نظام امنیتی ایران به محاصره زنان درآمده است. این زنان چریک و مسلح نیستند و با شیوه های صلح جویانه حکومت را به چالش فراخوانده اند. آنها فقط با ابزار فرهنگی کار می کنند. سناریو می نویسند، روی صحنه تئاتر می روند، در وب لاگ ها حرف می زنند، اینترنت را در خدمت خواسته های خود می گیرند و ذره ای کوتاه نمی آیند. نظام امنیتی ایران فقط در محاصره زنان درون کشور نیست. زنان ایرانی مقیم خارج هم حلقه محاصره را سفت کرده اند. مرجان ساتراپی فیلم سرگذشت مرجان را می سازد که در 8 سالگی شاهد سقوط رژیم شاه و ظهور جمهوری اسلامی بوده است. او تصاویر را روی ذهن کودکانه اش ضبط کرده و سال هاست آنها را به نمایش می گذارد. کار به جایی کشیده که دولت ایران مجبور است با هدف متوقف ساختن فیلم مرجان با دولت های اروپایی وارد مذاکره بشود.
آذر نفیسی دیگر بانوی نویسنده است که با انتشار کتاب “لولیتا خوانی در تهران” نظام گزینش را که در دهه اول انقلاب چنان بود که می دانیم و اینک دیگر بار به همان سمت و سو می رود، به چالش کشیده است. فروش غیر منتظره کتاب در سطح جهان به تأثیر گذاری این چهره زنانه منجر شده و شگفتی آفریده است. در یک مجموعه هماهنگ که به تدریج دارد مثل یک ارکستر همنوا کار می کند، زنان ایرانی هنر، ادبیات، نافرمانی مدنی و حضور صلح آمیز در صحنه ها را با یک هدف پی گرفته اند: بهبود شرایط زنان و ایران.
زینب پیغمبرزاده با احضار تلفنی که شیوه ای غیرقانونی است در مرجع قضایی حاضر نمی شود. زبان درازی می کند. نظام امنیتی ایران در پاسخ به این نافرمانی مدنی او را برای مدت بیشتری در بازداشت موقت نگه می دارد و با آنکه قرار وثیقه صادر می کنند، مدت ها از اجرای قرار طفره می روند. سرانجام زینب به خانه بازمی گردد. با یک بار مالی 20 میلیون تومانی که در 22 سالگی بر شانه های ظریفش سنگینی می کند. زینب در کودکی مادر خود را از دست داده و سال هاست در آغوش مبارزات مسالمت آمیز، اندوه بی مادری را به فراموشی سپرده است. زینب، اما بعد از آزادی همچنان حرف می زند. از غیربهداشتی بودن بازداشتگاه های زنان می گوید. از این واقعیت پرده برمی گیرد که زنان آسیب پذیر وقتی پا به این زندان ها می گذارند در ورطه انواع دیگر آسیب های اجتماعی غرق می شوند.
زینب همچنان سخن می گوید. در اساطیر ما ترس و تهدید و مصیبت نمی تواند زینب ها را خاموش کند. زینب در برابر ظلم سکوت نمی کند. تاریخ تکالیف دیگری به عهده اش نهاده است.
هاله اسفندیاری زن 67 ساله ای که جوانی را در دوران شاه در ایران گذرانده و سال هاست در آمریکا اقامت دارد، به اتهام فعالیت با هدف براندازی نرم در ایران دستگیر می شود. هاله زن توانایی است که تمام توانایی خود را در راه تعدیل سیاست های تند و ضربتی آمریکا نسبت به ایران به کار گرفت. تا توانست تصاویر مثبت از ایران به آمریکایی ها نشان داد. تا توانست داوری افراد مؤثر در سیاستگزاری های آمریکا را نسبت به ایران و مردم ایران تغییر داد. هاله اینک مثل پیچک بر دست و پای نظام امنیتی ایران چسبیده است و پیاپی بر اتهاماتش می افزایند. نمی خواهند باور کنند که با زنان ایرانی در سنین مختلف، از لایه های اجتماعی گوناگون طرف شده اند که عزم جزم کرده اند تا سرنوشت سیاسی میهن شان را تغییر بدهند. گاهی با حضور، گاهی با قلم، گاهی با استفاده از امکانات موجود در دیگر کشورها. همه به صف شده اند. میثاق نانوشته ای آنها را رهبری می کند.
