می گماااا
خب بگو
بگم واقعا؟
داداش با هم بله؟… ما خودمون استاد این فن ایم. بگو بینم چی می خوای بگی
واقعا بگم؟ سنگ نمی شم؟
نه داداش بگو راحت باش، سنگ نمی شی، یعنی سنگ شدن شامل این امورات نمی شه
مرحوم چی؟ مرحومم نمی شم
اونو دیگه نمی دونم، حالا بگو ببینم چی می خوای بگی، بعدا تصمیم می گیرم
نه آقا! اصلا بی خیال شو، وللش، هیچی
خب بگو دیگه! باشه بابا. ایشالا مرحومم نمی شی
قول دادیا
قول ندادم که، گفتم ایشالا. یعنی اگر خدا بخواد. ممکنم هس خدا نخواد، ولی تو بگو، من باهاش هماهنگ می کنم بخواد
با کی؟
با خدا دیگه، هماهنگ می کنم کارت راه بیفته
مگه می تونی؟
زکی. هفته ای دوبار باهاش جلسه دارم. حالا می گی یا این هفته بگم سنگت کنه؟
می گم می گم…
بگو زودباش، باید برماااااا
ببینم تو واقعا نمی ترسی؟
من؟ نه، از چی بترسم؟ من سربازم. سرباز ولایتم. از رو هم نمی رم.
این آخری رو که مطمئنم، ولی منظورم اینا نبود
می دونم
چیو می دونی؟
همین که منظورت اینا نبود
از کجا می دونی؟
می دونم دیگه، منظورت یه چیز دیگه بود، ولی از اونم نمی ترسم
خب اگه می دونستی پس چرا اینا رو گفتی؟
نه، اینا رو گفتم که بقیه بدونن. جنبه تبلیغاتی داشت
آهان ازون لحاظ. خب حالا اونی رو بگو که من منظورم بود.
مگه تو منظورت چی بود؟
ای بابا! تو خودت گفتی می دونی منظورم چی بوده، ولی اینارو همینطوری گفتی، حالا اونی رو بگو که منظور من بود
ای شیطون! حواست جمع هستا، می خواستم امتحانت کنم
دستت درد نکنه آقا معلم. حالا بگو
خب، ما با همه مردم دنیا دوستیم. دشمنی نداریم. حتی با مردم اسرائیل
چه ربطی داره؟
منظورت همین بود دیگه، من از اینم نمی ترسم
نه
نه؟ آهاااان! پس این بود” ما باید به دنبال معرفی مکتب ایرانی به دنیا باشم”
آوورین
ای ول! دیدی؟ دیدی می دونستم منظورت چیه. ولی از اینم نمی ترسم
آره خدایی.هم خیلی شجاعی، هم خیلی من تحت تاثیر این روحیه وطن پرستیت قرار گرفتم. واقعا منو جذب کردی، جاذبه! ولی منظورم اینم نبود
ای بابا! دیگه داری جر می زنیااااا. منظورت همین بود دیگه
آقا اگر منظور منه که می گم این نبود. زور که نیست
خیلی خب، یه فرصت دیگه بهت می دم
تو یه فرصت دیگه به من می دی؟ مرد حسابی! تو قراره بگی منظور من چی بوده. یه چیزی هم طلبکار شدی؟
خیلی خب حالا. شلوغش نکن. بذار یه کم فکر کنم
چیکار کنی؟
فکر کنم
آهان، یادم رفته بود ازین کارها هم می کنی. خیلی خب. فکر کن
الو! چطوری عباس جان؟
صب کن ببینم. تو قرار شد فکر کنی. چیکار داری می کنی؟ عباس جان کیه دیگه؟
گوشی عباس جان! چیه ؟دارم فکر می کنم دیگه. به تو چه؟
تو که شماره گرفتی داری با تلفن حرف می زنی. چطوری فکر می کنی؟
خب من اینطوری فکر می کنیم. مشکلی داری؟
نه، هر جور راحتی فکر کن. مشکلی ندارم. این عباس جان، همون عباس غفاریه دیگه
به تو مربوط نیست! الو عباس جان شرمنده، خوش می گذره؟ ردیفی؟ کم و کسری چیزی نداری؟ ای ول! ببین داداش من یه کار فوری دارم. یه بابایی هس اینجا یه منظوری داره. شما این منظورشو به ما بگی حله. آهان، اوکی، ببینم ، تو اول اسم و فامیلت چیه؟ اشتباه نگیا
چیو اشتباه بگم مرد حسابی … سین … میم
داداش می گه سین، میم. خب. خب. آهان باشه. سال تولدت رو با ماهی که توش به دنیا اومدی جمع بزن، بر اختلاف سنی خودت و بابات تقسیم کن، در تاریخ امروز ضرب کن به من بگو
نون اضافه نمی خوای؟مگه من ماشین حسابم؟ چه می دونم چند می شه
اهه. حساب کن دیگه. سنگ می شیااااا. اصلا می خوای بگم یارانه ات رو قطع کنن؟ شماره کارت ملی تو بگو ببینم. زووود باش
خیلی خب بابا. صبر کن. می شه صد و بیست و چهار و سی و سی صدم
ای ول! این شد. داش عباس! می گه می شه صد و بیست و چهار و سی و سه صدم.خب، خب.نه، گرفتم داداش. ببین یارو…
