از آنجا

نویسنده

به مناسبت انتشار کتاب «هویت و خشونت» نوشته آمارتیا سن

انسان ها و هویت های گوناگون

 محمد صادقی

“مشکل با نظریه برخورد تمدن ها بسیار پیش از آنی آغاز می شود که بخواهیم به موضوع برخوردی گریزناپذیر بپردازیم؛ این مشکل، با فرض منحصر بودن ربط یک طبقه بندی تکواره آغاز می شود. در واقع این پرسش که آیا تمدن ها برخورد می کنند، بر این فرض استوار شده است که بشریت را می توان عمدتاً به تمدن های متمایز و جدا مانده طبقه بندی کرد، و اینکه به روابط میان انسان های مختلف به نوعی می توان بدون سوءتفاهم جدی و با توجه به روابط میان تمدن های متفاوت نگریست. نقص اساسی این نظریه، بسیار مقدم بر آن نقطه یا جایی است که پرسیده می شود؛ آیا تمدن ها باید برخورد کنند؟ متاسفانه باید بگویم که این دیدگاه تقلیل گرا یا فروکاهنده، نوعاً با درکی مبهم از تاریخ جهان آمیخته است که در وهله نخست، بر دامنه تفاوت های داخلی در درون این رده های تمدنی، و در وهله دوم، بر دستیابی و تاثیرگذاری تعاملات اشراف دارد - خواه تعاملات عقلانی باشد و خواه مادی- که مرزهای منطقه یی این به اصطلاح تمدن ها را درمی نوردند. قدرت سرمست کننده آن نه فقط کسانی را که مایل اند از تز برخورد تمدن ها حمایت کنند (که از شوونیسم یا میهن پرستی افراطی غربی تا بنیادگرایی را شامل می شود) بلکه آنهایی را نیز که خواهان چون و چرا درباره آن نظر هستند به دام می اندازد و، با وجود این، می کوشند در قید و بند یا چارچوب شرایط ارجاعیه از پیش تعیین شده آن، پاسخ دهند. محدودیت های چنین تفکر تمدن بنیانی، درست به همان اندازه که برای نظریه های برخورد تمدن ها بی اعتبار است، برای برنامه های گفت وگو میان تمدن ها (یعنی چیزی که به نظر می رسد این روزها به دنبال آن هستند) نیز می تواند بی اعتبار درآید. جست وجوی شریف و تعالی بخش برای دوستی میان مردم که به عنوان دوستی میان تمدن ها تلقی شده است، نوع بشر چندوجهی را سریعاً به موجوداتی تک بعدی کاهش می دهد، و مانع تنوع مشارکت هایی می شود که طی قرن ها زمینه های غنی و گوناگونی برای تعامل های فرامرزی، از جمله در هنرها، ادبیات، علوم، ریاضی، ورزش، بازرگانی، سیاست و دیگر عرصه های مشترک مورد علاقه بشر، فراهم آورده است.“1

 

سال گذشته در گفت وگویی با پروفسور یوخن هیپلر به بررسی موضوع برخورد تمدن ها پرداختم. وی که نسبت به نظریه و اندیشه های پروفسور ساموئل هانتینگتون انتقادهایی جدی ابراز می داشت، در آن گفت وگو به کتابی از آمارتیا سن درباره روابط فرهنگی اشاره کرد و افزود؛ «صد مرتبه از کتاب هانتینگتون بهتر است و بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد.»2 چند روز پس از آن گفت وگو، فریدون مجلسی در یادداشتی با نام «هویت و خشونت از دیدگاه آمارتیا سن» گفته های اندیشمند آلمانی را سنجیده شمرد و به بخش هایی از کتاب آمارتیا سن که ترجمه اش را خود برعهده داشت، اشاره کرد که جای بسی اندیشیدن داشت…

همان طور که می دانیم، طراح نظریه برخورد تمدن ها پس از طرح این موضوع که هویت تمدنی به طور روزافزون اهمیت خواهد یافت، تمدن های زنده جهان را به هفت یا هشت تمدن بزرگ تقسیم کرد (تمدن های غربی، کنفسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو، ارتدوکس، امریکای لاتین و همچنین تمدن آفریقایی) و خطوط گسل میان این تمدن ها را منشاء درگیری ها و تقابل های آینده دانست. وی با طرح موضوع غرب در برابر سایرین به عبارتی می خواست بگوید که مرزبندی ها و صف آرایی های تازه بر اساس تمدن ها شکل می گیرد و به ویژه می گفت که کانون رویارویی های آینده بین تمدن غرب و جوامع کنفسیوسی و جهان اسلام خواهد بود. به باور هانتینگتون برخورد تمدن ها در سیاست جهانی مسلط می شود. وی دلایل خود را نیز این گونه مطرح کرد؛

