بسیاری مععتقدند عبدالکریم سروش تفکری را پایه ریزی کرد که جنبش اصلاحات و حرکت دوم خرداد بر روی آن بنا شد. سروش این روزها چون چهار سال قبل از حامیان کروبی است. او چندی پیش به سخنان دولت آبادی که او را مسئول اقدامات شنیع انقلاب فرهنگی دانسته بود، تاخته و گفت: “به جستجو برآمدم که قصه چیست و محمود دولتآباد کیست، خبر آوردند خفتهای است در غاری نزدیک دولتآباد که پس از ۳۰ سال ناگهان بیخواب شده و دست و رو نشسته به پشت میز خطابه پرتاب شده و به حیا و ادب پشت کرده و صدا درشت کرده و با سخافت و شناعت از معلمی به نام عبدالکریم سروش سخن رانده و او را شیخ انقلاب فرهنگی خوانده و دروغ در دغل کرده و متکبرانه با حق جدل کرده است و این همه عقدهگشایی و ناخجستگی در مجلسی به نام و حمایت از میر حسین موسوی که در پی پوشیدن قبای خجسته صدارت است.” او همچنین در نوشته ای دیگر میرحسین را مورد خطاب قرار داد و او را تلویحا ناصادق خواند، چرا که خود را در ماجرای انقلاب فرهنگی بی تقصیر دانسته بود. گفته شده است که عبدالکریم سروش تا زمان خروج اخیرش از ایران نه تنها تصمیم نداشت که از کروبی حمایت کند، بلکه از ستاد کروبی خواسته بود، حمایت چهار سال قبل او را بشمار نیاورند.
عبدالکریم سروش کیست؟
حسین حاج فرج دباغ مشهور به عبدالکریم سروش 25 آذر 1324 در تهران و در خانواده ای بازاری-مذهبی متولد شد. وی در روز عاشورا متولد شد به همین علت نامش را حسین گذاشتند. پدرش کاسب بود و عطاری نیز می کرد. اصلیت شان تهرانی بود و در میدان خراسان زندگی می کردند. پدر خانواده تحصیل نکرده بود، اما شعر را خوب می شناخت و با حافظ و سعدی انس داشت. آنگونه که عبدالکریم سروش می گوید، پدرش هر صبح بعد از نماز ابیاتی از بوستان سعدی و یا حافظ می خوانده که همین موضوع موجب شد او به شعر علاقمند شود. مادرش نیز اهل ذوق و ادب بود. کودکی عبدالکریم در نزدیکی میدان خراسان گذشت.
هوش سرشار فرزند و علاقه به یادگیری باعث می شود تا پدر خانواده او را در مدارسی ثبت نام کند، که در پیشرفت فرزندش کمک کنند. دوران دبیرستان پدرش وی را به مدرسه معروف علوی فرستاد. مدرسه ای که توسط تاجران معروف تهران پایه گذاری شده بود و مسئولان سنتی و حکومتی ایران در این مدرسه درس خوانده اند، از جمله دکتر ولایتی، دکتر خرازی و دکتر حداد عادل. وی در آن مدرسه ضمن درس خواندن به مطالعه متون ادبی و فلسفی پرداخت. اولین بار کتاب “سقراط مردی که جرات پرسیدن داشت” را در کتابخانه ای دید. با خواندن این کتاب برای نخستین بار با اندیشههای فلسفی آشنا شد. در همان دوران با مولانا، سعدی و حافظ مانوس بود و ساعات بسیاری از وقتش به مطالعه مثنوی می گذشت.
