هنری کیسیجر، یکی از معروف ترین دیپلمات های آمریکایی، جمله معروفی دارد. او می گوید با هر پیروزی که بدست می آورید در واقع بلیت بازی سخت تر بعدی را خریده اید. حالا دولت حسن روحانی با پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، وارد جدال سخت مذاکره با آمریکایی ها شده و بعد از یک دیدار نیم ساعته وزیر امور خارجه و یک ربع تماس تلفنی آقای رئیس جمهور، حالا با مشکلات سخت تری هم، – این بار در داخل رو به روست. اما آیا واقعا تمام آنچه که امروز به نام مخالفت رهبری و برخی از تکنوکرات های اصول گرا ـ امثال باهنر ـ و تندروها در جبهه پایداری و حتی سرمقاله های حسین شریعتمداری گفته می شود و وزیر امور خارجه را روانه بیمارستان می کند به ضرر منافع ملی ماست؟ من اینطوری فکر نمی کنم. بلکه برعکس، دست آقای وزیر ما وقتی پرتر می شود که کمرش بیشتر درد بگیرد و بیشتر هم بیمارستان برود. بگذارید توضیح بدهم که چرا اینگونه فکر می کنم.
واقعیتش این است که ما در مذاکره با غرب و آمریکا برای حل مشکلات هسته ای، هیچ راز مگویی نداریم. ایران مشکلات اقتصادی جدی دارد، دلیل این مشکلات هم تحریم ها هستند و اگر حل نشوند امنیت ملی ایران و البته نظام جمهوری اسلامی به خطر می افتد. این روایت غالب در ایران است. این را هم ما می دانیم و هم خارجی ها؛ کسانی هم که می گویند اینطور نیست و روایت متفاوتی ارائه می دهند، یا خودشان را گول می زنند و یا اساسا طرح و برنامه متفاوتی دارند. اما با این وجود صدایش شنیده نمی شود.
خب، با این روایت ما می خواهیم به ملاقات غرب برویم. یعنی ایران آمده است تا امتیاز بدهد و تحریم ها را رفع کند. مهم اما این است که ایران چه امتیازی می دهد و غرب چه بخشی از تحریم ها را رفع می کند و در عین حال ایران چه کارت های دیگری دارد که می تواند با آنها بازی کند.
اگر روایت مسلط بر دولت ایران، روایت حل مشکلات تحریم باشد ـ– که هست ـ– و اگر تمام نظام، سرمایه خود را بر روی این هدف متمرکز کند، اتفاقا این موضوع، غرب را برای بیشتر امتیاز گرفتن و کمتر امتیاز دادن ترغیب می کند. اما اگر دستگاه دیپلماسی ایران بتواند این نکته را به غرب بقبولاند که مذاکره برای تعلیق و یا هر چیز دیگر و حتی گفت و گو با آمریکایی ها، در داخل کشور هم با انتقاداتی رو به رو می شود و دست دیپلمات های ایرانی، آن قدرها هم باز نیست که هرچه غرب گفت در ازای رفع برخی از تحریم ها بپذیرند، آن وقت است که سطح چانه زنی و امکان بیشتر امتیاز گرفتن فراهم می شود. به عبارت بهتر:
1- دولت ایران می خواهد مشکلات هسته ای را برای بهبود وضع اقتصادی حل کند.
2- بخش هایی از درون حاکمیت و بیرون از کنترل دولت –ـ به هر دلیل، به صورت تاکتیکی و یا استراتژیک ـ– با این موضوع مخالف اند.
3- غرب اگر با مذاکره کننده های ایرانی در وزارت امور خارجه به توافق نرسد و یا امتیازات بیش از اندازه بخواهد، همین بخش های مخالف درون سیستم ایران ـ– از جمله رهبری –ـ اجازه امتیاز دادن بیشتر را نخواهند داد.
4- شکست مذاکرات، همانطور که برای ایران ممکن است تنش زا و مشکل آفرین باشد ـ که هست ـ برای غرب هم که به دنبال حل صلح آمیز پرونده هسته ای است، چندان خوشایند نیست و حتی می تواند توجیه گر هر اقدام بعدی دیگر ایران باشد.
5- پس غربی ها هم باید با ایران به توافق برسند. یعنی حداکثر تلاش خودشان را بکنند. به عبارت بهتر ایران قرار نیست “آب نبات” بگیرد و “تخت طاوس” را تقدیم کند. ایران هم باید در این مذاکرات برنده باشد. همانطور که غرب هم برنده خواهد بود.