آن زن نیز که به بهانه مبارزه با بد حجابی چهره اش را زیر نقابی از خون پوشانده اند و همچنان زیر این نقاب به اعتراض فریاد می زند و تصویر و صدایش در سراسر جهان انتشار می یابد، هر که هست و به هر طبقه و لایه فرهنگی و اجتماعی که تعلق دارد، عضو مؤثر این ارکستر است و به آن نیرو می دهد. به ارکستری که خوانندگان و نوازندگان گاهی زیر نقاب خون و خشونت، از صلح و دگرگونی می سرایند و سازشان را رندانه کوک می کنند.
اعضای ارکستر لزوماً از جمله مشاهیر و نخبگان نیستند. اغلب انقلاب را به چشم ندیده اند و از جنگ تصاویر مبهمی در حافظه انباشته اند. رئیس و فرمانده ندارند. اساساً اهل اطاعت نیستند و از کسی فرمان نمی برند.
لحظه به لحظه به ارکستر نیروهای تازه ای می رسد. این نیروها از جنس پول نیست. از جنس عشق به عدالت و بهروزی ایران است. حسین شریعمتداری و همکاران این نیروها را نمی بینند. از نگاه کردن به آنچه در راه است می ترسند. لذا از در مضحکه در می آیند که آیین و مسلک شان است. با چشم بسته راه می روند.
نازی عظیما را که صدای پرشورش از بخش فارسی رادیوهای خارجی در ایران شنیده می شد خاموش کرده اند، اما او در این ارکستر صاحب صدای تأثیر گذاری شده که با نفوذتر از پیش است. می خواهند پاسپورت او را به مبلغ 400 میلیون تومان به او بفروشند (یعنی مسترد کنند). کاسبی پر مداخلی است!
بهاره، پروین، زهره، نوشین، سوسن، طلعت، منصوره، شادی، محبوبه، فرناز و ده ها نام مشهور زنانه و هزاران زن گمنام، داخل و خارج از کشور، هر یک به شیوه ای هماهنگ با دیگران نظام امنیتی و قانون گذاری ایران را به محاصره خود در آورده اند. زنان ایرانی مثل ستاره دنباله دار حرکت می کنند. از نیروهای عظیم پشتیبانی بهره مند شده اند. خدمتی که آن ضارب ناشناس به حرکت دنباله دار زنان کرد کارساز بود. هیچ کس نمی توانست به اندازه چهره در خون نشسته آن زن بدحجاب که پیاپی تکثیر و ارسال می شود، ارکستر زنان را با نواهای مؤثری غنی سازد. خشونت ورزان نمی دانند با خشونت ورزی تا چه اندازه از قدرت و اعتبار خود می کاهند و تا چه اندازه بر قدرت و اعتبار خشونت دیدگان می افزایند.
نظام امنیتی ایران با ناشیگری خود را گرفتار کرده است. سنگی در چاه انداختند که عقلا از بیرون کشیدن آن عاجزند. چه وقت خشونت ورزی و توهین به زنان به بهانه بدحجابی بود؟ آیا خشونت ورزان دارند چرخ نظام را پنچر می کنند یا زنان بدحجاب؟ زنان بدحجاب منافع ملی را به خطر انداخته اند یا ضاربان آنها؟ با یک جو عقل می شود جاسوسان واقعی را شناخت.