آشنایی با مهدی بازرگان و علی شریعتی
مهندس بازرگان با مدیران مدرسه علوی ارتباط داشت، کرباسچیان و روزبه، هر دو تحصیلات عالیه داشتند و سعی می کردند تا میان علوم جدید و اسلام رابطه برقرار کنند. مهندس بازرگان نیز از روشنفکران دینی و معروف آن زمان بود. سروش در کلاس های رضا روزبه تحت تاثیر تلاش او برای برقراری ارتباط میان علوم تجربی و اعتقادات دینی قرار گرفت. در همان زمان با مهندس بازرگان آشنا شد و گهگاه در جلسات وی در مساجد شرکت کرد. در سال 42-43 دیپلم ریاضی خود را از مدرسه علوی اخذ کرد و در کنکور دو رشته فیزیک و داروسازی شرکت کرد.
هر دو را قبول شد، اما پیشه و علاقه پدر به عطاری و راهنمایی های رضا روزبه سبب شد که وی داروسازی را انتخاب کند. سال 47 داروسازی را در دانشگاه تهران تمام کرد. در دوران دانشگاه با فعالین سیاسی ارتباط نزدیک تری پیدا کرد. در جلسات مطهری در کانون توحید و سخنرانی های شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت می کرد و افکار وی را دنبال می کرد. پس از پایان تحصیلات دانشگاهی برای طی دوره سربازی و طرح به عنوان داروساز در بوشهر مشغول خدمت شد. وی در آن دوره به همراه سید محمد حسن نبوی، شیخ ابوتراب عاشوری و آقایان فاتحی، مظفری زاده و روشن برای آگاه سازی مردم فعالیت می کرد. سال 50 دوران سربازی سروش تمام شد و به تهران بازگشت.
سفر به لندن
سال 51، پدرش وی را به لندن فرستاد تا تحصیلاتش را ادامه دهد. آنچنان که می گوید با خود 4 کتاب را به همراه برد؛ اسفار اربعه عقلیه از صدرالدین شیرازی، المحجه البیضاء اثر محسن فیض کاشانی، دیوان حافظ و مثنوی مولوی. او در این باره می گوید: “کمتر شب و روزی بوده است که به دل یا به زبان، آشکار یا پنهان، سخنی از او (مولوی) یا با او نگویم و ضمیر خود و دیگران را با نام و کلام او مطرا و مطهر و معطر و منور نکنم. طی این سالیان دراز که در هم صحبتی با او به نیم نفسی می مانست، تعلیم و تعلم آثار مولانا، بویژه مثنوی شریف و مداقه در زوایا و مضامین و اسرار کلام او مراجعه به آرای شارحان و مصححان کتاب او و بهره جستن ازعالمان و آموزگاران پیام او، شیوه و پیشه من بود.”
سروش در خصوص ملای شیرازی می نویسد: “کاخ بلند فلسفه وی از آن روزگاران تاکنون در چشم من چهره های گوناگون یافته است و در قیاس با مولوی بی نظیر و بی قیاس، وی را رقیبان و مدعیان فحل و فخیم بسیار پدیدار شده اند و چندان بانگ و رنگ به میهمانی سامعه و باصره من درآمده اند و طاووسان وعندلیبان معنا چندان با هم درآویخته اند که بر شهسواری و یکه تازی طائر فکرت وی رنگ تأمل افشانده اند.” وی در همان سال در دانشگاه لندنMSC شــیمی تجزیه خواند. سال بعد و پس از فارغ التحصیلی در رشته شیمی تجزیه، به کالج چلسی رفت تا در آن دانشگاه تاریخ و فلسفه علم بخواند. دوران اقامت سروش در لندن، تا پس از انقلاب 57 به طول انجامید. شور و شوق انقلاب سبب شد که وی پس از 5 سال و نیم مطالعه فلسفه علم، درس را نیمه کاره رها کرده و به ایران بازگردد.