1-  وجوه اختلاف میان تمدن ها نه تنها واقعی بلکه اساسی است. تمدن ها با تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت و از همه مهم تر، مذهب، از یکدیگر متمایز می شوند… این تفاوت ها در طول قرن ها پدید آمده و به زودی از میان نخواهد رفت. این اختلاف ها به مراتب از اختلاف ایدئولوژی های سیاسی و نظام های سیاسی اساسی تر است.

2- جهان در حال کوچک تر شدن، و کنش و واکنش بین ملت های وابسته به تمدن های مختلف در حال افزایش است. این افزایش فعل و انفعالات، هوشیاری تمدن و آگاهی به وجوه اختلاف بین تمدن ها و همچنین وجوه اشتراک در درون هر تمدن را شدت می بخشد.

3-  روندهای نوسازی اقتصادی و تحول اجتماعی، در سراسر جهان انسان ها را از هویت دیرینه و بومی شان جدا می سازد. این روندها، همچنین دولت - ملت ها را به مثابه یک منشاء هویت تضعیف می کند.

4-  نقش دوگانه غرب، رشد آگاهی تمدنی را تقویت می کند. از یک سو غرب در اوج قدرت است، و در عین حال و شاید به همین دلیل، پدیده بازگشت به اصل خویش، در بین تمدن های غیر غربی نضج می گیرد.

5- کمتر می توان بر ویژگی ها و تفاوت های فرهنگی سرپوش گذاشت. از این رو، آنها دشوارتر از مسائل اقتصادی و سیاسی حل و فصل می شوند یا مورد مصالحه قرار می گیرند.

6-  منطقه گرایی اقتصادی در حال رشد است.

7-  خطوط گسل میان تمدن ها، به عنوان نقاط بروز بحران و خونریزی، جانشین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد می شود.

پس از طرح نظریه برخورد تمدن ها واکنش های فراوانی نسبت به آن در سراسر جهان رخ داد، کتاب ها و مقاله های مختلفی نوشته شد و نقص های کوچک و بزرگ آن، از سوی اندیشمندان، فرهنگ مداران و سیاست پیشگان جهان همچون زبیگنیو برژینسکی، جین کرک پاتریک، آلوین تافر، شینتارو ایشی هارا، ادوارد سعید، ریچارد روبین اشتاین، جارل کروکر، برایان بیدهام، دیتر زنگهاس و… مورد نقد قرار گرفت و همچنان توجه به این موضوع در میان نوشته ها و گفته های آنان دیده می شود و این از آن رو که گسترده شدن خشونت در جهان بسیار نگران کننده است، اهمیت زیادی دارد. هرچند هانتینگتون با طرح نظریه اش نقش فرهنگ ها و تمدن ها را در سپهر سیاست برجسته کرد و با گشودن سرفصلی تازه، در قامت یک نظریه پرداز و پژوهشگر سیاسی سطح مناسبات جهانی را از سیاست به فرهنگ تغییر داد اما به هر ترتیب، نظریه اش آگاهانه یا ناآگاهانه به «هراس از دیگری» دامن زد و این جدی ترین نقد به آرا و اندیشه های اوست. شاید بتوان گفت او به درد و نشانه های یک بیماری پی برده باشد اما کوشش او به قصد ریشه یابی درد، حل مساله و شناخت علت های درگیری و خشونت انجام نمی پذیرد و همین که مانند برنارد لوئیس نویسنده کتاب «تضاد فرهنگ ها» توجه مخاطبان را به درگیری ها و جنگ های تاریخی جلب می کند و ناشیانه مناسبات دنیای قدیم را وارد تحلیل خود از وضعیت کنونی جهان می سازد، به عبارتی نشانه بارزی است تا دریابیم که از نگاهی عمیق و سازنده برای ارائه پارادایمی جدید فاصله گرفته است.