زنان از آنچه اتفاق افتاده و می افتد راضی هستند. زیرا به درستی فهمیده اند تبدیل شده اند به پاشنه آشیل نظام، تبدیل شده اند به مصلحت نظام. یواش یواش بحران هسته ای می رود تا مغلوب بحران زن بودن در ایران امروز بشود. راه گریزی پیش روی نظام نیست. یا افزایش و ادامه خشونت ورزی نسبت به زنان که نتیجه اش معکوس است و بدون احتیاج به انقلاب نرم و مخملی، نظام را متزلزل می سازد. یا مذاکره و مصالحه با نمایندگان زنان ایران از هر دسته و گروه با هدف آتش بس. نظام امنیتی ایران حتی اگر از مصالحه و مذاکره با آمریکا سرباز بزند، ناگزیر است با زنان ایرانی وارد مصالحه و مذاکره بشود. زنان رهایش نمی کنند. با دست خالی از حیث تجهیزات نظامی و با دست پر از توانایی های فرهنگی ارکستر بزرگ مبارزه را همراهی می کنند. این ارکستر از نفس نمی افتد. حتی زنان آسیب دیده اجتماعی هم آن را رونق می بخشند! می دانید چرا؟ از آن رو که خود را قربانی این نظام زن ستیز می دانند.
خبرهایی که از ایران می رسد نگران کننده است. در کنار این خبرها، گرمای مبارزه زنان بر سرمای خبرها غلبه کرده است. صدای زنان از هر دسته و گروه قوی تر به گوش می رسد. عقلا این صدا را شنیده اند. دارند تلاش می کنند با ارکستر همراه بشوند. اینکه از عهده بر می آیند یا نه حرف دیگری است. عجالتاً کار را آغاز کرده اند. آیت الله صانعی، آیت الله فاضل میبدی، آیت الله بجنوردی و جمعی دیگر فهمیده اند پایان برخورد خشونت آمیز با زنان برای نظام سیاسی خوش نیست. آنها دارند از برابری خون بها (دیه) زن و مرد سخن می گویند و از ضرورت بازنگری در قانون مدنی و قانون ارث. آنها دارند از اسلام تفسیر دیگری ارائه می دهند. این حرف ها از این مراجع تازگی ندارد. سال هاست در جریان است و حاصلی نداشته است. فقط یک رویداد است که تازگی دارد. اینکه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام رفع تبعیض از زنان را در پاره ای مواد قانونی ضروری اعلام کرده است. آقای هاشمی رفسنجانی با این اعلام متعهد شده تا در صورت تصویب قوانین و اصلاح قوانین در مجلس هفتم به نفع زنان، چنانچه شورای نگهبان مصوبات را به بهانه تعارض با شرع رد کند، مجمع تشخیص مصلحت نظام مصوبات مجلس را تأیید خواهد کرد. رئیس مجمع دیر هنگام وارد عرصه خطرناکی از رویارویی با مخالفان حقوق انسانی زنان شده است و معلوم نیست با این موضع گیری از کجا سردر می آورد؟ زنان به عاقبت کار ایشان نمی اندیشند. می خواهند هر چه بیشتر مدیران کشور را با بحث حقوق زن درگیر کنند. به هر شکل که بحث در آن سطوح جاری بشود سود زنان را در بردارد و همه کسانیکه آن را از نگاه مثبت می نگرند اعم از حاکمان در حکومت دینی یا شهروندان غیردینی و دینی عموماً از خود نامی نیک بر جا می گذارند.
این نشانه ها حاکی است زنان ایرانی سرانجام دارند تبدیل به مصحلت نظام می شوند. آنها دریافته اند زیر سلطه جمهوری اسلامی تنها راه برای تأثیر گذاری بر گفتمان درون حکومتی این است که آقایان “قهر” نیمه ای از جمعیت را مضر به حال نظام بدانند و نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام را فعال کنند. این نهاد که امروز درست نشده است. شخص رهبر انقلاب در سال های نخست تأسیس جمهوری اسلامی به تأسیس آن فرمان داد. هدف هم این بود تا هر جا ضرورت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اقتضا کند و شورای نگهبان از تأیید مصوبات مجلس بر پایه سلیقه های شرعی اعضا امتناع کند، مجمع وارد عمل شده و با این استدلال که مصلحت نظام یعنی ضرورت بقا نظام برتر از تنگ نظری های شرعی است چاره ای بیندیشد – هر چند در تعارض با سیلقه های دینی شورای نگهبان. به عبارتی با تأسیس مجمع برون رفت از محدودیت های شرعی و ورود به عرصه گسترده عرفی گرایی میسر شد.