فعالیت ها در لندن
جلال توکلیان درباره فعالیت های عبدالکریم سروش در دوران اقامت در لندن می نویسد: “در این سالها، گرایش به دین در میان دانشجویان ایرانی روز به روز فزونی مییافت. سروش نیز در فعالیتهای فرهنگی دانشجویان ایرانی شرکت میجست و از جمله به اتفاق چند تن از دوستان و جمعی از مسلمانان آفریقایی، محلی را به نام “امامباره”، در لندن تاسیس کرد. امام باره نامی بود که شیعیان آفریقا به حسینیههای خود اطلاق میکردند. در این امام باره [که بعد از انقلاب ایران به کانون توحید تغییر نام یافت] جلسات هفتگی بحث و سخنرانی برگزار میشد. سهم عمده این سخنرانیها، از آنِ عبدالکریم سروش بود. عبدالکریم سروش نامی بود که حسین حاج فرج دباغ در این دوره برای خود انتخاب کرد.”
سخنرانیهایی که ارائه میداد بعدها، به صورت جزوه یا کتاب منتشر شد که از میان آنها، میتوان به “فلسفهی تاریخ” و “علم چیست؟ فلسفه چیست؟” اشاره کرد. کتاب مهم وی که در سال های انقلاب منتشر کرد، “تضاد دیالکتیکی” بود. این کتاب مجموعهای از سخنرانیهایش را شامل میشد که در تلاش برای کم کردن نفوذ ایدئولوژی مارکسیست بر افکار فعالان جوان ارائه شده بود. این کتاب به سرعت در ایران تجدید چاپ شد و توسط مبارزان مسلمان در رویارویی و مناظره با رقبای مارکسیست مورد استفاده قرار گرفت.”
بر این کتاب مرتضی مطهری تقریظی تحسین آمیز نوشت، و محمد علی رجایی از زندان خطاب به سروش گفت: “کتاب تو در زندان به ما رسید و آبی بود که روی بسیاری از آتشها ریخت و بچههای مسلمان را به سلاح تازهای مسلح کرد.” این کتاب توضیح معنای علم راستین در نظام اسلام را معرفی می کند تا متفکران مسلمان فیلسوفانه در علوم مغرب زمین نظاره کنند و غث و ثمین استنباطات آنان را بازشناسی کنند. سروش در همان دوران به نمایندگی از آیتالله بهشتی به فعالیت در مراکز اسلامی شیعیان مشغول بود. با شدت گرفتن جریان انقلاب، و حضور یکی از رهبران موثر انقلاب در فرانسه، وی در پاریس حضور یافت و با آیت الله خمینی درباره انقلاب به گفت و گو نشست. حاصل گفت و گو آن بود که وی برای رشد و اعتلای فرهنگ اسلامی و دینی به ایران بازگشت.
سروش و آیت الله خمینی
او در کتاب “ارباب معرفت” در این باره می نویسد: “امام خمینی را پیش از شریعتی شناختم. وقتی دانش آموز دبیرستان بودم، پس از رهایی امام از زندان درخیل مشتاقان و هواداران بسیار او به حتم به خانه او رفتم و این نخستین بار بود که او را از نزدیک می دیدم. سالیان بعد در دوران دانشجویی کتاب مخفی حکومت اسلامی او را خواندم و در سلک مقلدان او درآمدم. در فرنگ او را بهتر و بیشتر شناختم. در بحبوحه انقلاب که امام به پاریس آمد مرا توفیق بیشتر دیدار وی دست داد. یک بار که در پاریس به ملاقات خصوصی رخصت فرمود از او در باب آزادی پرسیدم و پاسخ او همان بود که بعدها از او شنیدم: “آزادی آری، توطئه نه!” و بر آزادی فکر و بیان تأکید و تصریح کرد و گفت: “این مارکسیست ها نمی دانند فلسفه را با ف می نویسند یا با ضاد، مع الوصف آثارشان را در فلسفه و خصوصاً در اقتصاد باید خواند.”
