نگاهی دیگر

نویسنده

درباره فیلم “دهلیز” ساخته بهروز شعیبی

بودن یا نبودن

 

امیرعلی (محمدرضا شیرخانلو)، کودک کلاس اول ابتدایی، به علتی نامعلوم در همان آغاز سال تحصیلی مجبور به تغییر مدرسه می‌ شود. مادر او شیوا (هانیه توسلی) زن جوانی است که به تنهایی از فرزندش نگهداری می ‌کند. شوهر او پنج سال پیش در یک درگیری ساده و ناخواسته، کسی را کشته و حالا شیوا با فراهم کردن بخش زیادی از دیه مقتول، قصد جلب رضایت از خانواده او را دارد. در ادامه متوجه می شویم که تغییر محل تحصیل امیرعلی هم به دلیل همکلاس بودن او و خواهرزاده مقتول بوده، کسی که بیشترین مخالفت را در خصوص بخشش بهزاد (رضا عطاران) شوهر شیوا، دارد. این مسئله یکی از بحران های مهم داستان است که از همان آغاز فیلم به طور ضمنی مطرح شده است. 

امیرعلی با بهانه ‌گیری ‌های کودکانه، مادر را وادار می کند تا با صلاح و مشورت با دیگران او را به ملاقات پدر ببرد. واکنش او ابتدا سرد است اما به مرور با گرم‌تر شدن رابطه ‌اش با پدر و همین حضور فردی در جایگاه پدر امید و روحیه ‌ای به او می‌بخشد تا بتواند در میان دوستانِ خود وجود او را به رخ بکشد. بهزاد هم با رفتار مناسبی که از خود در طول مدت حبس نشان داده بسیار مورد احترام و اعتماد پرسنل زندان است. او حتی امکان این را پیدا می کند تا با پسر خود در زمین ورزش زندان فوتبال بازی کند. در انتها و جایی هم که با اصرار خانواده مقتول قرار است حکم قصاص به اجرا در بیاید امیرعلی با حضور در خانه‌ خانواده مقتول از مادر او که از زمان قتل فرزندش دیگر کلامی بر زبان نیاورده می ‌خواهد تا پدر او را ببخشد. 

تمام حسن فیلم دهلیز در تسلط فیلمساز بر امکاناتی که در اختیار داشته خلاصه می‌شود که بروز آن را نیز در نوع بازی‌ها می توان مشاهده کرد. کودک، غیر از صحنه انتهایی، در تمام طول داستان به غایت راحت بوده و انگار در حال زندگی عادی است و تنها دوربینی برای فیلمبرداری از حرکات او در صحنه کاشته شده است. او حتی در بهتر ایفا کردن نقش خود از بزرگترها پیشی می ‌گیرد. ارتفاع دوربین در غالب صحنه‌ ها هم قد و اندازه شخصیت کودک است و همین تمهید ظرافتی را به فیلم بخشیده تا مخاطب از منظر و زاویه‌ دید کودک به وقایع بنگرد و نکته مثبت این عمل نیز در تحمیلی نبودن آن است. یعنی لحن و ساختار به درستی با فضای ذهنی فیلمساز و خواسته‌ او در تناسب است.

دهلیز به عنوان نخستین ساخته بهروز شعیبی فیلمی دو لبه است. به عبارت دیگر پس از پایان فیلم، تماشاگرانی هستند که فرم و محتوای آن را پسندیده اند و در مقابل نیز تماشاچیانی هستند که با ساختار و محتوای این اثر رابطه خوبی برقرار نکرده اند و به احتمال قریب به یقین این فیلم در اکران عمومی تماشاگر حد وسط نخواهد داشت. موضوع کلی فیلم که در بستر اجتماعی روایت می‌شود مساله قصاص است. موضوعی که علی‌اصغری فیلمنامه نویس از دیدگاه و زاویه متفاوتی به تصویر می ‌کشد و شرایط را برای مخاطب داستان به گونه‌ ای رقم می‌ زند تا موافق مساله و دیدگاه طرح شده در داستان و فیلم باشد و یا مخالف آن. عبور از تاریکی دهلیز و رسیدن به روشنایی نیز دلیلی بر این مدعا است. یعنی مخالفان می ‌توانند به زعم خود انواع و اقسام سیاه ‌نمایی را در داستان فیلم کشف و ضبط کنند و موافقان هم قادرند تا با تفسیر همه عناصر و مضامین موجود در فیلمنامه، آن را یک فیلم با ارزش دینی قلمداد کنند و اتفاقا این مساله از هوشمندی نویسنده فیلمنامه در درجه اول و دقت نظر بالای کارگردان در گام بعدی سرچشمه می‌ گیرد تا میدان را برای تقابل آرا فراهم سازند. بهروز شعیبی که پیش از این خود را در عرصه‌ ها‌ی مختلف بازیگری و کارگردانی فیلم‌ها‌ی کوتاه نیز آزموده بود در دهلیز دست به ریسک های بزرگی زده است. از انتخاب فیلمنامه ‌ای که شرحش در بالا رفت تا انتخاب بازیگری مانند رضا عطاران و ساختار‌شکنی نقش ‌ها‌ی کلیشه شده او و استفاده از او در یک نقش کاملا جدی. بازی خوب و مناسب‌ها‌نیه توسلی نیز پازل بازیگری این فیلم را تکمیل کرده است. در واقع یکی از موارد مهمی که بعد از فیلمنامه در دهلیز می ‌توانست این اثر را به سراشیبی سقوط بکشاند بازی بازیگران بوده که خوشبختانه بهروز شعیبی از این ریسک بزرگ سربلند بیرون آمده. چرا که یکی از عوامل اصلی در این فیلم به دلیل نوع داستان خاصش بازی بازیگران است. صحنه پایانی فیلم نیز از بخش ‌های درخشان کار است. این بخش از اثر از چنان ساختار دقیق و مناسبی برخوردار است که با درگیر کردن احساسات تماشاگران به نوعی عواطف و وجدانشان را به چالش می ‌کشد و بدون این که باعث آزار تماشاچی شود او را در داستان خود شریک می‌ کند و صد البته در این راه دو گروه کاملا مخالف و کاملا موافق پیدا می ‌کند. در مجموع معتقدم که شعیبی در گام نخست فیلمسازی بلندش هوشمندانه عمل کرده و اگر چه استفاده از برخی نمادها و استعارات چه در فرم و چه در محتوای فیلمش به شدت آزار دهنده است اما فیلمی ساخته که جای بحث و گفت و گو دارد و اتفاقا این یکی از خصایص سینماست که بتواند شرایط را برای گفتمان فراهم آورد که معنایش درگیر شدن تماشاگر با کل اثر است.