سرش را به نشانه تاسف مرتب به راست و چپ می چرخاند و اندوهش را با چهره ای بر افروخته و با کلماتی که راه گلوی اورا تنگ کرده بود، بیان می کرد. از این همه به قول خود ندانستن و بی توجهی، مردمانی سطحی و احساساتی به ستوه آمده بود. اما پرتاب این کلمات از سنگینی اندوهش کم نمی کرد.
دلش برای همه می سوخت، برای خودش، برای مردم و برای ذره ذره ی خاک ایران. یاد شالیزارهای شمال و دریای آبی خزر، نخلستانهای جنوب ایران، گوشه گوشه های اصفهان و حافظیه شیراز و کوچه پس کوچه های ابیانه، دریاچه به نمک نشسته ارومیه و… برای او به مانند یک حسرت درآمده است.
لحظه ای مکث کرد، بعد از چند دقیقه نگاهش را دوخت به نگاه من و گفت: چند بار باید از یک سوراخ گزیده شویم؟ چرا ما از تاریخ درس نمی گیریم. اگر از تاریخ درس می گرفتیم، چنین وضعی نداشتیم.
به او گفتم تاریخ، مدرسه ای است بس بزرگ، بس طولانی. کتابی است کهنه، به قدمت بشریت. منظورت کدام صفحه از این کهنه کتاب است؟
با عجله گفت: چرا اینقدرعده ای بر طبل شرکت در انتخابات می کوبند؟ از این شرکت کردنهای بی حاصل چه عایدشان شده؟ چرا نمی گذارند مردم تکلیف خود را یکسره کنند؟ تنها راه نجات مردم از این همه رنج ونابسامانی، تحریم انتخابات است. این یک اعتراض مدنی است. وقتی که انتخابات سالم و آزادی در کار نیست چرا مردم باید در انتخابات شرکت کنند؟
من که تمام مدت ساکت به او نگاه میکردم و شنیدن رنج ها و دغدغه هایش به جانم چنگ می زد و گوشم را سپرده بودم به حرفهای او که همچون گذاره های آتش از اعماق وجودش به بیرون پرتاب می شد. به او گفتم حتما میدانی که تا سالیان مدید بسیاری ازمردم در هیچ انتخابتی شرکت نمی کردند تا اینکه خرداد سال ۷۶ از راه رسید و محمد خاتمی در مقابل دوربین صدا و سیما قرار گرفت واز مردمسالاری، از دموکراسی، از ایران برای همه ایرانیان سخن به میان اورد و بناگاه با رایی ۲۰ میلیونی بر مسند ریاست جمهوری نشست.
دودوره ریاست جمهوری محمد خاتمی پر بود از حوادث تلخ و شیرین. مردم به همراه رییس جمهورشان هر ۹ روز یک بحران را پشت سر گذاشتند. اما یکی از مهمترین دستاورد پایداری مردم، دولت و مجلس اصلاحات، بالا رفتن آگاهی، مشارکت و نیز از همه مهمتر اعتماد شهروندان به یکدیگر بود. مردم یاد گرفتند که با مداخله دراموری که با زندگی و منافع لحظه به لحظه آنان گره خورده، خواهند توانست بسیاری از شرایط نامطلوب را به نفع خود تغییر دهند. تحریم یعنی واگذاری بازی به رقیبی که به دنبال فرصت است، چه فرصت های خرد وچه فرصت های کلان.
به او گفتم: من نیز میدانم که تحریم نیز یکی از روشهای مقاومت مدنی است، اما آیا این تنها روش است؟ آیا بزنگاه های تاثیر گذار که ذکر لحظه لحظه آن ما را به وجد می آورد، به آینده امیدوار می کند، به هنگام تحریم مدنی رخ داده یا به هنگام مشارکت مدنی.
آیا می توان تحریم را به عنوان تنها روش کنش سیاسی آنهم برای همیشه انتخاب کنیم؟ آیا اینطور خود را در انزوایی منزه از هرآزمون و خطا قرارنمی دهیم و فقط نظاره گر ایام نمی شویم؟
چنانکه کم نیستند کسانی که عمرشان را در دست رد زدن به هر نوع مشارکتی، گذراندند و مشارکت سیاسی و اجتماعی را به مثابه سازش تلقی کردند و درها را بروی خود بستند، تا اوضاع به خودی خود تغییر کند.
ودیگر آنکه، انگار وقتی که بسراغ تاریخ می رویم، دوست داریم که صفحات تاریخ، آن چیزی را به ما دهد که ما می پسندیم. آن چیزی را بگوید که در لابلای تحلیلهای ما جای گرفته!
اما دوست عزیز تاریخ را باید بی طرفانه خواند، پیش فرض ها را به گوشه ای وا نهاد و خود را برای شنیدن ناشنیده ها آماده کرد. تنها تامل در ناشنیده های کتاب تاریخ است که میتواند به کمک امروز و فردای ما بیاید.