گویا یک بار آیت الله خمینی از نوشتار او تجلیل می کند. “نهاد ناآرام جهان” کتابی بود در شرح و تفسیر نظریه حرکت جوهری ملاصدرا و مقایسه آن با کشف قانون جاذبه توسط نیوتن و تئوری نسبیت انشتین. آیت الله مطهری که به دلیل علایق مشترک یعنی حکمت ملای شیرازی به سروش نزدیکی داشت، آیت الله خمینی را ترغیب می کند تا این کتاب را بخواند. خمینی پس از خواندن آن لب به تحسین می گشاید و سروش نیز همه گاه از این تعریف و تمجید مسرور بوده است.
سروش و شریعتی
عبدالکریم سروش درباره آشنایی اش با شریعتی می گوید: “شریعتی را من ابتدا در آینه مخالفانش مشاهده کردم. مخالفانی که نیم پاره از هزار پاره کمالات او را نداشتند و از اختلافات شدیدی که بر سر او می رفت، پی بردم که باید عظمتی در کار او باشد و بیهوده سخن بدین درازی نبود… سرنوشت چنان خواست که در فرنگ شاهد مرگ او و از شویندگان جسد او باشم.” مجتهد شبستری و سروش از شویندگان پیکر شریعتی بوده اند. وی بارها برای کسانی که شریعتی را شهید خوانده اند، این روایت را تکرار کرده که کالبد شکافی شریعتی نه نشانی از شهادت داشت و نه نشانه ای از جنایت.
انقلاب و بازگشت به ایران
سال 58 یعنی چندماه پس از پیروزی انقلاب، سروش درس را در لندن رها می کند و به ایران باز می گردد تا در دانشگاه تهران سمت ریاست دانشگاه الهیات را برعهده گیرد. در همین زمان وی در درس های بزرگان حوزه حاضر می شود تا فلسفه اسلامی، اصول و فقه را بیاموزد. وی، سخنرانیهای متعددی در مورد زوایای مختلف دین، جامعه و یک مجموعه سخنرانی در باب مثنوی مولانا ارائه داد که به صورت هفتگی، در تلویزیون پخش شدند. و به دلیل برخی دیدگاههای عارفانه پخش برخی از این برنامه ها با مشکلاتی از سوی حوزه مواجه شد.
سروش در این دوره در دانشگاه معرفت شناسی تدریس می کرد و دو کتاب مهم نیز ارائه کرد؛ “فلسفه تاریخ” و “دانش و ارزش” که هر دو در سال 58 منتشر شده اند. کتاب دوم در مدت کوتاهی ۹۰ هزار نسخه از آن به فروش رفت. در سال 58-59 وی به همراه آیت الله مصباح یزدی در تلویزیون حضور می یافت و با مارکسیست هایی چون احسان طبری و فرخ نگهدار مناظره می کرد. او در همان سال 59 کتاب “دگماتیسم نقابدار” را در رد نظریات مارکسیسم نوشت. در سال 1358 سروش همچون پیامبری برای نجات دینداران بیسواد و فلسفه ندان که گمان می کردند مارکسیسم مثل آوار روی سرشان خراب خواهد شد، شناخته شد و همواره از او در کنار کسانی چون بنی صدر، علی تهرانی، جلال الدین فارسی برای مارکسیسم زدائی استفاده می کردند.
انقلاب>
درگیری ها و فعالیت های سیاسی که تحصیل در دانشگاه ها را مختل کرده بود، سبب شد تا دانشجویان مذهبی در بهار سال 59، دانشگاه ها را به تعطیلی بکشانند. پس از این تعطیلی، آیت الله خمینی 7 نفر را مامور کرد تا مقدمات بازگشایی دانشگاه ها را فراهم کنند. به پیشنهاد آیت الله بهشتی و موافقت رهبری نظام، عبدالکریم سروش به همراه 6 نفر دیگر به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی در می آیند. گشایش مجدد دانشگاه ها تا سال 62 به طول انجامید، زمانی که سروش از ادامه کار در ستاد انقلاب فرهنگی سرباز زد. فاصله میان سال های 59 تا 62 به “انقلاب فرهنگی” موسوم شد، اقدامی که سبب شد بسیاری از اساتید مجرب دانشگاه ها و دانشجویان مخالف با نظریات اسلامی و روش حکومتی نظام، پاکسازی شده و از ادامه فعالیت علمی-پژوهشی باز بمانند.