اما آمارتیا سن نویسنده کتاب «هویت و خشونت» که اندیشمندی نامدار در جهان به شمار می آید و جایزه نوبل اقتصاد (1998) را نیز به دست آورده، توانسته است بدون پیشداوری و با نگاهی به دور از تعصب، درکی واقع بینانه از روابط فرهنگی در دنیای امروز ارائه دهد زیرا وی شیفته علم و عدالت است، اخلاق و انسانیت را از اقتصاد جدا نمی کند، مبارزه برای فقرزدایی در جهان را راهی درست برای برقراری صلح و آرامش جهانی می داند و… آمارتیا سن، همچنان که دیدگاه های برتری جویانه و خودخواهانه تمدن ها را مورد انتقاد قرار می دهد، تفکیک و جداسازی تمدنی و رویارو قرار دادن آنها را نیز خشونت آفرین ارزیابی می کند. به باور آمارتیا سن، انسان ها دارای هویت های گوناگون هستند و تفکیک بر اساس یک هویت، نادیده انگاشتن جنبه های دیگر انسانی است. وی ابراز می دارد که ما در زندگی های متعارف مان خود را عضو گروه های گوناگونی می دانیم و در نتیجه به همه آنها تعلق داریم. شهروندی، اقامت، ریشه جغرافیایی، جنسیت، طبقه، سیاست، حرفه، علایق ورزشی، سلیقه موسیقایی و نمونه هایی مانند آن ما را در شمار گروه های گوناگونی قرار می دهد و هر کدام از این گروه ها که فرد همزمان به همه آنها تعلق دارد، به او هویتی ویژه می بخشد و این گونه است که ما می توانیم هویت های بسیار متفاوتی داشته باشیم. بنابراین آمارتیا سن با طرح دیدگاه خود از نگاه یکسونگر به جهان و انسان ها پرهیز می کند و واقعیت موجود جهان را به درستی مقابل چشمان ما قرار می دهد. نویسنده کتاب «هویت و خشونت» بدون اینکه خود را به جستارهای خاص فلسفی و نظری محدود کند و به موضوع هایی بپردازد که همگان از فهم آن برنیایند، توانسته مشکلات موجود در جهان را (با آوردن نمونه هایی واقعی از این سو و آن سوی جهان) که به بدفهمی از «دیگری» منجر می شود، بشکافد و با ارائه تصویری بی طرفانه از درون فرهنگ ها و تمدن ها ما را به دنیاهای ناشناخته «دیگری» رهنمون سازد.

نویسنده کتاب «هویت و خشونت» طبقه بندی انسانها بنا بر تمدن هایی که ظاهراًً به آن تعلق دارند و به شکل کارتن های تمدنی دسته بندی شده اند را به پرسش می گیرد و این در حالی است که تاکنون بیشترین نقدها درباره تقسیم بندی تمدن ها در نظریه برخورد تمدن ها، به نوع تقسیم بندی بازمی گشت و نقص در شیوه تقسیم بندی مورد مناقشه بود، اما آمارتیا سن اساس این تقسیم بندی را نادرست تشخیص داده و آن را برای درک واقعی از جهان کنونی سودمند نمی پندارد. این نکته یی بسیار مهم است زیرا پس از تهاجم وحشیانه و تروریستی به برج های سازمان تجارت جهانی که موجب شد ذهن همگان متوجه نظریه برخورد تمدن ها شود و به گونه یی پندار هانتینگتون برای ارائه چارچوب مفهومی پس از دوران جنگ سرد در نظر برخی جدی تر تلقی شود، مرزبندی ها (بر اساس نظریه یی که نقص های فراوانی دارد) در جهان شدت یافت و برخی از قدرت ها با تکیه بر تفاوت های تمدنی استراتژی های سیاسی خود را پی گرفتند. محصول چنین مرزبندی های بی اساسی که ریشه در دیگرستیزی و درک کلی و نه چندان درست از واقعیت درونی تمدن ها داشت بیش از آنکه خشونت های رایج در جهان را کاهش دهد به رشد آن افزود و نگرانی های دیگری را نیز به بار آورد… اکنون و با تکیه بر اندیشه های آمارتیا سن می توان علت های گرفتار ماندن در بن بست های کنونی را که ریشه در اندیشه های دیگرستیز و ستیزه جو دارد، دریافت و راهی به رهایی گشود.

 

پی نوشت ها

1  - سن، آمارتیا، هویت و خشونت، ترجمه فریدون مجلسی، تهران، آشیان، 1388، صص 44-43

2  - برگرفته از گفت وگوی نگارنده با پروفسور یوخن هیپلر، روزنامه اعتماد، 12/3/1387

 نقل از اعتماد