ناتوانی شخصیت اش پیش روی تماشاگر قرار می دهد ناتوانی های برقراری ارتباط بین نویسنده و همسرش است. او این مسئله را از درون خانواده شخصیت اصلی اش آغاز کرده و آرام آرام آن را به درون جامعه بسط می دهد. مهمترین مشکل این شخصیت این است که دوست ندارد پیله اطراف خود را شکسته و با جامعه ارتباط گسترده برقرار کند. او می ترسد حال که به بن بست رسییده در مقابل مسائل اجتماعی کم بیاورد و نتواند آنگونه که باید با آنان ارتباطی صحیح برقرار نماید.
رادی برای همین منظور پنجره ا ی را برای شخصیت اصلی در اتاقش طراحی کرده که این شخصیت تنها می تواند از پشت همین پنجره با معنای زاویه دیدی محدود اطراف خود را به تماشا بنشیند. دریچه او برای دیدن جامعه بسیار کوچک است اما چون عادت کرده همه چیز را از بالا نگاه کند همه را بسیار خرد و کوچک می بیند. همین نگاه از بالای روشنفکری به طبقه گسترده مردم سبب ساز مسائلی گسترده برای وی می شود.
رادی زوال انسانی را سال ها بعد در نمایشی اینچنین با نام “ آمیز قلمدون” نیز مطرح کرد. در آنجا هم پیرمردی بازنشسته که سال ها در ادارات دولتی خدمت کرده خود را اسیر توهماتی می بیند. توهماتی که باعث می شود فکر کند اطرافیانش او را نادیده می گیرند.
نمایشنامه از پشت شیشه ها با در آمیختن نگاه طنز و تلخ زندگی نویسنده را به یک انزوا بدل می کند. همین مسئله سبب می شود رادی چندان نگاه واقعگرا به این داستان نداشته و آن را نمایشی تر نسبت به دیگر نمایشنامه های خود ببیند. از همین رو یکی از وجوه غالب کار اغراق است. عبدالهی در جایگاه کارگردان سعی می کند این اغراق را بشناسد و آن را در اجرا به کار بندد. از همین رو میزانسن های گل درشت و بازی های بیرونی اوراکت اهمیت بسیاری پیدا می کند که کارگردان نمایش و گروهش تا حد زیادی به این مهم دست می یابند.
از سوی دیگر فضای زندگی نویسنده محلی معمولی تعریف می شود که پس از مدتی کوتاه، یکنواختی آن تماشاگر را متوجه خود می کند. این یکنواختی در واقع همان زوالی است که زندگی شخصیت اصلی داستان را در بر گرفته است.
نکته قابل توجه دیگری که در فضای طراحی شده برای این نمایش به چشم می خورد گستردگی فضای اتاق است. فضای این اتاق به گونه ای طراحی شده است که کارگردان می تواند میزانسن های گسسته ای را برای بازیگرانش تدارک ببیند. آنها با هم حرف می زنند اما نمی توانند به همدلی برسند. فاصله زیاد آنها از یکدیگر سبب می شود تا امکان نزدیکی دشوار به نظر برسد. از همین رو مجبور هستند با صدای بلند سخن بگویند که خود این مسئله هم اغراق موجود در کار را بیشتر می کند و نشان می دهد کارگردان توانسته تا حدود زیادی به درونمایه متن دست پیدا کند.
بازیگران نیز در کنار کارگردانی به نسبت سنجیده عبدالهی، خوب روی صحنه ظاهر می شوند. با توجه به میزانسن های طراحی شده بازیگران می توانند با گستردگی روی صحنه حرکت کنند و حرکات بیرونی خود را اشکارا در مقابل دیدگان تماشاگر قرار دهند.
یکی از وجوه اجرایی این اثر نمایشگری و دور شدن از وجوه عام زندگی معمولی است که عبدالهی و گروهش به این مهم نائل می آیند.