اغلب آنهایی که در این دوره سهم داشته اند به اقدام خود معترفند، اما هرگاه که در این باره از عبدالکریم سروش سئوالی پرسیده می شود وی به خشم آمده و موضوع دخالت خود را تکذیب می کند. او می گوید که برای ادامه تحصیل توده ای ها نزد آیات خامنه ای و رفسنجانی رفته تا مشکل چپی ها را برای ادامه تحصیل برطرف کند، کسی را پاکسازی نکرده و تنها سعی در بازگشایی دانشگاه ها داشته است. با این حال محمدعلی نجفی از وزرای وقت علوم در این باره می گوید: “آقای سروش نیک میدانند که گروه ستاد انقلاب فرهنگی، پاکسازی استادان و گزینش دانشجویان را از شئون اصلی انقلاب فرهنگی میدانستند. مسئول تصفیه یا پاکسازی استادان بر اساس آئیننامه مصوب ستاد انقلاب فرهنگی و توسط هیاتهایی صورت می گرفت که زیر نظر آن ستاد فعالیت می کردند. حتی ستاد مزبور تا مدتها با حضور یک نماینده از طرف وزیر در آن هیاتها مخالفت میکرد.”
نظریه پردازی در جنبش اصلاح طلبی
عبدالکریم سروش به دانشگاه بازگشت و گروه فلسفه علم را در دانشگاه های ایران تاسیس کرد. در همین دوره به تدریس فلسفه علم، فلسفه تاریخ، فلسفه علوم اجتماعی، فلسفه سیاسی و فلسفه دین پرداخت. وی چهار کتاب مهم نیز ترجمه کرد: “مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین” اثر ادوین آرتوربرت، “فلسفه علوم اجتماعی” نوشته آلن راین، “تبیین در علوم اجتماعی از دانیل لیتل، و “علمشناسی فلسفی” ترجمه ۱۶ مقاله از دانشنامه فلسفه ویراسته پل ادواردز. سروش همچنین بر ترجمه کتاب “منطق اکتشاف علمی” نوشته کارل پوپر، نظارت کرد. در پایان این دوره یعنی سال های 65، سروش روش دکتر شریعتی را ادامه داد و برای اشاعه اندیشه اش در مساجد نیز کلاس گذاشت.
جنگ ناتمام ایران و عراق، و سهم جویی احزاب، خشونت میان حکومت و مخالفین سبب شد که وی خطابه مهمی در باب “مبانی نظری فاشیسم” که به اعتقاد وی در حال شیوع در ایران بود، ایراد کرد. او همچنین در همین زمان، یکی از اعضای انجمن علوم ایران بود. سروش در تهران و قم، سخنرانیهایی را برای مخاطبین دانشگاهی و حوزوی انجام می داد. او در سال 1367مجموعه سخنرانیهای هفتگی را در مسجد امام صادق تهران آغاز کرد که پس از شش سال، توسط مقامات به حال تعلیق درآمدند. او همچنین در فاصله سالهای 1367 ـ 1373، مکرراً به قم رفت و آمد میکرد و در حوزهی علمیه به تدریس و مشارکت در بحثها پرداخت.
