امیدهای خیابان انقلاب
روزهایی بود که خیابان انقلاب، کتابفروشی و کتاب را به یادمان میآورد و دارالترجمهها و دانشگاه تهران را، نه دیگر خون، گلوله و قیام را (که خونِ دوباره، گلوله و قیامِ دوباره، چه بامسما کرده است این بار نام این خیابان را). در آن ایام، میان آن همه دارالترجمه، نگاهم همیشه بر تابلوی “دارالترجمهی آبیز” ثابت میماند که نامش برایم یادآور شاعر و مترجم پرکاری بود که به واسطهی شعرها و ترجمههای شسته رُفتهاش خوشآوازه است… یادم میآید که لوکیشن مستند “ایمان بیاوریم” عطیه عطارزاده دربارهی زنان شاعر نیز دانشکدهی هنر دانشگاه تهران، یعنی مکانی در همان خیابان بود. و چقدر یادم میآید خاطره، یادم میآید شعر، یادم میآید دوست، یادم میآید کتاب از این خیابان انقلاب!… و خاطرات شاعرانهی ما از آن خیابان هماکنون با خاطرهی نخستین روزهای باشکوه جنبش سبز و پس از آن، خاطرهی آن همه خونی که ریختند و ریخته شد، گره خورده است. امید که این خیابان در روزهایی نه چندان دور، خاطرهی پیروزی را برایمان زنده کند، چنان که خاطرهی سُرور و آزادی را.
علیرضا آبیز به سال 1347 در روستای آبیز از توابع شهرستان قاینات واقع در جنوب خراسان به دنیا آمد. در دوران دبیرستان به کار نمایش علاقمند شد و چند سالی در زمینهی بازیگری، نویسندگی و کارگردانی تئاتر در سطح استان خراسان فعالیت کرد. نخستین شعرهایش در مجلهی خاوران و نشریات محلی خراسان چاپ شد. او تا کنون دو مجموعه از اشعارش به نامهای “نگه دار باید پیاده شویم” (نشر نارنج 1377) و “اسپاگتی با سس مکزیکی” (نشر ثالث 1383) منتشر کرده است. همچنین ترجمهی “روایت عشق و مرگ سرجوخه کریستوف ریلکه” اثر راینر ماریا ریلکه (نشر آبیز 1379)، “هنر معاصر آفریقا” (انتشارات فرهنگستان هنر 1386) و “کتاب هایکو” اثر جک کرواک (زیر چاپ) را در پروندهی خود دارد. از آبیز کتابهای زیر به زبان انگلیسی منتشر شده است:
The Jew Hunt (The First Iranian Modern Novel)
The Fifth Season (A Collection of Poetry by Ali Ghazanfri)
Iranian Contemporary Graphic Designers (14 Volumes)
از علیرضا آبیز تا کنون مقالات و اشعار زیادی چه تالیف و چه ترجمه در بسیاری از نشریات معتبر ایران به چاپ رسیده است. برخی از اشعار او به زبان های انگلیسی، عربی و آلمانی ترجمه شده است. او همچنین در جشنوارههای داخلی و خارجی متعددی شرکت داشته است. آبیز در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه فردوسی مشهد لیسانس و از دانشگاه تهران فوق لیسانس دریافت کرده و در حال حاضر مشغول نگارش پایاننامهی دکتری خود در رشتهی “نویسندگی خلاق – شاخهی شعر” در انگلستان است.
عطیه عطارزاده، شاعر، مستندساز و نقاش، متولد 1363 است و مدرک کارشناسی رشتهی سینما را از دانشگاه هنر و کارشناسی ارشد این رشته را از دانشگاه تهران اخذ کرده است. او همچنین دارای مدرک کارشناسی ارشد مستندسازی از دانشگاه بریستول انگلستان است.
سه شعر از علیرضا آبیز
خیابان بهبودی
گاه سوگواری است
که جوانان در بندند
و آسیاب ها از خون می چرخند
چرخشت از انگور سرخ تهی مانده است
گاه سوگواری است
که جوانان بر دارند
و آسیاب ها از خون می چرخند
چرخشت از انگور سفید تهی مانده است
از دشت کاشمر گذر کردم
سرها به هر سوی افتاده دیدم
از مرغزار بلخ گذر کردم
تن ها به هامون بر آمده بود
آوازی تلخ سر دادم
آسیاب ها از خون می چرخید
از رودخانه گذشتم از صحرا
از کوه تفتیده گذشتم
از دشت رمیده گذشتم
آسمان در افق آبی بود
تبر خون آلودی به خواب دیدم
طناب سفیدی به خواب دیدم
جامه ی پاکیزه ای به خواب دیدم
از رویایی به رویایی دیگر در غلطیدم
خواب های مرا خواب در ربود
شتر نحر شده ای در خواب دیدم
گوسفند سر بریده ای دیدم
قوی سپیدی از دلم پرید
شب به نیمه آمد و گاه خواب دررسید
جامه بر تن دریدم
گیسو پراکندم
در کوچه مسکن کردم
شب تا به صبح از میزم صدای گریه می آمد
2
من بازجوی مهربانی دارم
به فلسفه و شعر نو علاقمند است
از چرچیل خوشش می آید و چای سبز می نوشد
ظریف و عینکی است
ته ریش نازکی دارد با صدایی زنانه
مودب است و توهین نمی کند
هرگز مرا نزده است
هرگز نخواسته اعتراف دروغ بکنم
می گوید: فقط راستش را بنویس
من هم می گویم: چشم!
3
قصیده ای در میدان بودم
کتابی گشاده بر عابران
ستونی بلند از روشنایی بودم
با نام های بسیار بر اندامم
در دری بودم
شعر پارسی بودم
ندای آزادی می مانم
شعری از عطیه عطارزاده
با جنگ گره خورده ایم
موهایمان سربازانی که گلوله هایشان را به گلویمان شلیک می کنند
دستهایمان ماشه هایی که هرصبح به چکاندن معتاد
شب ها تکه هایمان را از روی مین های سرخ جمع می کنیم
جنگ خودش را ازسرزمینمان گرفت وبه جانمان انداخت.