1- آیا اعتصاب غذا برای جسم انسان زیان آور است؟ پاسخ بدیهی به این سئوال کلمه ای نیست جز “بله”. آیا کسی مایل است به جسم خود آسیب وارد کند؟ قاعدتا خیر. و سئوال آخر: آیا زندانیانمان را دارای حداقلی از شعور سیاسی میدانیم؟ احتمالا پاسخ همگان به این سئوال نیز مثبت است.
12 زندانیان سیاسی در اعتراض به “قتل” هاله سحابی و هدی صابر، دست به اعتصاب غذا زدهاند. بلاشک خود این زندانیان نیز به خوبی آگاهند که آنچه آغاز کردهاند، نامی جز بازی با مرگ ندارد. حاکمیت جمهوری اسلامی هم نشان داده است که خلاصی از دست فعالان سیاسی را با همه هزینههایش میپسندد. آخرین نمونه از این دست نیز به شهادت رساندن مرحوم هدی صابر بود.
این نکته را زندانیان نیز خوب میدانند. پس چه شده است که آنان دست به اعتصاب غذا زدهاند؟ اعتصابی که مشخص نیست چه فرجامی برایشان در پی داشته باشد؟
2- پیامها را باید زودتر از این میشنیدیم. همان زمان که سیامک پورزند از فرط شرایط دردناک، خود را از پنجرهای به پایین پرتاب کرد. همان زمان که هدی صابر، شجاعانه مرگ را برگزید. آنانی که اکنون “رادیکالیسم” را برایمان معنایی دوباره دادهاند و آن را از تعریف مشمئزکننده “رادیکالیسم یعنی مبارزه مسلحانه” جدا کردهاند. آنچه که هدی صابر انجام داد، رادیکالترین حرکت ممکن در پارادایمی مسالمتجویانه بود. شاید اما ما نخواستیم این پیام را درک کنیم. به جای آنکه از خود بپرسیم چرا، تنها از چگونگی سخن گفتیم.
زندانیان ما اعتصاب غذا کردهاند تا نارضایتی خود را از سر دادن مرثیههای گوناگون برای هدی صابر نشان دهند. که به ما بگویند نه هدی صابر و نه هیچ زندانی دیگری، احتیاج به مرثیه ندارد. آنچه آنان نیاز دارند تفکر در چرایی به زندان رفتنشان است. چرا در زندان هستند؟ چرا توبهنامه امضا نمیکنند؟ چرا تن به خواستههای بازجویان نمیدهند؟ فراموش کردهایم که آنان از همان روزکه دربند شدند، آزادند.
ما اما هیچگاه به این چراها نپرداختیم. مرثیه گفتیم و همزمان با اعتصابها، تنها خواستیم که اعتصاب خود را بشکنند. چون درخواست برای شکستن اعتصاب میتوانست وجدانهایمان را کمی آرام کند. کسی از زندانیان نخواسته است که اعتصاب خود را بشکنند تا ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا، در مقابل نهادهای بینالمللی و حقوقبشری، دست به اعتصاب غذا بزنند. کسی نمیگوید که اعتصابتان را بشکنید تا ما کاری انجام دهیم. درخواستها همه این است که: بشکنید. اما بشکنند که چه؟ که ما باز هم در لاک خود بخزیم؟ که بار دیگر سکوت قبرستانی همهمان را فرا بگیرد؟
از همه اینانی که پیام میدهند تا نام خود را در تاریخ ثبت کنند باید پرسید شما چه کردهاید؟ چه بدیلی دارید برای اعتصاب غذا؟ آیا تلاش کردهاید که خواست اعتصاب کنندگان را به گوش جهانیان برسانید؟
مشکل این است که ما نمی گوییم چه باید کرد. حتی بحث هم نمیکنیم. راه بدیلی نداریم. تنها سخن ما این است که: شما کاری نکنید!
3- به نظر میرسد برای شناخت مخاطب و درک پیام اعتصاب غذای رخ داده، باید کمی تامل و تدقیق کرد. دوازده زندانی تنها مایملک جسمی خود را خاضعانه در طبق اخلاص گذاشتهاند. آنان خود شاهد بودهاند که جمهوری اسلامی وقعی به این مساله نمینهد. چه در اعتصابهای قبلی و چه در زمان اعتصاب هدی صابر. مطرح نشدن خواسته و مطالبه در این اعتصاب، نشانگر این است که آزادگان دربندمان نیز میدانند از این حاکمیت نمیتوان چشمداشتی داشت.
دوازده تن مبارزهای را آغاز کردهاند با سلاح تن. ترکیب زندانیانی که اعتصاب غذا کردهاند نیز نشان میدهد که نمیتوان آنان را به تلاش برای جلب توجه یا مسایل این چنینی متهم کرد. به نظر میرسد اعتصاب کنندگان این بار خواستهاند “ما” را نشانه بگیرند. “ما” در اینجا مراد از تمامی نیروهای تحولخواه و اصلاحطلب و دموکراسیخواه است که خود را از “جنبش سبز” میدانیم. “مایی” که برای رسیدن به دموکراسی مدعی مبارزه هستیم، اما دیر زمانی است که جز در صفحات مجازی، حضور و بروز دیگری نداریم. مایی که اطلاعرسانی درباره زندانیانمان را فراموش کردهایم و در پی دراندن یقه یکدیگریم. مایی که در خاطر نداریم هر روز در گوشهای از زندانهای خاک نفرین شدهمان سروی را به خاک میافکنند. برای مایی که در خاطر نداریم 4 ماه است رهبرانمان را به بند کشیدهاند.
4- این اعتصاب اما پیام ویژه دیگری هم دارد. به ترکیب اعتصاب غذاکنندگان دقت کنید: حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، جبهه ملی، نهضت آزادی، جنبش دانشجویی و … دو سال پیش کدام یک از ما تصور میکرد که روزی این گروهها در کنار یکدیگر دست به کنشی مشترک بزنند؟ آیا میشد شرایطی را برای اتحاد عمل این گروهها متصور شد؟
آنچه که زندانیان دربندمان انجام دادهاند، نشان دادن مفهوم واقعی اتحاد در عین انتقاد بود. آنان با گذشتن از جان خود، خواستهاند تا تلنگری به ما خاموشان و خفتگان بزنند. باشد که از خواب بیدار شویم، در پیامشان دقت کنیم و آنگاه از آنان بخواهیم که اعتصاب خود را بشکنند. زندانیانمان اکنون به رادیکالیسم جانی دوباره دادهاند، آن هم درست در شرایطی که دربندند، پس مباد که برای راحتطلبی خود باز هم از هزار راه رفته و شکست خورده صحبت کنیم.