از اردبیهشت سال 67 تا فروردین 69 وی مقالاتی ذیل عنوان “قبض و بسط تئوریک شریعت” در کیهان فرهنگی منتشر کرد، که به نحوی می توان آن را سرآغاز اندیشه اصلاح طلبی دینی پس از انقلاب نامید. او در چهار مقاله ای که نوشت، یادآور شد که میباید میان دین و درک از دین تفاوت قائل شد. به اعتقاد او دین آسمانی از دین زمینی متمایز بود. سروش در سال 71 نظریه حکومت دموکراتیک دینی را طرح می کند و خاطرنشان می سازد که نه تنها میان دین و دموکراسی تعارضی نیست، بلکه در هر جامعه دینی، هر حکومت دموکراتیکی، به طور طبیعی ریشه ای دینی خواهد داشت در کتاب “فربهتر از ایدئولوژی” که در سال 72 منتشر شد وی به نقد نظامهای ایدئولوژیک میپردازد و خطراتی را که قرائت ایدئولوژیک از دین برای جامعه و خود دین دارد، گوشزد میکند.
سروش در سال 73 در مقالاتی مانند اخلاق خدایان و حریت و روحانیت و در سال 74 با نوشته هایی چون سقف معیشت بر ستون شریعت، تاکید می کند که سایر اجزای دین از جمله فقه، نظام اخلاقی و ارزشی و نهاد روحانیت واجد اوصاف دنیایی بوده و همگی، همچون هر علم دیگر عیب و نقصان دارند. موجی که سروش در انتهای دهه شصت و اوایل دهه هفتاد راه انداخته بود، بسیاری از روشنفکران و اصحاب رسانه را جذب و به تغییر شرایط متمایل کرده بود. او در انتخابات سال 76 از سید محمد خاتمی حمایت کرد و خاتمی و یارانش نیز شعارهایی انتخاب کردند که وی پیش از این آنها را مطرح و شرح داده بود. گرچه سال ها بعد سروش به علت “تذبذبی که در عمل خاتمی وجود داشت” از وی فاصله گرفت.
ترک اجباری دانشگاه
با آغاز انتشار مقالات قبض و بسط تئوریک شریعت و کتاب هایی که دید تازه ای از حکومت و ارتباط میان جامعه دینی و دموکراسی روایت می کرد، سروش در نظر بخش راست حکومت منفور شد. کیهان وی را به سلمان رشدی تشبیح کرد. سخنرانی هایش در دانشگاه های فنی، اصفهان و امیر کبیر برهم خورد، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و نماد مقوایی اش در برخی مراسم های دانشجویی به دار کشیده شد. ازدحام دانشجویان جلوی کلاس های درس او و تهدید جانی اش سبب شد که وی نتواند سر کلاس ها حضور یابد، بدین ترتیب مستمری اش قطع و خانه نشین شد. موج تهدیدها که سبب شد خانواده و فرزندانش در مسجدی بست بنشیند، سبب شد که وی از سال 74-75 ایران را ترک گفته و در دانشگاه های خارجی به تدریس بپردازد.
اندیشه سروش
فروغ جهانبخش در کتاب “از بازرگان تا سروش” می نویسد: “ سروش نوع بهره وری مردمان از دین را در غالب سه گونهٔ کلی تقسیم بندی مینماید: دینداری مصلحت اندیشانه، دینداری معرفت اندیشانه و دینداری تجربت اندیشانه. نوع نخست خود به دو گونهٔ عالمانه و عوامانه تقسیم میگردد. از دید وی دینداری مصلحت اندیشانه به معنی اینست که شخص دیندار از دین برای دستیابی به فایدهای سود برد، حال این سود میتواند دنیوی و نازل باشد (عوامانه) و یا اخلاقی، معنوی و حتی اخروی(وی امام محمد غزالی و شهید شریعتی را دیندارانی غالبا مصلحت اندیش از نوع عالمانه میداند.)
