مقایسه کیهان و جواد ظریف در پرونده هسته ای

فرزانه روستایی
فرزانه روستایی

شریعتمداری روزنامه کیهان سر حلقه تفکری است که عملکرد آن زمینه ساز تشتت سیاسی، انزوای جهانی، رکود اقتصادی و تحریم های بی سابقه بین المللی و گسترش موج فرار ایرانیان از کشور شد. همین جناح با تقلب در انتخابات و سرکوب مردم، احمدی نژاد را رئیس جمهور و مدیریت بزرگترین و پرهزینه ترین پروژه 35 سال گذشته جمهوری اسلامی - یعنی کل طرح های هسته ای - را در حساس ترین مقطع به او واگذار کرد. احمدی نژاد نیز کل موضوع فعالیت های هسته ای ایران و مدیریت آن را به ابزار بازی های جناحی در برخورد با اعتراضات مردمی و جریان اصلاح طلبی تبدیل کرد تا جایی که با کاغذ پاره نامیدن قطعنامه های سازمان ملل و اینکه اینقدر قطعنامه صادر کنید تا… شود عملا تاریک ترین و حقارت آمیز ترین سال های پس از اشغال ایران از سوی قوای متفقین در شهریور ۱۳۲۰ را برای کشور رقم زد.

احمدی نژاد کم هوش ترین شاخصه دولت های پس از انقلاب بود و از همان ابتدا بسیاری اعتقاد داشتند او را مدیریت می کنند و مجری منویات دیگران است. اندکی قبل از اینکه او را پیروز انتخابات اعلام کنند، همفکران حسین شریعتمداری، دستگاههای امنیتی، و اطلاعات سپاه به این جمع بندی رسیده بودند که پیروزی میر حسین موسوی دور جدید و غیر قابل تحملی از یک موج اصلاح طلبی را به راه خواهد انداخت که مجموعه جناح راست توان تحمل فشارها و عواقب ناشی از آن را نخواهند داشت. ادامه درگیری های خیابانی در ایران در اعتراض به خوانده نشدن آرای مردم و انعکاس جهانی این سرکوب ها، اداره کنندگان ایران را در موضعی تدافعی قرار داده بود. در همین حال با جدی تر شدن پرونده هسته ای ایران در آژانس، راست های امنیتی “موضوع فعالیت های هسته ای ایران” را وجه المصالحه قراردادند تا همانند حاکمان کره شمالی در سطح بین المللی به مصونیت دست یابند. اصرار آنان بر ادامه سرکوب مردم و مانور انحصاری بر موضوع فعالیت های هسته ای تلاشی بود برای رساندن این پیام به جامعه جهانی که این آنها هستند که ایران را اداره می کنند و اینکه سبزها و اصلاح طلبان را جدی نگیرید و با آنها وارد تعامل نشوید.

از نگاه بسیاری از تحلیلگران غربی و مسئولان دولتی، بخصوص آمریکایی ها که سفارت و نمایندگی در ایران ندارند تا در جریان جزییات تحولات ایران قرار بگیرند و با سیاسیون حضورا گفت و گو یا گزارش های بی واسطه تهیه کنند، در جدال سیاسی جناح ها، آن طیفی که اهرم های قدرت، یعنی نهادهای های نظامی امنیتی و اقتصادی را در دست دارد همانانی هستند که باید با آنها وارد مذاکره و تعامل شد.

 اما فاجعه از آنجا آغاز شد که کنترل احمدی نژاد بیش از آنچه قرار بود از دست بازی گردانان خارج و او همزمان با همه بد دهنی و بد نامی بین المللی به عنوان نماد ملی پروژه های هسته ای ایران به جهانیان معرفی شد. به زبان ساده، احمدی نژاد هرآنچه را که از دستاوردهای هسته ای، طی حدود بیست سال ساخته شده بود، با ادبیاتی زننده و رفتاری غیر عقلانی در صحنه های داخلی و بین المللی چنان لجن مال کرد که هر کارشناس تازه کاری نیز به این نتیجه می رسید که فعالیت های هسته ای ایران در هر سطحی، اگر امروز تهدید نباشد بزودی تهدید امنیت جهانی خواهد بود. در منطق نظام بین الملل اگر زمینه های به قدرت رسیدن کاراکتری مانند احمدی نژاد و اهرم های تبلیغاتی انحصارطلبانه ای مانند کیهان در یک کشور اتمی مانند ایران وجود دارد این احتمال را نیز می توان داد که روزی از توان هسته ای برای اجرای یک نگاه ایدئولوژیک، مثلا نابودی آمریکا یا اسراییل استفاده شود.