یارو هفت جد و آبادته … درست حرف بزن
خیلی خب بابا! شش قدم برو جلو، بعد سه قدم برو به راست، دست چپت رو بذار زیر گوش راستت. منظورت رو با صدای آروم برای خودت بگو
این مسخره بازیا چیه ؟
می گم قطع کننااااااا
خیله خب. بیا. اینم شش قدم به جلو، سه قدم به راست بود یا چپ؟
راست، راست
اینم دست چپ زیر گوش راست. خب؟
خب داداش. دیگه چیکار کنه؟ آهان، آهان، باشه باشه، ببین، همونجایی که وایستادی بشین، کف پای راستتو بزن به نوک دماغت
چی؟ مرد حسابی مگه من مردعنکبوتی ام؟ کف پای راستم چطوری بزنم به نوک دماغم؟
آقا می گه نمی تونم.چیکار کنیم؟ خب، خب، آهان، ایول! ببین نمی خواد بزنی، صب کن
نه جون تو داشتم می زدم
فقط همونجایی که وایستادی بشین، چشماتو ببند. بعد تا ده بشمار باز کن
همین؟
آره همین. خب چی شد داداش؟ گرفتی امواجشو. ای ول دمت گرم. آقا خیلی مخلصیم. می گم بچه ها بهت سر بزنن. چاکریم. خیلی خب پاشو بیا
الان تفکراتت تموم شد؟
آره داداش…
عباس آقا خوب بودن؟ سلام می رسوندی. تبریک می گفتی از طرف ما
خودتو لوس نکن، این یه تماس محرمانه بود. بین خودمون باید بمونه، فهمیدی
آره.من فهمیدم. تو هم فهمیدی؟
آره منم فهمیدم
خب پس بگو دیگه
بین خودمون می مونه
ای خدا. ببین چه گیری افتادیم. بابا منظورم اون منظورم بود که تو قرار بود بفهمی
آهان! خب اونو که زنگ زدم از عباس پرسیدم
خب پس خبر مرگت بگو دیگه
خب، منظور تو این بود که “ دیگر طرح کلیتی به نام اسلام جواب نمیدهد” ولی من از اینم نمی ترسم
نه بابا؟
آره! جون تو جواب نمی ده. من تحقیق کردم
اون که خیلی وقته جواب نمی ده. دستت درد نکنه که تحقیق کردی. ولی اینم نبود
اینم نبود؟ امکان نداره. عباس حرفش ردخور نداره
ردخور داره یا نداره من نمی دونم، ولی منظور من این نبود
دروغ می گی. عباس آقا گفت همینه
عباس آقا به گور ابوی محترمش لبخند زد. اگه منظور منه که می گم این نبوده
خب حالا چیکار کنیم؟
کس دیگه ای تو دست و بالت نیست که بهش تلفن بزنی باهم فکر کنید؟
نه بابا. همشون سرشون شلوغه، دارن رو انتخابات کار می کنن. نمی تونم مزاحمشون بشم.این عباس آقا هم تازه آزاد شده هنوز دست به کار نشده
عجب! خب می خوای یه کم خودت تنهایی فکر کن، شرایط رو در نظر بگیر، شاید تونستی
راست می گیا. چرا به فکر خودم نرسیده بود. الو. خانم وصل کن هندوستان. آره همون جای همیشگی…
چیکار داری می کنی؟ باز که تلفن زدی. قرار بود خودت تنهایی
یه دقیقه ساکت شو ببینم چی می گه…
ببین. من این دفعه دیگه هیچ کاری نمی کنمااااا. گفته باشم
باشه باشه، تشکر. خیلی خب داداش حله. بیا نزدیک ببینم
عمرا. من از این فاصله یه وجب دیگه هم نزدیک تر نمی یام
خیلی خب. دستتو بده به من. بده به من دیگه، وگرنه می گم …
خیلی خب بابا … دست منو می خوای چیکار؟
می خوام امواجت رو مستقیما خودم دریافت کنم
خب بیا. دریافت کن. دیگه چرا قیافه ات رو اینطوری می کنی؟
ساکت باش. حله
الان دریافت کردی؟
آره “ من صلاحیتم را از آسمان گرفته ام و امام عصر شورای نگهبان را مجبور به تایید صلاحیتم می کند”… این دیگه خودشه
ببین تو واقعا حیفی به خداااااا. نکن با خودت اینکارا رو
چراااا؟ منظورت همین بود دیگه. خودت گفتی شرایط رو در نظر بگیرم. خب همین بود دیگه. دیگه چیزی نیست که من بخوام ازش بترسم
هست، حواست نیست
نیست
می گم هست. شرایط رو درنظر بگیر
می گم نیست. شرایط رو در نظر گرفتم.اصلا حالا اینجور شد یا می گی منظورت چی بوده و من باید از چی بترسم، یا ….
من منظورم این بود که تو واقعا نمی ترسی که آب قطعه؟!!!
اهه. مگه آب قطعه؟
آره داداش. هفت هشت ساله آب قطعه… گفتم که شرایط رو در نظر بگیر