در دینداری معرفت اندیشانه دیندار بدون توجه به هر نوع مصلحتی، تنها بر روی شناخت صحیح دین متمرکز میگردد.نمونهای بارز از این نوع دینداری از دید وی مرحوم علامه طباطبایی است. نوع سوم دینداری که دینداری تجریت اندیش است، در واقع دینداری عرفا، انبیا و اولیاست. به این نکته باید توجه داشت که اصطلاح تجربهٔ دینی در قاموس دکتر سروش تنها شامل تجربیات عارفانه و شهودی از دین است و نه هر نوع تجربهای.نمونهٔ بارز این نوع دینداری، مولانا جلال الدین محمد بلخی پس از ملاقات شمس است. این تقسیم بندی بر اساس رفتار غالب افراد صورت میگیرد و هیچکس تماما و فقط در غالب یکی از این انواع قرار نمیگیرد. وی وجود این هر سه نوع دینداری را طبیعی میداند اما برای هر یک نیز آفاتی بر میشمرد.“
موضوعات مورد علاقه دکتر سروش فلسفه علم، فلسفه مذهب، سیستمهای فلسفی و فلسفه مقایسهای و علم کلام (با نگرشی جدید) هستند. وی در طی سالهای فعالیت فکری خود همواره کوشیدهاست تا با ارائه دادن تاویلی جدید از اسلام آن را برای انسان امروز قابل فهم کند.
فعالیت ها و علایق
عبدالکریم سروش در این باره می گوید: “من زندگی ام ادوار مختلف داشته، شاید بتوانم بگویم که در چهار حوزه همزمان کار می کنم، یکی در حوزه ادبیات فارسی که عرفان را هم شامل می شود، دیگری در حوزه دین شناسی، سوم در حوزه فلسفه علم که تخصص دانشگاهی من را تشکیل می دهد و چهارم در حوزه فلسفه اسلامی. اینها حوزه هایی است که بقول فرنگیها من کاور می کنم یعنی در اینها مطالعه می کنم. البته علاوه بر اینها مسائل سیاسی روز را هم ناچار دنبال می کنم چه داخلی و چه خارجی، زیرا در دورانی زندگی می کنیم که این مسائل را هم باید دنبال بکنیم. به همین دلیل بله من در طول روز حجم مطالعاتم بالا است. گاه چالاکترم و یک کتاب را می توانم در یکروز تمام بکنم و گاه کندترم و به موضوع هم بستگی دارد. علاوه بر اینها وقت زیادی را باید صرف فکر کردن کنم. یعنی اقلا به اندازه خواندن من باید فکر بکنم و شاید هم بیشتر و این توصیه ای است که من از یکی از معلمانم دارم. انیشتین گفته بود: “فکر کردن دشوار ترین کار برای انسان است.” و من این را واقعا فهمیدم و حس کردم.”
سروش فلسفه علم و فلسفه تاریخ را در دانشگاه تهران، دانشگاه بینالمللی قزوین، دانشگاه مشهد، دانشگاه شیراز، دانشگاه تربیت مدرس و موسساتی چون انجمن حکمت و فلسفه تدریس کرده و با مهاجرت فصلی به خارج در دانشگاه هایی مانند دانشگاه هاروارد، پرینستون و برلین مشغول به تدریس است. وی به زبان های انگلیسی و عربی مسلط است. وی تا کنون در بسیاری از کنفرانس های خارجی و داخلی در خصوص ادبیات، فلسفه و علم سخنرانی کرده است.
برخی از آثار سروش
نهاد ناآرام جهان؛ (۱۳۵۷، در تشریح نظریه حرکت جوهری ملاصدرای شیرازی)
حکمت و معیشت؛ (۱۳۷۳، در ۲ مجلد، در شرح نامه امام علی به امام حسن)
اوصاف پارسایان؛ (۱۳۷۱، در شرح خطبه متقین نهجالبلاغه)
حدیث بندگی و دلبردگی؛ (۱۳۷۵، در شرح برخی ادعیه اسلامی)
قصه ارباب معرفت؛ (۱۳۷۳، حاوی مقالاتی در باب مولانا، غزالی، حافظ و…)
قمار عاشقانه؛ (۱۳۷۹، در شرح پارهای از آموزههای مولانا)
با بهره گیری از مطالب وبلاگ عبدالکریم سروش در حلقه ملکوت