بنابراین مجمع عمری طولانی دارد. مسایل زنان هم عمری طولانی دارد. ریاست آقای هاشمی رفسنجانی هم بر مجمع طولانی است. سال هاست بر این مسند تکیه زده است. اما تاکنون با این صراحت به ظرفیت های اسلام برای رفع تبعیض از زنان سخن نگفته بود و با هدف اجرایی کردن آن، مجمع را متعهد و ملزم به همکاری اعلام نکرده بود. بی گمان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که برخی صاحبنظران او را ستون نظام نامگذاری کرده اند ضد انقلاب، طرفدار براندازی نرم نیست و اتهامات مد روز بر او وارد نمی شود. آنچه او را به سوی مسایل زنان کشانده عشق و اشتیاق برای حفظ نظام است. از این رو است که می توان گفت زنان دارند خود را تبدیل به مصلحت نظام می کنند. من بر این باورم که آقای هاشمی رفسنجانی کمپین یک میلیون امضا و کمپین حذف سنگسار را امضا کرده است و بعید نیست چوب امضای خودش را بخورد! حوزه حقوق زن با وجود مراجعی که آنها را می شناسیم حوزه ای است که ورود به آن بسی خطرناک است. حتی برای ستون نظام!
هر چند در ایران امروز همین درجه از درک و فهم سیاسی هم نوبر است. اما زنان به این درجه از تأثیرگذاری قانع نمی شوند. البته آن را به فال نیک می گیرند و می دانند با آنکه موضع گیری آقای رفسنجانی می تواند اقدامی در مجموعه جنگ قدرت تلقی بشود در دراز مدت سودمند است. رویداد اخیر برای تأمین خواسته های زنان کافی نیست. مجمع در صورتی وارد موضوع می شود که مجلس اقدام شجاعانه ای کرده باشد.
آیا مجلس به وضعیت حقوقی نیمه ای از جمعیت می اندیشد یا تصور می کند همواره می توان چهره این نیمه از جمعیت را زیر حجابی از خون و برخوردهای ظالمانه پنهان ساخت؟ آینده قابل پیش بینی نیست. آنچه قابل پیش بینی است و توصیه می شود این است که با یک گل بهار نمی شود. تازه اول عشق است و انتظار می رود همه حاکمان کمپین های زنان را که به انگیزه عدالت خواهی بر پا شده امضا کنند.
اینک دختران، مادران و مادربزرگ ها در کنار هم بر کرسی اتهامات واهی نشسته اند. آنها عموماً جرم نابخشودنی شان این است که می خواهند ایران را با تمام ویژگی های تاریخی و ظرفیت های فرهنگی فراموش شده اش دوباره بسازند. عموماً شعر ماندنی سیمین بهبهانی را زیر لب زمزمه می کنند: دوباره می سازمت وطن!
هاله نمی خواهد خاک سرزمین پدری اش را توبره کنند. زینب نمی خواهد روی خاک سرزمین اش با احساس ناامنی، محرومیت و حقارت روزگار بگذراند. زینب همان هاله است و هاله همان زینب است. هر دو دارند خطبه می سرایند. خطبه عشق ورزی به ایران را. همرزمان آنها در ایران و بیرون ایران یکی دو تا نیستند و در امضاهای زیر بیانیه های کمپین ها محدود و خلاصه نمی شود. صداهای زنانه که در زندان و با وثیقه ها و کفالت های سنگین و حبس های تعلیقی خفه می شود در جاهای دیگری بازتاب پیدا می کند. در سطح جهان.
برای مثال نازنین دختر زیبا و شایسته ایرانی مقیم کانادا، همان خطبه عاشقانه زینب و هاله را در سراسر جهان بازخوانی می کند و نمی گذارد صداهای زنانه ای که در زندان های ایران خفه می شود از ارکستر بزرگ مبارزاتی زنان حذف بشود.