از “نویسندهی ممنوعالقلم نداریم” تا “تعیین چند اصل برای سانسور”؛ این روندی است حسن روحانی و دولتش در چند ماه اخیر طی کردهاند. دولتی که وعده داده بود سانسور را به حداقل میرساند و فضا را برای حضور هنرمندان باز میگذارد، حالا بعد از نزدیک به دو سال، تصمیم دارد اصول سانسور را در سه چهار بخش تعریف بکند و بعد زمام را به دست هنرمندان بسپارد! مشکل اصلی اما در این افول و سقوط وعدهها نیست. دولت و رئیسش که خود را در تقابل با “صد اصل سانسور” نشان میدهند، خود یکی از مهمترین متولیان ممیزی هستند. متولیای که سعی دارد مهربان باشد و با پنبه و کدخدامنشی برای هنرمندان چارچوب تعریف بکند و از آنها آن بسازد که میخواهد. این روند چنان دامنهدار است که صدای هنرمندان حامی دولت را هم درآورده. کسانی که در انتخابات رایشان را به صندوق حسن روحانی انداختند و در دوران او و زیر سایهی وزارت ارشادش آثارشان را منتشر میکنند. آثاری که قبل رسیدن به پیشخوان و پرده، بریده و ناقص و سانسور میشود.
شاید بهترین و خلاصهترین تصویر را بشود در جشنوارهی فیلم فجر امسال دید. جشنوارهای متعلق به محبوبترین و پرمخاطبترین هنر بین ایرانیان که همیشه محل جنجال و هیاهو بوده. جایی که فیلمها برای اولین بار به نمایش در میآیند و واکنشها نمایان میشوند. از تشویق شدن توسط مردم تا توبیخ شدن توسط رسانهها و نهادهای سختگیر. جشنوارهی فیلم فجر به جز نمای کلی آثار سینمای ایران، همیشه فرصتی بوده برای تست اوضاع و میزان سانسور و آزادی عمل. اگر در دوران وزارت خاتمی، “شبهای زایندهرود” و “نوبت عاشقی” به نمایش در میآمدند تا روزنامهی کیهان به میدان بیاید و حکم توقیفشان را بدهد یا همین سال گذشته انصار حزبالله وعدهی میدادند که اگر به فیلم “عصبانی نیستم” جایزهای داده بشود، اردوکشی خیابانی خواهند کرد؛ امسال گویا از این خبرها نیست. دولت به عنوان متولی هنر و سینما، خود اقدامات پیشگیرانه را انجام داده. مدیریت سینمایی متزلزل دولت روحانی سانسور سیستماتیک سابق را تبدیل به یک روند پیگیر و همیشهگی برای ممیزی کرده. اگر پیش از این، فیلمنامهها بازخوانی میشدند، فیلمها مجوز ساخت میگرفتند و با نمایش در جشنواره واکنش عمومی سنجیده میشد و بعد به اکران نهایی میرسیدند یا راهی صندوقخانهی توقیف میشدند، حالا دولت بعد از دادن مجوزهای لازم برای ساخت هم پیگیری و نظارت را رها نمیکند تا مبادا دوباره تندروها هوس صفآرایی بکنند؛ صفآراییای که محل مانور وسیعی دارد، از مجلس تا خیابانهای بعد از ظهر جمعهی تهران و شهرستانها. وزارتخانهی علی جنتی برای نجات از چنین گزندی، در حقیقت خود تبدیل به دستگاه بیرحمیتر شده که مدیران ارشد سینماییاش را برای نظارت و سرکشی به پشت صحنهی فیلم میفرستد. در نظرات و آرا هیاتهای انتخاب، دخل و تصرف میکند. با فیلمسازان جلسه پشت جلسه میگذارد، به قصد خیر سانسور و دفع شر گروههای متخاصم. و در نهایت این دولت است که پیگیرتر از هر رسانه و نمایندهی مجلس و خطیب نمازجمعهای به پیش میتازد و یک آن و یک لحظه، قیچی و تیغش را زمین نمیگذارد تا مبادا خوابی آشفته بشود و آب در دل “دلواپسی” تکان بخورد.
این که امروز، در جلسهی مطبوعاتی، به سانسور دولت روحانی اعتراض میکند، کمال تبریزی است. نه تقوایی غیرخودیست، نه پناهی ِ زیر حکم ممنوعیت اجرا نشده. یکی از فیلمسازان همیشه خودی انقلاب، کاغذ در دست، دیالوگهای سانسورشدهی فیلمش را میخواند تا نشان بدهد این هزار ضلعی سانسور آنقدر زاد و ولد داشته که عبارت “انرژی هستهای” و جملهی “ما اصلا زندانی سیاسی نداریم” هم جزو ممنوعههاست. سانسوری که فیلمهای فرمانآرا، کاهانی، مقدم و دیگران را به جشنواره راه نداد ، در مقابل فشار تندر روها “عصبانی نیستم” و “خانهی پدری” را تنها گذاشت و مماشات کرد، حالا دیالوگهای معمولی فیلمسازان خودی را هم با لبخندی کدخدامنشانه حذف میکند، تا صدایی بلند بشود و بگوید “پیش از این و حتی در جشنواره های فیلم قبل از انقلاب هم چنین مرسوم بود که فیلمها بدون ممیزی چندانی به جشنواره میآمدند، اما گویا امسال وضعیت تغییر کرده است.” – کمال تبریزی در جلسه نقد و بررسی فیلم “طعم شیرین خیال”- جملهای که معنای روشنش این است: وضعیت از دوران علی لاریجانی و میرسلیم هم وخیمتر است. چون در آن زمان دستگاه سانسور بعد از نمایش جشنوارهای به کار میافتاد اما اینک دستگاه مورد نظر بیست و چهار ساعته در دسترس است و شبانهروز زحمت میکشد و عرق میریزد.
به پیش از آغاز جشنوارهی فیلم امسال برگردیم. جایی که رضا کاهانی در کنفرانسی مطبوعاتی پرده از سانسور فیلمش برداشت. سانسوری که حتی به پوشش بازیگران مرد هم بند کرده بود و خواستار حذف سکانس فوتبال بازی کردن بابک حمیدیان بدون پیراهن و تنپوش ِ بالا تنه شده بود. جملهی کلیدی کاهانی در آن نشست این بود “تفاوت روحانی و احمدینژاد یک لبخند است.” لبخندی که مهربانانه سانسور میکند و نظری هم به دور و اطرافش نمیاندازد تا ببیند “اضلاع سانسور” روز به روز بیشتر و به هم نزدیکتر میشوند و فضا را حتی برای خودیها هم تنگ میکنند. فضایی که دیگر در آن شنیدن جملهی “ نویسندهی ممنوعالقلم نداریم” و “مشخص کردن سه چهار اصل برای سانسور” و “واگذار کردن امور به هنرمندان” به شوخیای میماند از همان جنس که رئیس دولت پیشین با مردم میکرد.