اگر مذاکرات ایران و غرب را در این روایت ببینیم که به نظرم تنها روایت غالب امروز است، اتفاقا این مخالفت هایی که گاه و بیگاه می شود و حتی صحبت های رهبری انقلاب در “بجا” نبودن بخشی از برنامه های سفر رئیس جمهور به نیویورک، هم هوشمندانه است و هم به نفع دستگاه تبلیغاتی و دیپلماسی ایران.
حالا البته من نمی دانم که آیا واقعا این ملاحظات به این ترتیبی که بر شمردم، درون مجموعه نظام وجود دارد یا نه. یعنی وقتی رهبری از بجا نبودن برخی مذاکرات می گوید یا روزنامه کیهان ـ که درست یا غلط، در ادبیات رسمی به آیت الله خامنه ای منتسب می شود ـ اینگونه مذاکرات را زیر سئوال می برد، و البته افرادی درون مجموعه الیگارشی اصول گرایان ـ مانند باهنر ـ که از دولت انتقاد می کنند، همه اینها حساب شده و مطابق برنامه ریزی است یا خیر؛ اما هر چه که دو دو تا چهار تا می کنم می بینم صدای واحد رفع تحریم از سوی دولت و حاکمیت در ایران، هرچند که آقای وزیر خارجه بگوید دوران تعلیق گذشته است و غرب باید پیشنهادات جدی داشته باشد و…، هیچ ارزش افزوده ای به مذاکرات ژنو از منظر تاکتیکی نخواهد داد. بلکه این صداهای متفاوت است که باعث می شود غرب هم برای رسیدن به توافق انگیزه ای برای امتیاز دادن داشته باشد. این همان کاری است که آمریکایی ها هم –ـ درون کنگره و کاخ سفید ـ- می کنند.
ایران در عین حال، هرچند کارت های داخلی اش ـ– تحریم و مشکلات اقتصادی ـ- رو شده است اما هنوز کارت های خارجی مانند سوریه، عراق و افغانستان، بعد از خروج نظامیان آمریکایی و با رئیس جمهور جدید را هم دارد که همه اینها می تواند در بسته پیشنهادی ایران و غرب محل مذاکره و البته مجادله باشد. اتفاقا در اینجاست که مهم، رساندن صدای واحد ایران است. یعنی سیاست خارجی و منطقه ای جمهوری اسلامی باید به صورت واحد برجسته شود اما از منظر داخلی، هرچه قدر اختلافات درون نظام بیشتر بروز و ظهور داشته باشد منافع ملی ما بیشتر تامین می گردد.
و البته نکته آخر و مهم دیگر در رسالت اصلاح طلبان برای مواجه با این اتفاق است. به این معنی که صدای اصلاح طلبان ایرانی بعد از پیروزی روحانی، حل مشکلات اقتصادی و تلاش برای رفع تحریم ها بوده است. اما اگر به هر دلیل توافقی در مذاکرات ژنو حاصل نشد و غربی ها امتیازاتی بیشتر از آنچه که معقول و منطقی است خواستند و ایران نپذیرفت، باید تمام و کمال پشت دولت خود باشیم و این را هم با صدای بلند فریاد بزنیم. متاسفانه مجموعه سیاست های قبلی ما را به جایی رسانده است که قدرت مانور و چانه زنی ایران خیلی زیاد نیست، اما این امر نباید بر طرف غربی مشتبه شود که ایران هر امتیازی را می دهد تا تحریم ها را رفع کند. اگر قرار باشد ما به امتیاز دادن حداکثری و امتیازگرفتن حداقلی رضایت دهیم احتمالا سال ها فقط امتیاز می دهیم و چیزی هم گیرمان نمی آید.
وزیر امورخاجه ما امروز درحالی سر “میز پوکر” مذاکره با غرب نشسته که دست چندان خوبی ندارد و بیشتر کارت های بازی اش هم رو شده است. اما وقتی دستت خوب نیست و تا یک جاهایی هم بلوف ها یا دست خوب حریفت را خوانده ای و باخته ای –ـ که الان شرایط ما به دلیل تحریم ها اینگونه است ـ– قرار نیست تا آخر بروی. اینجاست که باید کمردرد و بیمارستان و دارو و دوا به داد آقای ظریف برسد. از روی میز بلند شو و بازی را ادامه نده. مگر آنکه هنوز یک تک خال داشته باشی. “تک خال” ما امروز همین مخالفت مخالفان ـ– حالا چه واقعی، چه از روی حسادت و چه از روی نادانستن ـ– است. این کارت، خواسته یا ناخواسته خیلی ارزش دارد. نباید بسوزانیمش.