احمدی نژاد در بسیاری از سخنرانی های داخلی و خارجی در کنار دفاع از طرحهای هسته ای به اسراییل حمله و کیهان هم آن را تیتر یک می کرد. انکار هولوکاست و حمله تبلیغاتی به اسراییل، همزمان با دفاع از طرح های هسته ای ایران از سوی رئیس جمهور کشور و روزنامه ای که سخنگوی رهبر ایران است در عرف جهانی معنایی جز تهدید ضمنی و سیستماتیک نابودی اسراییل ندارد. روزنامه کیهان و احمدی نژاد در حساس ترین سال های درگیری های حقوقی ایران با آژانس انرژی اتمی و شورای امنیت، حتی برای لحظه ای دست از تبلیغات مشکوک افسار گسیخته علیه اسراییل برنداشتند، زیرا برای ارعاب رقبای داخلی وخلع منطق آنان تبلیغات علیه اسراییل حربه ای بود که کسی جرات مخالفت با آن را نداشت.

 احمدی نژاد و مدیر کیهان اگر حداقل عقلانیت و شناختی از تاریخ روابط بین الملل داشتند، و اگر اندکی از تاریخچه گسترش و در نهایت قراردادهای خلع سلاح های هسته ای اطلاع داشتند در شرایطی که کشور در گیر نهایی کردن برخی از حلقه های زنجیره فعالیت های هسته ای بود باید مطلقا سکوت می کردند و با برنامه ریزی دقیق و حساب شده ای مانع بروز هر تنش و جنجالی در سیاست خارجی و داخلی می شدند تا طرح های مثلا اتمی بی سرو صدا نهایی شود. اما هر آنچه را ساخته شده بود خرج تبلیغات جناحی و مسابقه رو کم کنی داخلی کردند که ثمره آن اعلام تحریم های بین المللی، یکی پس از دیگری و مذاکرات امروز ژنو است.

 بر اساس یک نگاه دراز مدت مبتنی بر حفظ منافع ملی، اگر مبارزه با اسراییل و تبلیغات ضد اسراییلی کیهان و احمدی نژاد نماد جهانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی نشده بود، نه تاسیسات و بخش های هسته ای کشور به عنوان تهدید صلح جهانی شناسایی می شد، که امروز بی سرو صدا و بر اساس توافقنامه ژنو در حال تعطیل شدن و از جا کنده شدن هستند و نه تحریم های بین المللی کشور را به قهقرا می برد. محمد جواد ظریف هم از طرف رهبر ایران مجبور به امضای توافقنامه ای نمی شد که الحاقیه های نانوشته آن را می توان الحاقیه های کثیف نامید.

به عبارت دیگر تفکر حسین شریعتمداری در حمایت از پروژه رئیس جمهور کردن احمدی نژاد و نیز هم پوشانی های این دو در تبلیغات بی امان ضد اسراییلی، زمینه ساز نهایی شدن اجماع جهانی علیه ایران شد تا حدی که با امضای توافق شش ماه اول با 1+5 فقط گوشه بسیار کوچکی از تحریم های ایران برداشته شده است، ولی کیهان محمد جواد ظریف تازه وارد را مسئول نابسامانی مذاکرات می خواند.

احتمالا حتی رهبر ایران پیش بینی نمی کرد که ورود احمدی نژاد به معادلات بین المللی مربوط به طرح های هسته ای منجر به فاجعه ارسال پرونده ایران از آژانس به شورای امنیت و صدور 5 تحریم بین المللی علیه ایران شود که در ادامه، اتحادیه اروپا و آمریکا نیز به صورت یک جانبه ایران به ان بپیوندند.با این حال نقش و سهم شریعتمداری کیهان به عنوان اصلی ترین حامی تبلیغاتی احمدی نژاد که با وصل شدن به لایه های امنیتی مرتبط با قوه قضاییه عملا یک چتر حمایتی برای احمدی نژاد ایجاد کردند با هیچ عامل مخرب دیگری در این بحران ایران سوز قابل مقایسه نیست.

کیهان اعلام کرده بود که قطار هسته ای با شتاب به پیش می رود و فرمان آن کنده شده است. اما قطار هسته ای که کیهان از آن دفاع می کرد و فرمان آن مدتی در دست احمدی نژاد بود با مدیریت فاجعه بار انحصارطلبان، به جای ریل از روی مردم ایران رد شد و خانه و کاشانه و کارگاه و کارخانه و مزارع بسیاری از کارگران و سرمایه داران و صاحبان حرف و مشاغل و تحصیل کرده ها و فارغ التحصیل دانشگاهها را با خاک یکسان کرد.این همه خسارت برای این بود که می خواستند ثابت کنند ایران تک صدایی است و اصلاح طلبان و منتقدان و جریان اصلاح طلبی وزنی در معادلات ایران ندارند و کسی که تکلیف فعالیت های هسته ای ایران را تعیین می کند همانی است که ایران را اداره می کند و پاسخ منفی به نامه های اوباما می دهد.

 حالا محمد جواد ظریف و تیم وزارت خارجه چهار ماه است تلاش می کنند تا با حداقل خسارت و در کوتاه ترین زمان - در صورت امکان - پرونده ای را به سرانجام برسانند که طیف حسین شریعتمداری و احمدی نژاد حداقل شش سال است آن را به چاه انداخته و نقشی را بازی کرده اند که اسراییل آرزو داشت، و بدتر از همه یاس و انشقاق و رکودی را در لایه های اجتماعی ایجاد کردند که تا سالها التیام نمی یابد.